

یادتون هست شعری بود که می گفت : " ... همه می دونن که دخترا بابایی اند ... " البته که بی نهایت زیبا و عمیق بود این شعر اما ... اما واقعیت اینجاست که بابایی ها چطوری اند ؟ یعنی چه درک درست و عمیق از دختراشون دارند ؟ البته که جواب این سئوال زیاد ساده نیست اما در جامعه ما که جناب آقای مایلی کهن سرملی سابق تیم سابق ملی سابق فوتبالمان در تازه ترین اظهارات خود عنوان کرده اند که : " ما فرهنگ فوتبال نداریم و فوتبال بی فرهنگی داریم و من از طریق منزل همسایمان در ماهواره دیده ام که اروپایی ها چه فرهنگ فوتبالی دارند ... لامصب ها و ... "
همین چند روز پیش در شهر من اراک کنگره فاطمه شناسی برگزار شد ... من از خروجی ها و نتایج نشست های علمی این کنگره بزرگ چیزی نمی دونم اما خیلی دلم می خواهد بدونم راجع به احترام رسول خدا به دخترش چقدر صحبت شد ؟ آیا پیرامون ارزش واقعیی که رسول خدا برای دخترش در اون زمان و اون جامعه وحشتناک از نظری فکری قایل بود حرفی زدند ؟ واقعا چرا رسول خدا دخترش را " ام ابیها " نامید ؟ درس رسول خدا برای پدران امروزی که خیلی داعیه فکر و فرهنگ و شعور دارند بود یا نبود ؟ شما فکر می کنین خیلی از پدر ها فرهنگ و شعور دختر داری دارند ؟ یعنی با دخترای گلشون صمیمی اند ؟ نکنه که اینقدر ضعیف الفکر (کوته فکر) با شند که دخترشون فکر کنه خانواده اش پسر دوست هستند ؟ ؟ من چیز زیادی در این مورد نمی دونم و فقط می دونم که در این وانفسای بی فرهنگی در مهین عزیزمان دختران گل جاده هایی با زیر ساخت های خراب و پیچ اندر پیچ و ناهموار در پیش رو دارند جاده هایی که برای خانم دخترای گلمون خیلی ناهموار تر و نا مهربان تر نسبت به پسرا ست ... جامعه ای که قطعا" یکی از نگرانی های خانواده ها آینده بی دغدغه دخترانشان است ... آینده ای که به مقدار زیاد دست خودشان است ... یکی از چیزایی که خیلی بد حس میشه اینه که در کناربی فرهنگی های دیگر متاسفانه باید نداشتن این فرهنگ را هم اضافه کرد ... .
از شعر زیر خیلی خوشم آمدشما هم بخونین ...
تقدیم به همه اونهایی که دختر دارند ...
تقدیم به همه اونهایی که خواهر دارند ...
خیلی ها هم هستند که از هر دو نعمت محرومند ها ... هیچ فکرشو کردین ؟
شعر از مهدي سهيلي
دخترم با تو سخن مي گويم
زندگي درنگهم گلزاريست
و تو با قامت چون نيلوفر،شاخه ي پر گل اين گلزاري
من به چشمان تو يک خرمن گل مي بينم
گل عفت ، گل صدرنگ اميد
گل فرداي بزرگ
گل فرداي سپيد
چشم تو اينه ي روشن فرداي من است
گل چو پژمرده شود جاي ندارد در باغ
کس نگيرد زگل مرده سراغ
دخترم با تو سخن مي گويم
ديده بگشاي و در انديشه گل چينان باش
همه گل چين گل امروزند
همه هستي سوزند
کس به فرداي گل باغ نمي انديشد
انکه گرد همه گل ها به هوس مي چرخد
بلبل عاشق نيست
بلکه گلچين سيه کرداريست
که سراسيمه دود در پي گل هاي لطيف
تا يکي لحظه به چنگ ارد و ريزد بر خا ک
دست او دشمن باغ است و نگاهش ناپاک
تو گل شادابي
به ره باد مرو
غافل از باد مشو
اي گل صد پر من
همه گوهر شکنند
ديو کي ارزش گوهر داند
دخترم گوهر من ، گوهرم دختر من
تو که تک گوهر دنياي مني
دل به لبخند حرامي مسپار دزد را دوست مخوان
چشم اميد به ابليس مدار
اي گوهر تابنده بي مانند
خويش را خار مبين
اري اي دخترکم
اي سراپا الماس از حرامي بهراس
قيمت خود مشکن
قدر خود را بشناس
قدر خود را بشناس




اینکه مخاطب شعر پدر است یا دختررا باید شما خواننده محترم تشخیص بدین اما یه چیز غیر قابل انکار و فراموش ناشدنیه و اونهم ارزش و احترام بسیار زیاد برای این گلهای مهربان است که لازمه همه مون (خانم و آقا فرقی نمی کنه ) این فن و حرفه را یاد بگیریم و به دیگران هم یاد بدیم ... نظر شما در اینمورد چیه ؟ آیا وقتش نشده که چشمامون را خوب بشوریم(بدیم کارواش) و واقعا" جور دیگه ای ببینیم؟