زندگی ، مدیریت و دیگر هیچ

  • دست خودم نیست ، ضمیر ناخودآگاهم همه چیز را از دریچه نحوه مدیریت و کیفیت مدیریتی میبیند .
    اندکی بارش برف زمستانی کلا زندگی همه ملت ایران را فلج کرد،همه غافلگیر شدند.
    از همه مفلوک تر شاید مدیریت فرودگاه های کشور بود
    در راس آنها فرودگاه به اصطلاح بین المللی امام خمینی 
    مدیریت این فرودگاه بین المللی اسوه و نمونه مثال زدنی از توانایی ما در اقتدارمان برای مدیریت جهانی است .
    میلیاردهاسال نوری با استانداردها فاصله داریم و یک علت برای تمام این گپ ها و فاصله هاخروج نخبگان است و هر چه فرار مغزها بیشتر شود ، جامعه ای مفلوک تر نصیبمان خواهدشد .
    اداره امور کشور و مدیریت های مهم در دست نخبگان و شایستگان نیست .
    کنترل چند سانتی متر برف زمستانی ، آنهم در سالهایی که هیچ نزولات برفی نداریم و اندکی دمای زیر صفر ، آنقدر ها هم سعب و ودشوار نیست 
    هرچند بلاشک با مدیریتی جهادی حل خواهد شد
    با مدیریت آزمون و خطا
    با مدیریت توکل
    با مدیریت هیئتی
    با مدیریت عرزشی
    دقیقا مشابهه سالهایی که گذشتند و رفتند
    و 
    ملت هم راضی و شادمان از اینکه امنیت دارند و حتی ساعتی را با برف بازی دلخوش اند تا بدانجا که آزادانه می خندند .
    اما این رسمش نیست .
    بنیان اش از کل پوشالی است
    نادان چون طبل عطار است 
    طبل تو خالی ، بلند آواز و میان تهی...

  • پس خداروشکر کنیم که سرتاسر پاییز یه بارون نیومد و از اول زمستون تا الان این تنها برفیه که اومده وگرنه شهر نابود شده بود، دیگه زلزله و مدیریتش بماند!
    - امسال شهرداری ۳۰میلیارد تومان بودجه برای برفروبی اختصاص داده بود.

جنگ ظفار

برنامه مفیدش به اندازه دوساعت تحصیل در بهترین دانشگاه ارزش داشت
رسانه موفق یعنی همین
بیننده اش را میخکوب میکند
حرفهای بیشماری زد،جدید و جذاب و گاهی تکراری 
اما آنچه چسبید و بشدت تازگی داشت ، موضوع جنگ عملیات ارتش شاهنشاهی ایران در ظفار عمان است .
مشابهه آنچه سپاه قدس به دفعات انجام داد .
به نوعی ارتش شاه به عنوان یک پیمانکار به کمک سلطان قابوس می آید و شورشیانی را که گرایش چپی و کمونیستی داشته را تار و مار می کند و همین موضوع سبب رضایت و علاقه وافر سلطان قابوس به ایران می شود .
این موضوع همان ژاندارم منطقه شدن را نیز به همواره دارد و پس از خروج انگلیسی ها از هرمز و تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی بلافاصله نیروی دریایی شاه با هاورکرافت این جزایر را تصرف میکنند.
موضوع برایم جدید و جالب بود .

عملیات نظامی ارتش شاهنشاهی ایران در ظفار برای مقابله با چریک‌های جدایی‌طلب چپ‌گرا در این منطقه به درخواست سلطان قابوس، پادشاه عمان از محمدرضاشاه پهلوی، پادشاه وقت ایران انجام گرفت. حضور نظامی ایران در تغییر وضعیت بسود پادشاهی عمان و سرکوبشورش ظفار نقش داشت. از آن زمان سلطان قابوس بقای تخت و تاج خود را تا حد زیادی مدیون ایران می‌داند.
در سال ۱۳۴۹ سعید بن تیمور با کودتای پسرش برکنار شد. سلطان جدید که به سلطان قابوس مشهور شد، با گسترش مبارزات جنبش آزادی‌بخش عمان روبرو بود. این جنبش تا اوایل دهه ۵۰ توانسته بود به پیروزی‌هایی دست یابد و مناطقی را در عمان تصرف کند. از آنجا که بریتانیا از عمان و خلیج فارس بیرون رفته و جز مستشاران اندکی در آن نمانده بودند، سلطان قابوس از کشورهای عربی درخواست کمک کرداما از آنجائیکه جز اردن کشور دیگری دخالت نکرد بنابراین سلطان قابوس رسماً از ایران در خواست دخالت نظامی کرد. در سال ۱۳۵۱ و با امضای یک پیمان میان طرفین در تهران آغاز گردید و در آذر ۱۳۵۱ اولین یگان نظامی ایرانی وارد عمان شد. با درخواست سلطان قابوس در ۲۹ آذر ۱۳۵۲ برای پیاده شدن واحدهای واکنش سریعارتش شاهنشاهی ایران در صلاله شدت یافت.
از تعداد نیروهای اعزامی ارقام موثقی در دست نیست و در گزارش‌های مختلف از ششصد تا چهارهزار نفر برآورد شده‌است. این عملیات سه سال طول کشید و آمار کشته شدگان هیچ وقت رسماً اعلام نشد اما برخی منابع ارتش به کشته‌شدن بیش از ۸۲ نفر از نیروهای ارتش شاهنشاهی و مجروح‌شدن بیش از ۷۰۰ نفر اشاره دارند.خبر جنگ ایران با ظفار تا ۱۳۵۳ رسماً اعلام نشد.در آن سال حکومت وقت گزارشگرانی را به منطقه فرستاد. سرانجام حکومت ایران روز ۲۵ مهر ۵۴ اعلام کرد که جنگ ظفار پایان یافته‌است

نیزارسوخت

آنچه روز اول دیماه نود و شش خیامی از تالاب زیبای میقان اراک سوخت ، همین نیزارهایی بود که محل اقامت درنا ها بود

تالاب و نیزارها سوختند و خاکستر شدند
عکس مربوط به ده سال قبل است
نیزارها کوتاهند ، اخیرا مثل جنگل انبوه شده بودند
درنا دیگر لانه ندارد
اراک تالاب دارد
تالاب نیزار ندارد

مستند پنجاه و هفت

مستندپنجاه وهفت این شبهاروایتی بظاهرصادقانه از روزشمارایام انقلاب دارد
لحنی متفاوت و البته جذاب و پردازش حرفه ای.روایت اش و استفاده مناسب اش ازآرشیوغنی راشها و تصاویر کمتر دیده شده انصافاجذاب است.
کدهای جالبی میدهدوبابیانی حق بجانب روایتی متفاوت دارد.
اینکه هزینه های انقلاب را لیبی می دهد و آموزشهای نیروهاراوسوریه و لیبی برعهده دارندواینکه کدهایی که جعفرشفیع زاده قهدیجانی درخاطراتش بیان کرده تا الان درست اند.
جماعت پنجاه هزار نفری ازدانشجویان ایرانی که سی هزارنفرشان صرفا در آمریکا مشغول تحصیل اند و بیست هزارنفر دراروپا .
آبانماه پرحادثه و پرفراز و نشیب در سال پنجاه و هفت و همچین نمازعیدفطر آیت الله مفتح در تپه های قیطریه .
آزادکردن بسیاری از زندانیان سیاسی در روز چهارآبان و تولدشاه و کوتاه آمدن های پیاپی وی و اینکه این کوتاه آمدن ها چقدر احمقانه بوده.
راهپیمایی های تاسوعا و عاشورا و رکب خوردن های جبهه ملی و چپ ها به دفعات.
پخش لحظاتی از دادگاه خسروگلسرخی و حرفهای او پیرامون امام حسین و حضرت علی.شورشهای مردم و خاکستر کردن تهران در روز چهاردهم آبان و از بین بردن تمام نمادهای بانکهای ایران و انگلیس و هواپیمایی پان آمریکن و چهارصد شعبه بانک ملی در تهران و جالبتر اینکه سفارت فرانسه ووهواپیمایی ایرفرنس بخاطر حضورامام در فرانسه و احتمال سفرایشان با هواپیمایی فرانسه مصونیت داشته اند!
عملکردعالی دکترشیبانی در ممانعت از ورود ارتش به دانشگاه تهران.
عدم تجهیز شاه به پلیس ضد شورش و اقدام صرفا توسط ارتش. 
سخنرانی شاه خطاب به مردم و گویش از محل عجز به گونه ای با صحبتهای پایانی لویی شانزدهم و نیکلاس تزار روسیه که در اواخر کارشان کوتاه آمدند قابل مقایسه بود
حضور پنجاه و پنج هزار تبعه آمریکایی شاغل در تمام اقلیم ایران و خروج سریع آنان به نحویکه در آذر ماه پنجاه وهفت فقط هفت هزارنفر از آنان باقی مانده بودند 
آغاز رسمی خواستارشدن حکومت اسلامی درست در زیر برج شهیاد که نماد توسعه تهران و ایران و مکان جشن های انقلاب سفید شاه و ملت بوده و در نهایت نقش پر رنگ آمریکا در هدایت شرایط آن دوران و عملکرد مشاورانی که با هر دو طرف مستمرا در حال مشاوره و مذاکره بوده اند .
رسالت تصویر در کنار اعجاز قلم و بیانی شیوا
سرگرمی این شبهای نیمه بهمن ماه سال نود و شش خیامی شده است 
به نوعی که راس ساعت میخکوب شده و مستمعی .
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
پ.ن : اون آقای خبرنگار تلویزیون ملی که ظاهرا اون موقع سوپر استاری برای خودش بوده ، بشدت منو یاد مرعاتی دیوث میندازه .

دلم گرفت ...

دلم گرفت ،
دلم گرفت وقتی که با حسرت اون همه توسعه و مدیریت بی اشکال عربی رادیدم و معتقدم بزودی رشته مدیریت عربی مثل مدیریت ژاپنی و یا آمریکایی با محوریت'' اصل مشاوره'' و ''توسعه مشاوره محور و مشاوره مضاعف '' در دانشگاهها تدریس خواهد شد
دلم گرفت وقتی که چهل و هشت ساعت توی فرودگاه معطل شدم
دلم گرفت وقتی که اولویت یه مشت تخم گدای چینی برای استفاده از تنها پرواز نسبت به زن و بچه های مردم خودم را دیدم
گرفت دلم وقتی که چهارساعت روی باند فرودگاه امام بعد از لاندینگ معطل ماندم
یادپاروکردن مسیر برفی برای عبور تنها یک نفر در کودکی ام افتادم 
فقط برای یک هواپیما برف روبی شده بود!!
بشدت بغض کردم وقتی که پنج ساعت منتظر تحویل بار شدم و به من بچه اراک گفتند که درب بار هواپیما یخ زده !! بچه های اراک توی سرمای منفی سی درجه به مدرسه میرن و عکاسهای اراک درسرمای منفی چهل در تالاب میقان عکاسی میکنن ...
رشک قصیب زنانه است برایشان سرمای منفی پنج درجه 
بغض کردم وقتی که کسی تیکت ها را چک نمی کرد و هر کسی هر باری را می آورد و میبرد کسی به کسی نبود و بی در و پیکر تر از این حرفها بود
تلخ خندیدم وقتی راننده ،کرایه فرودگاه تا شهرک غرب را چهارصد هزارتومان مطالبه کرد ، پرسیدم با صبحانه ؟
گفت نه صرفا با بخاری!
دلم گرفت وقتی که ''به من چه''و'' به ما چه''های مسئولین بار ایرلاین های مختلف را میشنیدم و همزمان آمادگی اشان را برای نماز صبح و سئوال اینکه : اذون دادن؟دادن یا ندادن؟
دلم نگرفت اما تعجب کردم وقتی که پرواز نجف و بغداد برای زائران آماده استفاده و سرویس دهی کامل بود!
دلم بشدت هوای مرام و معرفت زمان قبل را کرده
اون موقع که بابای خوشتیپ با مامان و داداشا و شوهر خاله خوشتیپ و خاله جان به شیراز رفتن
یعنی 
حوالی سالهای پنجاه و دو یا پنجاه و سه خیامی
چون نه من ونه فرید در عکس نیستیم و نشانه های بارداری هم رصد نمیشه.
دلم برای اون مرام و معرفت و لوطی گریهاشون تنگ شده.
خودشون که رفتن تو گویی،
انسانیت هم را با خودشون بردن زیر خاک.
دلم بشدت براشون تنگ شده 
هم خودشون هم اون فضاو اتمسفری که بودیم
کجا رفت اون اخلاق ها؟
اون رفتارها ؟
انسانیت ها؟
شرافت را در جنگ از دست دادیم یا زیرآوار زلزله دفن شد؟
شرافت ترکش خورد یا اسیر شد؟
معلول شد؟
اگر اسیرشده بودکه برمیگشت و یک مدیر عرزشی میشد!
انسانیت را نخبه هاباخودشون بردن خارج یا دکترها بعد ازبخیه آن را درشکم بیمار جا هشتن؟
معرفت را به اسکناس تبدیل کردن و با اختلاس از این اقلیم بیرون بردن؟
چی شدیم ؟
چی قراره که بشیم؟
مشتی لاشخور فرصت طلب اما با تقوی الهی وعابد؟