من و اسفندیار
من و اسفندیار
انتخاب حمام چهار فصل اراک بعنوان مکانی برای گفتمان رودر رو ونشست صمیمی هنرمندان شهر اراک با تئورسین اصلی و مغزمتفکر کلیه جریانهای حاکم بر کشور را شاید بتوان بیشتر بدلیل رفاقت گرمابه و گلستان ایشان با مسئول دولت دانست .
همه آمده بودنداز شعرای نامی و صاحب سبک گرفته تا نوازنده های تراز اول شهر و نیز فیلمسازان معروف و انیمیشن سازان جویای نام و منبت کاران و صد البته عکاسان معزز . ظاهرا" جمع خوبی بود ابتدا اسامی را با لیست فکس شده ای جلوی در حمام چک می کردند و در هشتی ورودی نیز مجدد چک می شدی و روی نامت مارکر زرد رنگی نقش می بست . بعد از اندکی اتلاف وقت و جستن دوستان و سلام وعلیک صبحگاهی که گویا برخی از هنرمندان هنوز در آلام ترک رختخواب بودند ؛ فردی آمد و اسامی کسانی را که تمایل به صحبت کردن دارند را یادداشت کرد با اشتیاق اسمم و رشته ام را گفتم اما حالم گرفته شد نفر سی و ششم بودم و این یعنی علافی تا ظهر و تبدیل شدن مرخصی ساعتی به روزانه که این دومی کمی آزار دهنده بود .
مجری آمد و مراسم آغاز شد در مجالی اندک نگاهی به لیست پاکنویس شده انداختم و نامم را نیافتم ... طبیعی بود ! علت را جویا شدم گفتند لیست پاکنویس شده و برخی خط خورده اند ... لیست را مجددا" گرفتم . مجری را صدا زدند در کوتاه زمانی نامم را بجای نفر پنجم آوردم .
آرامش به جای خود بازگشت .
با دلی آرام و قلبی مطمئن به انتظار اسفندیار موعد نشستیم .
. . .
نفر اول شاعری مسن بود که در مدح و ثنا هر چه بلد بود گفت!
نفر دوم موسیقی دان بود . کمی شکایت از صدا و سیما کرد که چرا تصاویر ساز ها نشان نمی دهند و مگر آلت موسیقی آلت تناسلی است که منع تصویری داشته باشد و ...
نفر سوم از سرمایه گذاران در زمینه توریسم بود !!
البته اندک شعوری داشت و از اینکه در جمع هنرمندان است عذر خواهی کرد .
در حین صحبتهایش رئیس ارشاد اراک سالن را دو در کرد و اسفندیار را قیچی ... بدون خدا حافظی رفت . توضیح اینکه یک عکاس همیشه حواسش به تمام افراد حاضر در سالن است . نفر چهارم دوست خوب روزهای جوانی ام استاد ناصر کریمی نیک بود از تئاتر و درد مندی های همیشگی اش گفت ... حرفهایش کمی به افکارم نزدیک بود . با ذکر شعری جالب ختم کرد .
مجری من را صدا زد ...
با خونسردی ولی بسیار قاطع صحبت هایم راشروع کردم ...
به اسفندیار گفتم : فرهنگ و هنر شهر اراک هم اینک در جایگاهی است که به هیچ عنوان شایسته اش نیست و این امر تقویت نمی شود مگر با حمایت های مستمر مدیران ارشد تهران پرست و بومی ستیز!
مدیران ارشد و موثر در تصمیم گیری های کلان در این شهر جملگی فاقد نگاه فرهنگی و هنری در تصمیم گیریهایشان هستند ، غالب آنان نگاهی فرهنگ گریز و بومی ستیز دارند . به راحتی هنرمندان بومی را به هیچ می انگارند و اگر احیانا جایی و فرصتی برای مقوله نگون اقبال فرهنگ در این شهر پیش آید ترجیح می دهند آن را با هنر مندان تهرانی مبایعه نمایند .
اکثر این مومنین و مومنات برای تهیه یک عکس حرفه ای یا یک فیلم صنعتی بدلیل نداشتن شناخت و نبودن ارتباطهای لازم کارها را فقط به هنرمندان تهرانی و پایتخت ارجاع می دهند که هم دهن پر کن و پر طمطراق است و هم کسی بر جزیئات مالی آن خرده نمی گیرد و این در حالیست که هنرمندان حرفه ای این شهر که بایک جستجوی ساده اینترنتی می توان به میزان توانمدیهایشان پی برد جملگی دغدغه معیشت دارند و به فکر مهاجرت و اسکان در تهرانند تا شاید روزی روزگاری همین مدیری که دیروز به اتاق کارش راهشان نمی داد فردا روزی در تهران در به در استاد تهرانی بگردد و ببیند آیا این اساتید تهرانی حاضرند که در شهرستان کار کنند و الی آخر و این دور تسلسل ادامه دارد .آیا نمی توان با صدور بخشنامه ای یا دستور العملی ساده منع بومی ستیزی کرد ؟ آیا سازمانهایی مانند بازرسی کل کشور نمی توانند فاکتور های این حوزه های فرهنگی را چنانچه غیر از هنرمندان بومی باشد قبول نکنند ؟ آیا کار دشواری است ؟آیا این عملکرد متداول در حوزه های گوناگون فرهنگی و هنری شهر اراک با سیاست تمرکز زدایی دولت منافت ندارد ؟
چرا سازمان فرهنگی و هنری شهرداری اراک با حمایت و پیشنهاد شواری شهر اراک برای جشنهای نیمه شعبان و غدیر فقط و فقط از هنرمندان تهرانی دعوت می کند ؟ مگر شهر اراک نوازنده و تئاتری ندارد ؟ چرا از هنرمندان بومی بهره نمی گیرند این مدیران ارزشی ؟ چرا بودجه های هنر هر استان صرفا جهت همان استان هزینه نمی شود ؟ چرا بودجه های ساخت فیلم به راحتی در اختیار فیلمسازان غیر بومی قرار می گیرد ؟ چرا اگر قرار است روزی روزگاری جشنی و جشنواره ای در این شهر برگزار گردد تندیسش را اصفهان می سازد و قسمت دیگر کار را شهری دیگر و باقی سفره را هم تهرانی ها می خورند و سهم هنرمندان بومی این شهر فقط آه است و حسرت و اندوه ؟
در این شهر قلعه سلطان آباد را اصفهانی ها می سازند و تندیس هایش را هم آنا ن کنترات کرده اند. ساده است ارتباطات مالی در بین هنرمندان شهر ساده و شفاف است و لف لیس برای کارگزاران ندارد. به مش رحیم گفتم :
چرا فاصله تقدیر از ورزشکار و هنرمند تا این اندازه ژرف و عمیق است؟ مگر جنس و رنگ پرچمی که ورزشکار به اهتزاز در می آورد با جنس و رنگ پرچمی که هنرمند در خارج از مرزها برای سربلندی میهنش به هتزاز در می آورد متفاوت است ؟ مگر ایجاد هیجان و تخلیه هیجاناتی که توسط یک ورزشکار صورت می گیرد به اندازه فرهنگ سازی که توسط یک هنرمند ایجاد می شود دوام دارد؟ هیجانات ورزشی لحظه ای اند و زودگذر ولی فرهنگ سازی که رسالت اول یک هنرمند است برای یک نسل به یادگار می ماند و آیا ارزش فرهنگ با تخلیه هیجانی برابر است ؟ پس چرا ورزشکاران صاحب رتبه های برتر به راحتی و بدون کنکور وارد دانشگاه می شوند ولی هنرمندان صاحب مدال چنین امکانی را ندارد؟ ایجاد این قانون کار سختی نیست ! کم نیستند هنرمندانی که علاقه زیادی به ادامه تحصیل دارند ولی بنابر دلایلی تا کنون نتوانسته اند . مسئول دولت به راحتی ورزشکاران زن صاحب رتبه های دوم و سوم رابرای بهره مندی از جوایز ارزنده به یک رتبه بالاتر ارتقاء می دهد چون ورزش با حجاب اسلامی برای آنان بسی دشوار تر بوده ولی چشم خود را بروی بانوان هنرمندی که با چادر و حفظ حجاب ارزشی فعالیت عکاسی و فیلمسازی می کنند می بندد ! ضمنا" به اسفندیار گفتم آقای فرماندار شهر اراک برای برنامه جشن تقدیر از هنرمندان برجسته سال ۸۷ دو سال است که وقت ندارند ! ایشان هنوز برای اینکار فرصت ندارند .
در ادامه به اسفندیار گفتم در شهر اراک دو سالن سینما به نامهای سینما قصر طلایی با ظرفیت هزار صندلی که یکی از بزرگترین سالنهای سینمای قبل از انقلاب بوده و هم اینک در حال زوال است و دیگری سالن سینما شهر صنعتی است که در حال حاضر پناهگاه سگ ها و گربه ها شده است و هر دو از امکانات بسیار خوبی بهره مندند ولی به علت فقدان مدیریت مناسب فرهنگی و هنری همگی شاهد ویران شدنشان هستیم . چرا امکان بهره مندی این مکانها را برای هنرمندان رشته هایی مثل تئاتر و موسیقی فرهم نمی آورند ؟
اخطار مجری برنامه تمرکزم را بهم ریخت ... به این جمله ختم کردم که
صندوق هنرمندان دوسال است که تعطیل است ... فقط همین .
نفر بعد از من خانم مهری مهرمنش بود که خیلی موجز و کوتاه گفت گفتنی ها و گلایه ها را گفتند و فقط سروده ای خواند و نفرات بعدی هم در حرفهایشان به گفته های من استنادمی کردند .
وقت برای مرخصی ساعتی روبه اتمام بود .
بی سر و صدا جلسه را ترک کردم .