روز جهانی صنایع دستی
اراک - میدان ارک
به بهانه بیستم خرداد ماه روز جهانی صنایع دستی
قدر مسلم لحظه ایکه استاد کار آن ناودان زیبای زنگ زده قدیمی در سرای هنر (سرای کتابفروشها ) در مجموعه سرپوشیده بازار اراک مشغول آفرینش اثر هنری ماندگارش بود فقط و فقط با ذهنی متمرکز نسبت به ساخت اثر ماندگارش فکر می کرد و نه در ذهن خلاقش رویای تصاحب کرسی مجلس بود و نه دغدغه های معیشتی برای نسل بعدش داشت ، وی به خوبی می دانست که فرزندانش نیازی به مانده های مالی او ندارند و بهترین مانده از این هنرمند ، همان نقش گل برجسته روی ناودانی بود .
اما ، در این ایام هر گاه از ابتدای مجموعه بازار سرپوشیده اراک گذر می کنی و محو تماشای به اصطلاح بازسازی نمای ورودی این مجموعه زیبا می شوی ، بیشترین چیزی که در همان نگاه اول نمود پیدا می کند همان ناودانی هایی است که الکی و در هم و برهم و بدون نظم کارشده اند ! تو گویی استاد کار امروزی علاوه بر دغدغه های معیشتی به فکر کرسی های پایدارتری خارج از حیطه وظایفشان نیز هست و به هیچ عنوان فکر متمرکزی بر روی خلق اثرش و یا ترمیم کارش ندارد .
گویی رسم ماندگاری شده است ، بر عکس پیشینیان ما که به هر نحوی کاری می کردند که برای همه نسل ها ، ماندگار و جاودان بماند ، امروز مدیران ما فقط و فقط دایره بسته روزمره گی و شرایط خاص خود را می بینند و نگاهی مانا و ماندگار ندارند . سازمان مطبوع سی و چند حرفی میراث فرهنگی ، صنایع دستی و گردشگری و خیلی چیزهای دیگر که مورد بحث ماست ، از آن دسته از دستگاههایی در شهر اراک است که از چنین مدیریت بیماری رنج می برد .
نداشتن برنامه مدون کاری که در آن چشم انداز هایی با محوریت فرهنگی و هنری برای سازمانی که از نامش پیداست ظاهرا میراث دار فرهنگ و هنر این مرز و بوم است جای بسی تاسف دارد .
نظاره گری و اهمال در تخریب آب انبار دویست ساله این شهر ، رها سازی مجموعه زیبای بازار تاریخی شهر اراک و ده ها و شاید صد ها نمونه دیگر فقط گوشه ای از فقدان دیدگاه فرهنگی و هنری در تصمیم گیری های مدیریتی این سازمان به اصطلاح فرهنگی است .
سرگردانی مکرر ارباب رجوع و عدم نتیجه گیری از حضور های مستمرش به جهت عدم امکان ملاقات رودرو با مدیران و معاونان محترم این سازمان در کنار دلبستگی وافر مدیران و معاونان این تشکیلات به ارجاع کارها و پروژه های هزینه ای به پیمانکاران و مجریان خارج از استان همواره ستودنی و در خور تحسین است .
چاپ بروشور ، ساخت فیلم و تیزر و تهیه عکس و ... همواره باید توسط تیمی از فعالان حوزه تبلیغات در خارج از استان . بالاخص شهر تهران انجام گیرد . این روحیه بومی ستیزی همواره قابل تقدیر است .
چرا مسئولین و اربابان محترم مالی و مالیاتی هیچگاه برایشان مهم نیست که هزینه هایی که توسط این مدیران ساعی در خارج از استان هزینه می گردد ، امکان هزینه شدن در داخل استان را دارد و علاوه بر بحث جدی اشتغال زایی در داخل استان نگاهی ویژه و جدی به بحث تراکم زدایی از پایتخت در راستای سیاست های کلی نظام خواهد داشت . مگر اینکه یا مرغ همسایه غاز است و یا توان اندیشه این مدیران به غالب مغر غاز است و یا منافع جدی مالی در بین است .
برای روشن تر شدن موضوع یک مثال حقیقی می آورم :
عکاسی را فرض کنید که چندین جلسه برای فروش و ارائه آثارش به ترتیب با مدیر روابط عمومی ، معاون سازمان و در نهایت مدیریت معزز این سازمان جلسه می گذارد و در انتها برای فروش آثارش و یا حتی حمایت مالی و معنوی این مدیران ، پس از ماهها آمد و شد با بی مهری مدیران مواجه می شود در حالیکه همین مدیران بی مهر نسبت به هنرمند بومی با صرف هزینه های گزاف و امکان اقامت در هتل پنج ستاره از عکاسانی از تهران به جهت عکاسی از میراث های فرهنگی بجا مانده اقدام می کنند .
وقتی این روحیه بومی ستیزی از طرف این سازمان نهادینه شد ، در نظر بگیرید چند سال بعد همین عکاس که هیچگاه حسن نیت این مدیران بومی ستیز و غریبه پرست را ندیده و هم اینک با تحمل مشکلات فراوان در تهران ساکن شده است ، با هزار منت و وعده و عید به زادگاهش نزد همان مدیری بر می گردد که در گذشته ای نه چندان دور ساعتها زیادی در انتظار دیدنش وقت تلف شده بود.
این دور تسلسل باطل همواره ادامه خواهد داشت تا مگر مدیری جدای از دغدغه های دیگرش کمی هم به فکر هنرمندان بومی شهری که امروز مدیر و وارث فرهنگ گذشتگان آن شده است ، باشد .
حضور کمرنگ و ضعیف به عنوان ضعیف ترین استان شرکت کننده در نمایشگاههای تخصصی حوزه گردشگری در کل کشور یکی دیگر از همین نمونه هاست .
به جز حوزه های مرتبط با امور هنری ، این مدیران با حوزه های پژوهش و مطالعاتی نیز چون منافع مادی چندانی ندارد نیز همین بر خورد ها را دارند . وقتی پای صحبت های فعال برتر کشور در زمینه ثبت و تحقیق و بررسی سنگ نگاره های یعنی استاد محمد رضا ناصری فرد می نشینیم و مرارت های ایشان در معرفی و تصویرگری سنگ نگاره های چند هزار ساله خمین را می شنویم تازه با ابعاد جدید تری از بی مهری این مدیران آشنا می شویم .
اما تک ستاره های کور سویی نیز در این آسمان سیاه و تاریک و عاری از فرهنگ و هنر این سازمان می درخشد و شرط انصاف نیست آنها را نادیده بگیریم .
پروژه عظیم شهر باستانی ذلف آباد فراهان ، ثبت ملی مراسم بیل گردانی نیم ور محلات ، افتتاح موزه های متعدد در سطح استان از جمله موزه مفاخر و نمونه های دیگر از احیاء بسیاری از مراسم های سنتی بومی و آیینی ، شرایط قابل درک سخت و دشوار یگان حفاظت که شرط انصاف نیست تلاشهای ایشان نادیده گرفت در هر صورت گستردگی کار به لحاظ اقلیم و جغرافیا ، کمبود بوجه جهت امور تحقیق و توسعه و بسیاری از کمبود بودجه های دیگر و بسیاری از دغدغه های مدیریتی خاص هیچگاه نباید مانعی باشند که درک فرهنگی و هنری غالب تمام تصمیم گیری ها در سازمانی که میراث دار فرهنگ و هنر است ، نگردد .