صادق تیرافکن



 لطفا متن یادداشتی پیرامون درگذشت صادق تیرافکن و اهمیت آثار وی برای عکاسی و هنرهای تجسمی ایران و اینکه چرا فقدان او می‌تواند تاثیر روشنی بر روند حرکت عکاسی هنری در ایران داشته باشد را در لینک زیر بخوانید

                 http://www.akkasee.com/articles/12821


با سپاس

ایتالو کالوینو

شهری بود که همه اهالی آن دزد بودند...!
شهر دزدها
..............................
طنزی از ایتالو کالوینو
 
 
Inline image 2


شب‌ها پس از صرف شام، هرکس دسته کلید بزرگ و فانوس را برمی‌داشت و از خانه بیرون میزد؛ برای دستبرد زدن به خانه یک همسایه ! 
حوالی سحر با دست پر به خانه برمی‌گشت، به خانه خودش که آن را هم دزد زده بود !!!
 
 
Inline image 4Inline image 3
 
 
به این ترتیب، همه در کنار هم به خوبی و خوشی زندگی می‌کردند؛ چون هرکس از دیگری می دزدید و او هم متقابلاً از دیگری، تا آنجا که آخرین نفر از اولی می دزدید...
داد و ستدهای تجاری و به طور کلی خرید و فروش هم در این شهر به همین منوال صورت می‌گرفت؛ هم از جانب خریدارها و هم از جانب فروشنده ها دولت هم به سهم خود سعی می‌کرد حق و حساب بیشتری از اهالی بگیرد و آنها را تیغ بزند و اهالی هم به سهم خود نهایت سعی و کوشش خودشان را می‌کردند که سر دولت را شیره بمالند و نم پس ندهند و چیزی از آن را بالا بکشند؛ به این ترتیب در این شهر زندگی به آرامی سپری می‌شد. نه کسی خیلی ثروتمند بود و نه کسی خیلی فقیر و درمانده...!
 
 
 
Inline image 5
 
روزی، چطورش را نمی‌دانیم؛ مرد درستکاری گذرش به شهر افتاد و آنجا را برای اقامت انتخاب کرد و شبها به جای اینکه با دسته کلید و فانوس دور کوچه ها راه بیفتد برای دزدی، شامش را که می‌خورد، سیگاری دود می‌کرد و شروع می‌کرد به خواندن رمان...
دزدها می‌آمدند؛ چراغ خانه را روشن می‌دیدند و راهشان را کج می‌کردند و می‌رفتند...
 
 
 
Inline image 6
 
 
اوضاع از این قرار بود تا اینکه اهالی، احساس وظیفه کردند که به این تازه وارد توضیح بدهند که گرچه خودش اهل این کارها نیست، ولی حق ندارد مزاحم کار دیگران بشود و هرشبی که در خانه می‌ماند، معنیش این بود که خانواده ای سر بی شام زمین می‌گذارد و روزبعدهم چیزی برای خوردن ندارد !!!

بدین ترتیب، مرد درستکار در برابر چنین استدلالی چه حرفی برای گفتن می‌توانست داشته باشد؟ بنابراین پس از غروب آفتاب، او هم از خانه بیرون میزد و همانطور که از او خواسته بودند، حوالی صبح برمی‌گشت؛ ولی دست به دزدی نمی‌زد ، آخر او فردی بود درستکار و اهل اینکارها نبود.
 
 
 
Inline image 7
 
 
می‌رفت روی پل شهر می‌ایستاد و مدتها به جریان آب رودخانه نگاه می‌کرد و بعد به خانه برمی‌گشت و می‌دید که خانه اش مورد دستبرد قرار گرفته است...
در کمتر از یک هفته، مرد درستکار دار و ندارد خود را از دست داد؛ چیزی برای خوردن نداشت و خانه اش هم که لخت شده بود. ولی مشکل این نبود !
چرا که این وضعیت البته تقصیر خود او بود. نه! مشکل چیز دیگری بود. قضیه از این قرار بود که این آدم با این رفتارش، حال همه را گرفته بود!
او اجازه داده بود دار و ندارش را بدزدند بی آنکه خودش دست به مال کسی دراز کند. به این ترتیب، هر شب یک نفر بود که پس از سرقت شبانه از خانه دیگری، وقتی صبح به خانه خودش وارد می‌شد، می‌دید خانه و اموالش دست نخورده است؛ خانه‌ای که مرد درستکار باید به آن دستبرد می‌زد.
به هر حال بعد از مدتی به تدریج، آنهایی که شبهای بیشتری خانه شان را دزد نمی‌زد رفته رفته اوضاعشان از بقیه بهتر شد و مال و منالی به هم می‌زدند و برعکس، کسانی که دفعات بیشتری به خانه مرد درستکار (که حالا دیگر البته از هر چیز به‌دردنخوری خالی شده بود) دستبرد می‌زدند، دست خالی به خانه برمی‌گشتند و وضعشان روز به روز بدتر می‌شد و خود را فقیرتر مي‌یافتند...
 
 
Inline image 9
 
 
به این ترتیب، آن عده ای که موقعیت مالیشان بهتر شده بود، مانند مرد درستکار، این عادت را پیشه کردند که شبها پس از صرف شام، بروند روی پل چوبی و جریان آب رودخانه را تماشا کنند. این ماجرا، وضعیت آشفته شهر را آشفته تر می‌کرد؛ چون معنیش این بود که باز افراد بیشتری از اهالی ثروتمندتر و بقیه فقیرتر می‌شدند.
به تدریج، آنهایی که وضعشان خوب شده بود و به گردش و تفریح روی پل روی آوردند، متوجه شدند که اگر به این وضع ادامه بدهند، به زودی ثروتشان ته می‌کشد و به این فکر افتادند که چطور است به عده ای از این فقیرها پول بدهیم که شبها به جای ما هم بروند دزدی ؟!!!
 
 
 
Inline image 11
 
 
قراردادها بسته شد، دستمزدها تعیین و پورسانت‌های هر طرف را هم مشخص کردند: آنها البته هنوز دزد بودند و در همین قرار و مدارها هم سعی می‌کردند سر هم کلاه بگذارند و هرکدام از طرفین به نحوی از دیگری چیزی بالا می‌کشید و آن دیگری هم از ...
اما همانطور که رسم اینگونه قراردادهاست، آنها که پولدارتر بودند و ثروتمندتر و تهیدست‌ها عموماً فقیرتر می‌شدند. عده ای هم آنقدر ثروتمند شدند که دیگر برای ثروتمند ماندن، نه نیاز به دزدی مستقیم داشتند و نه اینکه کسی برایشان دزدی کند ولی مشکل اینجا بود که اگر دست از دزدی می‌کشیدند، فقیر می‌شدند؛ چون فقیرها در هر حال از آنها می‌دزدیدند. 
فکری به خاطرشان رسید؛ آمدند و فقیرترین آدمها را استخدام کردند تا اموالشان را در مقابل دیگر فقیرها حفاظت کنند، اداره پلیس برپا شد و زندانها ساخته شد...! 
به این ترتیب، چند سالی از آمدن مرد درستکار به شهر نگذشته بود که مردم دیگر از دزدیدن و دزدیده شدن حرفی به میان نمی‌آوردند، صحبت‌ها حالا دیگر فقط از دارا و ندار بود؛ اما در واقع هنوز همه دزد بودند...
 
 
 
Inline image 12
 
 
.....................................................
 
ایتالو کالوینو  (۱۵ اکتبر ۱۹۲۳ - ۱۹ سپتامبر ۱۹۸۵) یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان ایتالیایی قرن بیستم است. بسیاری از آثار وی به زبان فارسی ترجمه شده‌است. او نویسنده، خبرنگار، منتقد و نظریه‌پرداز ایتالیایی است که فضای انتقادی آثارش باعث شده او را یکی از مهم‌ترین داستان نویس‌های ایتالیا در قرن بیستم بدانند.

 

در اولین صبح عروســی ، زن و شوهــر توافق کردند
که در را بر روی هیچکس باز نکنند .
ابتدا پدر و مادر پسر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند .
اما چون از قبل توافق کرده بودند ، هیچکدام در را باز نکرد .
ساعتی بعد پدر و مادر دختر آمدند . زن و شوهر نگاهی به همدیگر انداختند . اشک در چشمان زن جمع شده بود و در این حال گفت : نمی تونم ببینم که پدر و مادرم پشت در باشند و در را روشون باز نکنم . شوهر چیزی نگفت ، و در را برویشان گشود . سالها گذشت خداوند به آنها چهار پسر داد . پنجمین فرزندشان دختر بود . برای تولد این فرزند ، پدر بسیار شادی کرد و چند گوسفند را سر برید و میهمانی مفصلی داد . مردم متعجبانه از او پرسیدند : علت اینهمه شادی و میهمانی دادن چیست ؟ مرد بسادگی جواب داد : چـــون این همـــون کسیــــه که ، در را برویم باز میکنـه !!

 

 

 

باز  هم   نکته ها ...

گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com


گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com



گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com


گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com


نکته ها ...

گروه اینترنتی گوناگون ::
 www.goonagoon-groups.com



گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com


گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com


گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com


گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com

نکته ها ...

گروه اینترنتی گوناگون :: www.goonagoon-groups.com

انواع بانو ...

با احترام به تمام بانوان سرزمین ... مطلب شوخی و جدی قاطی است ...

 لطفا ادامه مطلب را بخوانید ...

ادامه نوشته

دوازده سال مستمر با موسسه زیست محیطی سبزاندیشان اراک...ازدرختکاری تا درختیاری

برنامه آموزشی- ترویجی به مناسبت روز درختکاری

برنامه درخت یاری

برآنیم تا برای ترویج فرهنگ « درخـت یــاری »

جمعه 11 اسفند در حیاط سرای کتابفروشهای بازار، گرد هم آییم

و با هم به فضای سبز این سرا یاری رسانیم

با هم آموزش ببینیم که چگونه گلها را قلمه بزنیم، بکاریم و نگهداری کنیم

با هم یاد بگیریم که چگونه از مواد غذایی دور ریز هر روزمان کود تهیه کنیم

با کودکانمان همراه شویم تا با نقاشی هایشان این روز را برایمان به تصویر بکشند

با هم فیلم و اسلایدهای زیست محیطی ببینیم ...

در روزی سبز و رویان

با طعم کاسه ای آش از دست پخت زنان سبز سرپرست خانوار

منتظر شما به همراه خانواده سبزتان هستیم

جمعه  11   اسفندماه   91

ساعت 10  صبح  تا  13

بازار سرپوشیده-بعد از گذر سوم- سرای کتابفروش ها

برای اطلاعات بیشتر به سایت مو سسه مراجعه فرمایید

موسسه زیست محیطی سبزاندیشان اراک

ده قانون کلی برای زندگی ...

قانون یکم

به شما جسمی داده شده. چه جسمتان را دوست داشته یا از آن متنفر باشید، باید بدانید که در طول زندگی در دنیای خاکی با شماست.

قانون دوم

در مدرسه‌ای غیر رسمی و تمام وقت نام‌نویسی کرده‌اید که "زندگی" نام دارد. در این مدرسه هر روز فرصت یادگیری دروس را دارید. چه این درس‌ها را دوست داشته باشید چه از آن بدتان بیاید، پس بهتر است به عنوان بخشی از برنامه آموزشی برایشان طرح‌ریزی کنید.

قانون سوم

اشتباه وجود ندارد، تنها درس است. رشد فرآیند آزمایش است، یک سلسله دادرسی، خطا و پیروزی‌های گهگاهی، آزمایش‌های ناکام نیز به همان اندازه آزمایش‌های موفق بخشی از فرآیند رشد هستند.

قانون چهارم

درس آنقدر تکرار می‌شود تا آموخته شود. درس‌ها در اشکال مختلف آنقدر تکرار می‌شوند، تا آنها را بیاموزید. وقتی آموختید می‌توانید درس بعدی را شروع کنید، بنابراین بهتر است زودتر درس‌هایتان را بیاموزید.

قانون پنجم

آموختن پایان ندارد. هیچ بخشی از زندگی نیست که در آن درسی نباشد. اگر زنده هستید درس‌هایتان را نیز باید بیاموزید.

قانون ششم

قضاوت نکنید، غیبت نکنید، ادعا نکنید، سرزنش نکنید، تحقیر و مسخره نکنید، وگرنه سرتان می آید. خداوند شما را در همان شرایط قرار می‌دهد تا ببیند شما چکار می‌کنید.

قانون هفتم

دیگران فقط آینه شما هستند. نمی‌توانید از چیزی در دیگران خوشتان بیاید یا بدتان بیاید، مگر آنکه منعکس کننده چیزی باشد که درباره خودتان می‌پسندید یا از آن بدتان می‌آید.

قانون هشتم

انتخاب چگونه زندگی کردن با شماست. همه ابزار و منابع مورد نیاز را در اختیار دارید، این که با آنها چه می‌کنید، بستگی به خودتان دارد.

قانون نهم

جواب‌هایتان در وجود خودتان است. تنها کاری که باید بکنید این است که نگاه کنید، گوش بدهید و اعتماد کنید.

قانون دهم

خیرخواه همه باشید تا به شما نیز خیر برسد.

یه همدلی واقعی لازمه ...

چند دقیقه بیشتر وقتتونو نمیگیره


همه ماها خوب میدونیم که اصلاً اوضاع خوبی توی کشور جریان نداره . قصد نداریم کسی رو متهم کنم . قصد شعار دادن نداریم . مشکل از این حرفا رد شده . این نوشته نه سیاسیه و نه قصد تحلیل اوضاع داره و نه دنبال متهم میگرده . این نوشته عین یه درده که این روزا داره یواش یواش عین خوره همه چیزو میخوره و جلو میره .
متاسفانه یک مشت دلال مثل زالو و کفتار به جون مردم افتادن و هر روز یک چیزی بهونه میکنن تا خون بیشتری از بدن بی رمق مردم بکشن . از ارز و طلا و ماشین و مسکن گرفته تا ارزاق عمومی و ... حالا چشممون به جمال آجیل هم روشن شد!!! . من واقعاً نمیفهمم چه اتفاقی افتاده که آجیل توی یک هفته باید 2-3 برابر بشه!!! اگه تولید کننده سودی میبرد آدم برای خودش توجیه میکرد که لااقل آدمای زحمت کش سود بردند ولی متاسفانه زالوها و کفتارها به صف شدن تا شیره جون کشاورزو با مزه خون مردم یکجا بالا بکشن .
الان خیلی از هم وطنامون حتی دیگه توان سیر کردن شکم خودشون و خانواده شونو ندارن . توان خرید یه دست لباس رو ندارن . توان تامین هزینه تحصیل بچه اشونو ندارن ...
حالا چرا بحث آجیلو وسط کشیدم ، شاید هنوز برای خیلی از ماها 300-400 تومن هزینه آجیل عید اونقدر نباشه که توان مالیمونو تحت فشار بزاره اما این پول میتونه شب عید یه خانواده رو برقرار کنه . میتونه هزینه خوراک 1 ماه یک خانواده رو تامین کنه . قصدم این نیست که بگم بیاییم پول آجیلو به اونایی که نیازمندن و آبرودار کمک کنیم . قصدم اینه که بگم بیاییم " با هم و برای هم بودنو" تمرین کنیم . نخریدن و نخوردن آجیل کسی رو نمیکشه . اما خریدنش یک مشت مفت خور دلالو ( صنف و بازار به دل نگیرن منظورم دلالهاست ) خرکیف میکنه و صد البته جری تر که دفعه بعد یک چیز دیگه و یک شکل دیگه براشون عامل مکیدن خون مردم بشه . قصدم اینه که بیاییم به جای شعار دادن و عمل نکردن ، اینبار بدون شعار عمل کنیم .بیاییم پوزه دلال جماعتو بمالیم زمین تا حواسش جمع بشه که نه بابا ، دیگه از اون خبرا نیست.
اگر 15 میلیون خانواده بطور متوسط 100 هزار تومن توی جیب دلالای آجیل بکنن ، همین یک قلم میشه 1500 میلیارد تومن!!! پولی که بلافاصله میره توی یک مسیر دیگه و هر بار فربه تر و فربه تر میشه و دمار مردمو درمیاره .
حرف ساده است . بیاییم امسال آجیل نخریم و یک نوشته قشنگ روی سفره هفت سینمون ، میزمون بزاریم که برای چی اینکارو کردیم . اگر کسی دوست داشت ( دوست داشت بدون هیچ اجباری ) میتونه معادلشو به افراد نیازمند اطرافش یا مثلاً به زلزله زده هایی که یک زمستون وحشتناکو گذروندن کمک کنه تا اونها هم یه کمی عید داشته باشن یه کمی مرهم آلامشون باشیم یه کمی "بگیم" هموطن ما کنارت هستیم . نه اینکه با یه نوشته توی فیس بوک ... با گفتن 4 تا جمله توی جمع ابراز هم دردی بکنیم . میتونیم با پولش مواد خوراکی ، لباس ، یا هر چیز ضروری دیگه تهیه کنیم و ببریم دم خونه یه آدم
زحمتکش که روزگار نامرد دستشو خالی کرده ، زنگو بزنیم و بزاریم پشت در وبریم . اگر هم دوست نداشتیم پولشو بزاریم جیب خودمون . حداقل نزاشتیم یه مشت مفت خور بخورن و ببرن و به ریشمون بخندن .
بعضی ها فکر میکنن : مگه میشه! عیده! آبرومون...! ... ... ... ما که فکر میکنم میشه و قشنگتر هم هست . آبروی آدم به اینه که انسان باشه . آبرویی که بند 4 تا تخمه و آجیل باشه همون بره بهتره .
ما ( یه تعدادی از دوستان ) تصمیم گرفتیم هزینه آجیل امسال رو لباس بخریم برای زلزله زده های ورزقان و ببریم اونجا بینشون تقسیم کنیم و نه خودمون آجیل میخریم و نه جایی میخوریم . هر جا هم که بریم برای دید و بازدید یه کارت به سینه امون میزنیم و روش مینویسیم چرا اینکارو کردیم . سر سفره هفت سینمون هم یک نوشته خواهیم گداشت و موقع پذیرایی مهمون روی میز میزاریم که هزینه آجیل امسالو به نیازمندان دادیم . تا این مسئله جا بیفته توی این روزای بی کسی ، یه کمی کس و کار هم دیگه باشیم .امیدوارم با انتشار این موضوع و عمل به اون ( 1: نخریدن آجیل ... 2: اگر دوست داشتید هزینه کردن پولش برای افراد نیازمند دور وبر خودتون ) هر کدوم سهم خودمونو ادا کنیم . از آجیل شروع کنیم ، اگر خوب بود سراغ چیزای دیگه هم میریم
لطفا نگیم "مردم" وقتی می فهمن یه چیزی می خواد کمیاب بشه میرن بیشتر می خرن... ما خودمون "مردم" رو تشکیل می دیم.. ما حاضر نیستیم خودمون سختی بکشیم چون فکر می کنیم بعضی ها می رن می خرن و می گیم چه فایده پس این ها بی نتیجست.. مشکل اینجاست که زمانی که وجدانمون بهمون می گه ما باید از یه جا شروع کنیم، با این تفکرات سر وجدانمونو کلاه می ذاریم..
پس همین مردم خود ما هستیم. از خودمون شروع کنیم. توی این جمعیت اگه خود ما ، کسایی که این متنو می خونن یه عدشونم این کارو انجام بدن دفه ی بعدی چند نفر دیگه باهامون هم راه می شن. اول هر کاری سخته اما زمانی که وحدت رو یاد بگیریم همه چیز درست می شه.
این چرخه معیوب رو خودمون درستش کنیم. این یک کار که ازمون بر میاد.

 

 


-- 

شرح یک تجریه ...

خواندن این مطلب به افراد زیر شانزده سال توصیه نمی شود...

لطفا رعایت کنید!

صرفا" جهت اطلاع ...صد در صد آموزشی .

منبع :ایمیل های رسیده.

ادامه نوشته

مهاجرت نخبگان و تاثير آن روي بهره هوشی

اعلام ميانگين ضريب هوشي 84 براي ايراني‌ها، سبب تعجب بسياري از نخبگان ايران گرديد. عده‌اي با انکار اين آمار درصدد اعتراض به آن برآمده‌اند، اما براي اينجانب، اين آمار هيچ‌گونه جاي تعجبي نداشت، زيرا اين موضوع را در سال 1379 در سخنراني در سازمان مديريت و برنامه‌ريزي تحت عنوان نظريه ترقيق هوشي (Intellectual Dilution) پيش بيني کرده بودم. در اين مقاله به اختصار علل افت ميانگين ضريب هوشي در کشور را بررسي خواهم کرد و سپس به راهکارهاي مقابله با اين رخداد تلخ خواهم پرداخت.  ضريب هوشي چيست و اهميت آن در چيست؟

ضريب هوشي IQ يك نسبت است كه از تقسيم سن عقلي بر سن تقويمي ضربدر صد به دست مي‌آيد. اگر سن عقلي با سن تقويمي يكسان باشد، ضريب هوشي صد مي‌شود ولي در بعضي مواقع در بعضي افراد سن عقلي بيشتر مي‌شود كه اين فرد هوشي بيشتر از ساير افراد دارد. براي به دست آوردن سن عقلي راه‌هاي زيادي وجود دارد و معمولا كارشناسان از تست‌هاي خاصي استفاده مي‌كنند که جنبه‌هاي مختلفي مانند تشخيص الگوها، قدرت حافظه کوتاه‌مدت، استفاده فرد از واژه‌ها، سرعت محاسبه فرد، درک روابط يا جبر، اطلاعات عمومي، محاسبات رياضيات، درک فضايي، منطق و املا را ارزيابي مي‌کند. اخيرا در مورد صحت نتايج آزمون‌هاي هوش متداول شبهات زيادي وارد شده است. انجمن روان‌شناسي آمريکا در سال 1995 هوش را به عنوان «توانايي فهم مسايل پيچيده، انطباق موثر با تغييرات محيطي، يادگيري به دنبال تجربيات، استفاده از اشکال مختلف استدلال و فايق آمدن بر مشکلات از طريق تفکر» تعريف کرده است. اين انجمن بر اين موضوع تاکيد دارد که آزمون‌هاي متداول هوش به هيچ وجه توانايي سنجش چنين سازه انتزاعي پيچيده‌اي را ندارد. مطالعات متعدد، ارتباط مثبت و قوي بين ضريب هوشي با موفقيت تحصيلي، ميزان درآمد، سطح سلامت، طول عمر و سطح اجتماعي و ارتباط منفي و قوي با بي‌کاري و ارتکاب جرايم را نشان داده است. به اين ترتيب موضوع ضريب هوشي پايين يا افت ضريب هوشي و در مقابل آن سازوکارهاي ارتقاي ضريب هوشي به يک مقوله راهبردي اجتماعي و اقتصادي در بسياري از کشورها تبديل شده است. به اين ترتيب دستيابي به ميانگين ضريب هوشي بالاتر يکي از ابزار توسعه و به طور هم‌زمان يکي از دستاوردهاي مهم توسعه محسوب مي‌گردد. ضريب هوشي اقوام و ملل مطالعات فراواني روي تفاوت متوسط ضريب هوشي در کشورهاي مختلف صورت گرفته است:ميانگين ضريب هوشي در آمريکا و انگلستان حدود 100 است.

اين عدد براي شهروندان ژاپني، چيني، کره‌اي، هنگ کنگي و تايواني 105 و براي ترکيه، کشورهاي خاورميانه و جنوب آسيا بين 78 و 90 و براي کشورهاي آفريقايي پايين تر از صحراي آفريقا بين 65 تا 75 است. در اين ميان كشور ما ايران با ضريب هوشي متوسط 84 رتبه 97 را بين 185 کشور جهان دارا مي‌باشد. هوش يک سازه انتزاعي مولتي فاکتوريال محسوب مي‌شود و هنگامي که صحبت از تفاوت ضريب هوشي بين دو فرد مي‌شود تفاوت‌هاي ژنتيکي، تفاوت‌هاي محيط فيزيکي، تفاوت‌هاي محيط رواني و تفاوت‌هاي آموزشي به خصوص در دوران کودکي مي‌تواند توجيه کننده تفاوت ضريب هوشي باشد، اما هنگامي که با تفاوت ميانگين ضريب هوشي ميان دو کشور يا دو نژاد مواجه مي‌شويم قايل شدن به تفاوت ژنتيکي، به نوعي به معناي وجود نژاد برتر (ژن برتر) است. در واقع در توجيه تفاوت ثروت ملل در طول تاريخ توجيهات زيادي آورده شده است. منتسکيو (1748) آب و هواي معتدل را مهم‌ترين علت براي ثروت ملل مي‌دانست، آدام اسميت (1776) مهارت‌هاي انساني، تخصص‌گرايي و وجود يک بازار آزاد را عامل اصلي توسعه فرض مي‌کرد، توماس مالتوس در سال 1817 شناسايي عوامل موثر بر فقر و ثروت ملل را مهم‌ترين چالش پژوهشي در حوزه اقتصاد سياسي مي‌داند. ديويد لاندز و ساموئل‌هانتينگتون عوامل فرهنگي (سخت‌کوشي، نظم، آرمان‌هاي بزرگ، همگرايي اجتماعي، احترام به کار، ارزش قايل شدن براي تحصيلات) را مهم‌ترين عامل موفقيت و ثروت ملل مي‌دانند. در اين ميان يکي از جنجال برانگيزترين ديدگاه‌ها توسط ريچارد لين (2002) مطرح شده است، ريچارد لين ريشه‌هاي ثروت و فقر ملل مختلف را در هوش و استعداد ذاتي آنان مي‌داند و قايل به برتري ژنتيکي بعضي از اقوام و نژادها در مقايسه با سايرين است. موضوع ژن برتر و نژاد باهوش‌تر موضوعي است که در طول تاريخ به کرّات از سوي گروه‌ها و رهبران نژادپرست (مانند نازي‌ها و صهيونيست‌ها) اعلام شده است، اما تاکنون هيچ يک از شواهد ارايه شده نتوانسته است برتري هوشي يک قوم يا نژاد نسبت به ساير اقوام را به تفاوت‌هاي ژنتيکي مابين آنان نسبت دهد. جداي از عوامل ژنتيکي، عوامل محيطي متعددي روي ضريب هوشي تاثير مي‌گذارد وضعيت تغذيه‌اي به خصوص در دوران کودکي، استرس‌ها و تروماهاي رواني، فقر عاطفي و ارتباطي و کميت و کيفيت تحصيلات همگي بر ضريب هوشي تاثير مي‌گذارند. به عنوان مثال، نوزاداني که از شير مادر محروم‌اند ضريب هوشي کمتري دارند. ضريب هوشي کودکان مبتلا به کم‌خوني 5‌ تا 10 درجه کمتر از حد طبيعي برآورد شده است. کمبود يد نيز باعث کاهش آموزش‌پذيري کودکان شده و ضريب هوشي آنها را به ميزان 5 تا 13 ( در موارد کمبود شدید ید تا 30 درجه، فوروارد کننده!) امتياز کم مي‌کند. به اين ترتيب مي‌توان در نظر گرفت که فقر و ضريب هوشي پايين هر يک ديگري را تشديد مي‌کنند و يک چرخه معيوب را تشکيل مي‌دهند. اين امر بخشي از ضريب هوشي پايين در کشورهاي آفريقايي و جنوب آسيا را توجيه مي‌کند. 

مهاجرت نخبگان و ضريب هوشي مهاجرت انتخابي نخبگان اثري مخرب بر توسعه ملل مي‌گذارد. بديهي است که بار توسعه و پيشرفت جوامع بر دوش هوشمندان و نخبگان هر جامعه‌اي است. حال وقتي در يک جامعه شرايط به گونه‌اي باشد که نخبگان در گذر زمان آن را ترک مي‌کنند، نه تنها خروج آنها مستقيماً جامعه را متاثر مي‌کند، بلکه در دراز مدت، ذخيره ژنتيکي کشور را نيز فقيرتر مي‌کند و در نسل‌هاي آتي، روند انتقال ضرايب بالاي هوشي به «نسل‌هاي آينده» با اختلال مواجه مي‌شود. اين امر در مورد کشور اسکاتلند طي بيش از نيم قرن به دقت مطالعه شده است.

از اوايل قرن بيستم، هر ساله تعداد زيادي از افراد تحصيل کرده اسکاتلندي به انگلستان مهاجرت مي‌کنند. درصد متوسط مهاجرت سالانه تحصيل کردگان دانشگاهي از اسکاتلند به انگلستان 17.2 درصد و ضريب هوشي متوسط اين مهاجران 108.1 مي‌باشد.  اين موضوع سبب شده است که ميانگين ضريب هوشي اسکاتلندي‌ها به طور متوسط در هر نسل يک امتياز نسبت به نسل قبل کاهش پيدا کند و اسکاتلندي‌ها در اواسط قرن بيستم به کم‌هوش‌ترين ملت اروپايي (با ميانگين ضريب هوشي 97) تبديل شدند. در واقع، يک نخبه علمي يا اقتصادي که از کشور خارج مي‌شود، تنها دانش و استعداد فردي يا مقداري ثروت مادي از کشور خارج نمي‌کند، بلکه ژن‌هاي نخبگي و کارآمدي را نيز با خود مي‌برد تا نسل‌هاي بعدي او در خارج از کشور مادري از آن بهره مند شوند و جوامع ميزبان‌شان را از آن بهره‌مند سازند وضعيت کشور ما ايران در ميان کشورهاي در حال توسعه مشابه وضعيت اسکاتلند در ميان کشورهاي توسعه يافته است. بر اساس آمار صندوق بين المللي پول، ايران با ضريب مهاجرت 15 درصد، رتبه اول را در ميان 61 کشور توسعه نيافته و در حال توسعه دارا مي‌باشد و مي‌توان تخمين زد که در طي سه دهه اخير حداقل سه واحد از ضريب هوشي متوسط ايراني‌ها صرفا به سبب مهاجرت کاهش پيدا کرده است. مهاجرت نخبگان تنها سبب کاهش ميانگين ضريب هوشي ملل نمي‌شود، بلکه اين کشورها را از نوابغ تهي مي‌سازد. با نگاهي به فهرست اسامي افرادي مانند لئوناردو داوينچي (ضريب هوشي220)، گوته (210)، پاسکال (195)، نيوتن (190)، لاپلاس (190)، ولتر (190)، دکارت (185)، گاليله (185)، کانت (175)، داروين (165)، موزارت (165)، بيل گيتس (160)، کوپرنيک (160) و اينشتين (160) به‌سادگي درمي‌يابيم که توسعه دانش بشر در طول تاريخ بيش از هر چيز مرهون افراد نابغه مي‌باشد.

نوابغ همان کساني هستند که توان حل پيچيده‌ترين مشکلات يک کشور را دارا مي‌باشند و مسووليت راهبري کشور را در وضعيت‌هاي بحراني بر عهده دارند. تاثير نوابغ روي توسعه جوامع به حدي است که مي‌توان عبارت معروف «ملتي که قهرمان ندارد هيچ چيز ندارد»  را با جمله «ملتي که نوابغ را در راس مديريت خود ندارد، به هيچ جا نخواهد رسيد» جايگزين کرد. کنترل مواليد و ضريب هوشي بررسي‌هاي متعدد ارتباط بين هوش و تحصيلات و همچنين ارتباط ميان تحصيلات و تبعيت از سياست‌هاي کنترل مواليد را به اثبات رسانده است. ضريب هوشي متوسط 20 درصد پرهوش جامعه حدود 115 و ضريب هوشي متوسط 20 درصد کم‌هوش جامعه حدود 85 مي‌باشد.

اگر فرض کنيم که ميزان زاد و ولد در گروه کم‌هوش جامعه تنها 30 درصد بيش از ميانگين جامعه و ميزان زاد و ولد در گروه پر هوش جامعه 30 درصد کمتر از ميانگين جامعه باشد، ميانگين ضريب هوشي نسل دوم از محاسبه زير به دست مي‌آيد:

(0.2x1.3x85) + (0.6x1x100) + (0.2x0.7x115) = 98.8 به اين ترتيب مي‌توان انتظار داشت که ميانگين ضريب هوشي هر نسل 1.2 امتياز از ميانگين ضريب هوشي نسل قبل کمتر شود.تحليل فوق به خوبي مي‌تواند آمار توصيفي ارايه شده از سوي نهادهاي بين‌المللي را توجيه نمايد، اما اصلاح اين وضعيت نيازمند اتخاذ رويکردي مداخله‌اي و همه‌جانبه است. اتخاذ تمهيدات و سياست‌هاي علمي براي فقرزدايي و مقابله با شکاف رو به فزوني طبقاتي، توجه به مديريت عوامل خطرزاي سلامت و عوامل اجتماعي موثر بر سلامت، حمايت و مديريت علمي نخبگان و تلاش براي متوقف و معکوس نمودن سير مهاجرت نخبگان و بازنگري علمي سياست‌هاي کنترل جمعيت تنها بخشي از رژيم‌درماني ملتي است که به تدريج هوش خود را از دست مي‌دهد.

نويسنده: دکتر شهرام يزداني

دانشيار دانشگاه علوم پزشکي شهيد بهشتي

منبع: نشريه پزشكي سپيد

رسالت هنرمند ...

خاطره ای از رضا کیانیان



برای فیلم باغ فردوس پنج بعد از ظهر با سیامک شایقی در [آسایش‌گاه] امین‌آباد فیلم‌برداری داشتیم. در بخشی که خانم‌ها را نگه‌داری می‌کردند، کار می‌کردیم.در روز دو نوبت به این بخت‌برگشته‌ها داروهایی تزریق می‌کردند که آرام شوند.یک دختر و یک زن میان‌سال بیش‌تر از دیگران توجه مرا جلب کرده بودند. دخترک حدود ۲۰ سال داشت. با خودش حرف می‌زد. راه می‌رفت و ناگهان گوشه‌ای از ترس کز می‌کرد و کمک می‌خواست… بعد می‌خندید و قهقهه می‌زد.

از مسوول بخش پرسیدم: ماجرای این دختر چیست؟گفت: پدرش، برادرش و دایی‌اش به او تجاوز کرده‌اند.کافی بود. دیگر نمی‌خواستم بقیه‌ی ماجرا را بشنوم. اما زن. حدود ۵۰ سال داشت. زنی باشخصیت و خانواده‌دار بود. موهای جوگندمی داشت و موقر راه می‌رفت.

یک‌بار قبل از این‌که داروی صبح را به او تزریق کنند و هنوز سرپا بود، با من سلام‌وعلیک کرد. از نوع حرف‌زدن‌اش معلوم بود خانم تحصیل‌کرده‌ای است. از من خواهش کرد اگر ممکن است برای‌اش روپوش، جوراب و روسری مناسب بیاورم. قبول کردم و بلافاصله رفت تا کسی متوجه نشود.شب، ماجرا را برای هایده تعریف کردم و او برای‌اش روپوش و روسری و جوراب مناسب داد.فردا، قبل از تزریق خودم را به او رساندم و بسته را به او دادم. خیلی تشکر کرد. گفتم شما برای چه این‌جا هستید؟با ترس و لرز گفت: شوهرم را کشتند!ادامه داد که کسی را جز شوهرش نداشته. گفت از اقوام یکی از نمایشنامه‌نویسان است.گفتم: من او را می‌شناسم.گوش نکرد. با عجله تعریف کرد که اقوام‌اش از کانادا آمده‌اند و او را این‌جا انداخته‌اند و می‌خواهند ارث و میراث شوهرش را بالا بکشند. به این‌جا تلفن زده‌اند که دیوانه‌ام. آن‌ها هم مرا با آمبولانس به این‌جا منتقل کرده‌اند.… مرا صدا زدند. رفتم. تقریباً همان دقایق او را هم برای تزریق بردند… حرف‌های‌اش چیزی میان جنون و واقعیت بود. نمی‌دانستم باید باور کنم یا نه.فکر کردم اگر به من هم آن داروها را تزریق می‌کردند، قاطی می‌کردم؟!از همان‌جا در یک وقت استراحت به آن نویسنده تلفن زدم. خاموش بود. شب هم زنگ زدم، خاموش بود.

از دوستان مشترک‌مان پرسیدم، گفتند: ایران نیست. برای اجرای یک نمایش به خارج رفته! فردا قبل از تزریق سراغ آن خانم رفتم. از من خواسته بود به او خبر بدهم. به او گفتم قوم و خویش‌تان ایران نیست. کلی مضطرب شد. شماره‌ی دیگری از اقوام دورترشان داد. گفت به آن‌ها خبر بدهید، بیایند مرا از این‌جا ببرند. من این‌جا دیوانه می‌شوم و باز هم گفت که شوهرش را کشته‌اند! ادامه داد: کسانی که شوهر او را کشته‌اند، می‌خواهند خانه‌ی او را بفروشند و پول‌ها را بالا بکشند و بلیط‌شان را هم تهیه کرده‌اند تا دو هفته‌ی دیگر به کانادا برمی‌گردند من باید تا آخر عمر این‌جا بمانم… میان پلان‌هایی که فیلم‌برداری می‌کردیم از پرستاران راجع به او می‌پرسیدم. می‌گفتند حالش خوب نیست، پرت‌وپلا می‌گوید. شوهرش فوت کرده، کشته نشده… آمد از جلوی من رد شد، حتی مرا نشناخت. به جایی، شاید در اعماق ذهن‌اش، خیره شده بود.هر شب، ماجرای همان روز را برای هایده تعریف می‌کردم. هایده گفت به این قوم و خویش‌اش هم تلفن بزنم. زدم. وقتی خودم را معرفی کردم، آن‌ها هم خوش‌حال شده بودند و هم متعجب که چرا به آن‌ها زنگ زده‌ام. فکر کردند شاید یک برنامه‌ی تلویزیونی است. وقتی ماجرا را برایشان تعریف کردم، سکوت کردند. سکوت… مِن‌مِن… دوست نداشتند راجع به این ماجرا حرف بزنند. بالاخره یکی از خانم‌های پشت تلفن به من گفت: او راست می‌گوید… و گفت که پای آن‌ها را به این ماجرا نکشانم، دوست نداشتند بیش‌تر حرف بزنند و خداحافظی کردند.قضیه جالب شد… من و هایده نمی‌دانستیم چه کنیم. فردا او را دیدم. جلو نرفتم. نمی‌دانستم چه باید بکنم.

آن روزها با یکی از افراد حراست امین‌آباد، سلام و علیکی پیدا کرده بودم. رفتم سراغ‌اش و همه‌ی ماجرا را برای او تعریف کردم… و تاکید کردم اگر ماجرا حقیقت داشته باشد، من و تو مسوول‌ایم. او قول داد ماجرا را پی‌گیری کند.فردای آن روز، فیلم‌برداری ما در امین‌آباد تمام می‌شد. به او گفتم که از پس‌فردا ما دیگر به امین‌آباد برنخواهیم گشت. او شماره‌اش را به من داد تا خبر بگیرم…چند روز بعد به من زنگ زد. من کلی دل‌شوره داشتم. گفت: تحقیق کردم. آن خانم راست می‌گفته.خیلی خوش‌حال شدم.گفت: آن قوم و خویش‌های ناقوم و خویش را ممنوع‌الخروج می‌کنم. چند روز بعد تلفن زد و گفت آن خانم را به خانه بازگردانده. هنوز هم فکر می‌کنم، شاید کسان دیگری در امین‌آباد باشند که هیچ‌وقت فرصت نکرده‌اند قبل از تزریق، حرف‌شان را بزنند







تصویر رضا کیانیان به همراه آزیتا حاجیان در فیلم باغ فردوس پنج بعد از ظهر

آموخته ام


چارلی چاپلین می گوید آموخته ام که

با پول مي شود
خانه خريد ولي آشيانه نه،
رختخواب خريد ولي خواب نه،
ساعت خريد ولي زمان نه، مي توان مقام خريد ولي احترام نه،
مي توان کتاب خريد ولي دانش نه،
دارو خريد ولي سلامتي نه،
خانه خريد ولي زندگي نه و بالاخره ،
مي توان قلب خريد، ولي عشق را نه.آموخته ام که... تنها کسي که مرا در زندگي شاد مي کند کسي است که به من مي گويد: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسيار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نبايد به هديه ای از طرف کودکي، نه گفت
آموخته ام ... که هميشه براي کسي که به هيچ عنوان قادر به کمک کردنش نيستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نيست که زندگي تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتياج به دوستي داريم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشيم
آموخته ام ... که گاهي تمام چيزهايي که يک نفر مي خواهد، فقط دستي است براي گرفتن دست او، و قلبي است براي فهميدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در يک شب تابستاني در کودکي، شگفت انگيزترين چيز در بزرگسالي است
آموخته ام ... که زندگي مثل يک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهايش نزديکتر مي شويم سريعتر حرکت مي کند
آموخته ام ... که پول شخصيت نمي خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگي را تماشايي مي کندآموخته ام ... که خداوند همه چيز را در يک روز نيافريد. پس چه چيز باعث شد که من بينديشم مي توانم همه چيز را در يک روز به دست بياورم
آموخته ام ... که چشم پوشي از حقايق، آنها را تغيير نمي دهد
آموخته ام ... که اين عشق است که زخمها را شفا مي دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتي با کسي روبرو مي شويم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را داردآموخته ام ... که هيچ کس در نظر ما کامل نيست تا زماني که عاشق بشويم
آموخته ام ... که زندگي دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هيچ گاه از بين نمي روند، بلکه شخص ديگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که لبخند ارزانترين راهي است که مي شود با آن، نگاه را وسعت داد...

فارسی زبانان ارتفاعات هیمالیا

فارسی زبانان ارتفاعات هیمالیا
حسين خندان، فيلمساز مهاجر ايراني كه دو دهه است در آمريكا اقامت دارد دست به كار توليد مستندي از زندگي فارسي زبانان ارتفاعات چهارهزار متري هيماليا شده است.

چهارده سال پيش براي اولين بار، رضا دقتي عكاس مجله نشنال جياگرافيك زندگي تاجيك هاي چيني منطقه تاشكرگان در ناحيه سين كيانگ در شمال غربي چين را به تصوير كشيد
حسين خندان كه چندي است در چين ساكن شده است با در درست داشتن عكس هاي رضا دقتي در اولين روز بهار و همزمان با جشن هاي نوروزي   به ارتفاعات هيماليا صعود كرده  با آنها همزبان شده است



بیست و هفت هزار فارسی زبان
 
 

 
cid:1.1105070617@web46404.mail.sp1.yahoo.com
 
 


آسمان كاشگر اندكي قبل از فرود هواپيما، نشان از غروبي قريب الوقوع دارد در حاليكه ساعت محلي ۹:۳۰ شب است. 
دولت چين سعي دارد سياست ساعت واحد را از غرب تا شرق اين كشور
 پهناور، همچنان حفظ كند
 
cid:2.1105070617@web46404.mail.sp1.yahoo.com

 آمدن تا كاشگر كه آن را پايتخت جاده ابريشم مي نامند، در مجموع ۶ ساعت پرواز از پكن وقت لازم دارد.
 تا اينجا مشكلي نيست ولي همين كه در هتلم صحبت از رفتن به تاشكرگان ويافتن روستاي بلدير مي كنم، مرا به اداره پليس ارجاع مي دهند تا مجوز عبور به آن مناطق را دريافت كنم. 

مجله اي چيني همراه با روزنامه اي را كه درباره ام مطلبي دارند را به آنها نشان مي دهم ومي گويم كه به عنوان فيلمساز قصد ديدار با مردم منطقه را دارم.

 بعد از نيم ساعت و پرداخت مبلغي، 
گذرنامه آنجا را براي ۴ روز دريافت مي كنم
 
cid:3.1105070617@web46404.mail.sp1.yahoo.com
  
قبل از راهي شدن در لابلاي كوههاي تاشكرگان، در چند خانواده تاجيك به عيد ديدني رفتم.
 داخل اكثر خانه ها بسيار آراسته وزيبا مي نمود. 
مردم تاجيك اين مناطق همگي نوروز را به جشن مي نشينند ولي از هفت سين خبري نيست، در عوض سفره اي مي گسترند كه آن را رنگارنگ مي نامند و در آن انواع نان هاي محلي، شكلات وحتي گوشت كله و پاچه گوسفند يافت مي شود
cid:4.1105070617@web46404.mail.sp1.yahoo.com

يكي ازاولين كارهايي كه ميزبان نوروزي براي مهمانانش انجام مي دهد، اين است كه از كاسه آردي كه از قبل تدارك ديده، مشتي آرد بر شانه راست مهمانش مي پاشد كه به منزله اميد بركت در سال نوست.
 سپيدي شانه، علامت خوبي براي شناسايي تاجيك ها در خيابانهاي تاشكرگان بود

cid:5.1105070617@web46404.mail.sp1.yahoo.com

در طي مسير تاشكرگان به بلدير، بارها و بارها به معماري هايي چنين آشنا برخوردم كه متاسفانه اكثرا مخروبه اي بيش نبودند
cid:6.1105070617@web46404.mail.sp1.yahoo.com

توصيف بلدير را اول بار از زبان رضا دقتي عكاس شهير ايران شنيدم كه ۱۴ سال پيش در آنجا عكاسي كرده بود. 
مسجد بلدير اولين نمايي است كه به مسافر از راه رسيده سلام مي كند. اين مسجد تنها براي كمتر از ۵۰ خانوار دربش باز مي شود.
 مردم اين روستا سني مذهب فرقه اسماعبليه هستند
cid:7.1105070617@web46404.mail.sp1.yahoo.com

بلديري ها گرچه تدريجا زبان فارسي را دارند فراموش مي كنند اما فرهنگ مهمان نوازي و بزرگداشت نوروز و بهار از خاطره تاريخي شان به اين زودها محو نخواهد شد
cid:8.1105070617@web46404.mail.sp1.yahoo.com

پيرزني بلديري كه خطوط گذر عمر را به چهره دارد، از اينكه مي شنود اين همه راه آمده ام تا تبريك نوروزي ام را به فارسي پاسخ بگيرم، خندان مي شود
cid:9.1105070617@web46404.mail.sp1.yahoo.com

همه تاجيك ها نان هايي دايره شكل مي پزند كه طبعا آن را نان مي نامند. اين نان ها در نانوايي هاي هر كوي و برزن ديده مي شود.
 اين عكس در شهر قديمي كاشگر گرفته شده است
cid:10.1105070618@web46404.mail.sp1.yahoo.com

دوشنبه بازار، معروفترين بازار سنتي و محلي كاشگر است كه به قول مردمش به غير از جان آدميزاد و شير مرغ، هرچيز ديگر در آن يافت مي شود
cid:11.1105070618@web46404.mail.sp1.yahoo.com

نمايي از شهر قديمي كاشگر كه به دليل قدمت تاريخي اش، مكان مناسبي براي ساخت فيلم هاي تاريخي محسوب مي شود.

 آخرين فيلمي كه در اين شهر ساخته شده، 
فيلم بادبادك باز است كه بر اساس داستاني به همين نام نوشته خالد حسيني نويسنده افغان بر پرده نقره اي سينماهاي جهان رفت
cid:12.1105070618@web46404.mail.sp1.yahoo.com

جدا از نانوايي ها، نان فروشي هايي ازين دست در هر خيابان شهر قديمي كاشگر 
به وفور يافت مي شوند
cid:13.1105070618@web46404.mail.sp1.yahoo.com

استفاده ازرنگ هاي طبيعي كه از پودر سنگ هاي معادن مختلف منطقه تهيه شده، محبوبيت خاصي دارد
cid:14.1105070618@web46404.mail.sp1.yahoo.com

استفاده از الفباي زبان فارسي كه در زمان جاده ابريشم يكي از زبان هاي كلاسيك و رسمي داد و ستد محسوب مي شد كماكان در همه عرصه هاي هنري، فرهنگي و تجاري مورد استفاده قرار مي گيرد تنها با اين تفاوت كه به دليل آميزش با زبان اويغور ها كمي رسم الخط ديگري بكار گرفته مي شود

اثر نیکولاس

اثر نیکولاس چیست؟

The  Nicholas  Effect



نیکولاس گرین پسر بچه ۷ ساله امریکایی بود که سال ۱۹۹۴ در جریان سفر تفریحی به ایتالیا همراه خانواده‌اش، در حادثه سرقت خودرو به ضرب گلوله کشته شد. پس از مرگ نیکولاس، ۵ اندام اصلی و ۲ قرنیه نیکولاس اهدا شد و این حادثه باعث افزایش قابل توجه در آمار اهدای عضو در ایتالیا در آن زمان شد. این افزایش اهدای عضو در نتیجه کردار خانواده نیکولاس به «اثر نیکولاس» مشهور است. البته امروزه هر فاجعه‌ای که منجر به یک اتفاق خوب شود نیز به همین نام شناخته می‌شود. پس از این حادثه، چندین مدرسه، خیابان و میدان در شهرهای ایتالیا به نام وی ساخته و یا تغییر نام داده شده‌اند.
در این رویداد تعجب برانگیز این است که خانواده گرین در آن زمان به خاطر کشته شدن فرزندشان در ایتالیا کینه‌ای از ایتالیایی‌ها به دل نگرفته و اعضای بدن نیکولاس را به هم‌وطنان قاتلان وی هدیه کردند. حال آن‌که در آن زمان، آمار اهدای عضو در ایتالیا نزدیک به صفر بوده و خود ایتالیایی‌ها هم چندان با این کار انسان دوستانه آشنا نبودند.
این رخداد درس‌های بزرگی را در خود نهفته است که با نگرشی صحیح می‌توان بسیار از آن پند گرفت؛ از رفتار و تصمیم معقولانه خانواده گرین در آن زمان برزخی که جان انسان‌ها را مقدم بر احساسات خود دانسته و از طرفی کینه‌ای که از سایر مردم ایتالیا به خاطر رفتار چند تن از هم‌وطنان آن‌ها، به وجود نیامد.

این کارو نکن، این کارو بکن

چکیده از کتاب این کارو نکن، این کارو بکن.
نویسنده .احمد فارسی
·       اگه میخوای راحت باشی کمتر بدون و اگه میخوای خوشبخت باشی بیشتر بخون.
·       تا پایان کار، از موفقیت در آن با کسی صحبت نکن.
·       برای حضور در جلسات حتی یک دقیقه هم تاخیر نکن.
·       قبل ازعاشق شدن ابتدا فکر کن که آیا طاقت دوری، جدایی و سختی را داری یا نه ؟؟؟
·       سکوت تنها پاسخی است که اصلا ضرر ندارد.
·       نصیحت کردن فقط زمانی اثر دارد که 2 نفر باشید.
·       در مورد همسر کسی اظهار نظر نکن  نه مثبت نه منفی.
·       نوشیدنی های داخل لیوان و یا فنجان را تا آخر ننوش.
·       د راختلاف خانوادگی حتی اگرحق با تو است شجاع باش و تو از همسرت عذر خواهی کن.
·       برای کودکان اسباب بازی های جنگی هدیه نبر.
·       نه آنقدر کم بخور که ضعیف شوی و نه آنقدر زیاد بخور که مریض شوی.
·       بدترین شکل دل تنگی آن است که در میان جمع باشی و تنها باشی.
·       شخص محترمی باش و بدون اطلاع به خانه و محل کار کسی نرو.
·       هوشیار باش، استفاده از مشروبات و نوشیدنی الکلی تو را گرفتار خواهد کرد.
·       وجدانت را گول نزن، چون درستی و نادرستی کارت را به تو اعلام می کند.
·       موقع عطسه کردن حتما از دیگران فاصله بگیر و از دستمال استفاده کن ولی با تمام وجود عطسه کن.
·       عاشق همسرت باش تا بهشت را ببینی.
·       کثیف نکن اگر حوصله تمیز کردن نداری.
·       بخشیدن خطای دیگران بسیار قشنگ است، تجربه کردنش را به تو پیشنهاد می کنم.
·       همه جا از همسرت تعریف وتمجید کن حتی در جهنم.
·       با کارمندانت مهربان ولی قاطع باش.
·       غرورکسی رو نشکن، چون مثل شیشه ی شکسته برای تو، خطر آفرین است.
·       عمل خلاف را، نه تجربه کن، نه تکرار.
·       لبخند بزن، مطب دکترها را خلوت می کند.
·       با شجاعت اقرار کن که اشتباه کردی.
·       هنر نواختن را یاد بگیر، نواختن موسیقی در هیچ کشوری گدایی نیست.
·       هنگام صحبت کردن با دیگران به چشم آنها نگاه کن تا پیام و کلام تو را درک کنند.
·       با دندان میخ نکش.
·       کسی را که به توامیدوار است نا امید نکن.
·       برای کسی که دوستش داری در روز تولدش پیام تبریک ارسال کن.
·       اولین خیر باش.
·       باداشتن همسری خوب همه کس وهمه چیز را یکجا داری.
·       در دفتر ومنزل گل های زیبا داشته باش.
·       حسابداری وروشهای آنرا یاد بگیر.
·       تزریق سرم وآمپول را یاد بگیر.
·       وارد سیاست نشو.
·       عمر مد کوتاه است.
·       به سفر وهمسفرفکر کن.
·       تاندانی  نمی توانی پس بدان تابتوانی.

·       .........

پی نوشت:

سلام ای مهربان بندی خدا و ای فرشته خوبی ها . من احمد فارسی هستم . نویسنده کتاب این کارو نکن ، این کارو بکن . از محبت شما ممنونم که مطالب کتاب من را در بلاگ خودتان قرار د اید . به کمک شما شدیدا نیاز دارم تا تبلیغ کتاب منو بکنید.. لطفا شماره تماس منو هم کنار چکیده کتاب بنویسید .زیرا اگر کسی تمایل به خرید کتاب داشت با من تماس برقرار نماید. با سپاس فراوان

۰۹۱۲۳۲۸۰۳۰۸ احمد فارسی

داستان پیرمرد

The IRS decides to audit Grandpa, and summons him to the IRS office. The IRS auditor was not surprised when Grandpa showed up with his attorney. The auditor said, 'Well, sir, you have an extravagant lifestyle and no full-time employment, which you explain by saying that you win money gambling. I'm not sure the IRS finds that believable.

مامور اداره ماليات (آی آر اس) تصميم ميگرد تا پدر بزرگ پيری را حسابرسی بکند و اورا با فرستاده احضاريه ای به اداره ماليات فرامی خواند. حسابرس اداره ماليات شگفت زده می شود هنگامی که می بيند پدربزرگ همراه وکيلش به اداره آمدند. حسابرس می گويد: «خوب آقا؛ شما زندگی بسيار لوکس وفوق العاده ای داريد ولی شغل تمام وقتی هم نداريد، که می تواند گويای اين باشد که شما ميگوييد ازراه قمار اين پولهارا بدست می آوريد. خاطرجمع نيستم اداره ماليات اين موضوع را باور دارد.

'I'm a great gambler, and I can prove it,' says Grandpa. 'How about a demonstration?'
The auditor thinks for a moment and said, 'Okay. Go ahead.'

پدربزرگ پاسخ میدهد من يک قماربارز ماهری هستم آيا حاضرید آنرا با يک نمايش کوچک ثابت کنم؟ حسابرس فکری میکندوپاسخ میدهد اشکال ندارد.

Grandpa says, 'I'll bet you a thousand dollars that I can bite my own eye.' The auditor thinks a moment and says, 'It's a bet.' Grandpa removes his glass eye and bites it. The auditor's jaw drops.

 پدربزرگ میگويد، با شما هزار دلار شرط میبندم که چشم خودم را گاز بگيرم. حسابرس يک لحظه فکر میکند و می گويد. شرط. پدربزرگ چشم شيشه ای خودرا در می آوردو آنرا گاز میگيرد. حسابرس چانه اش از شگفتی می افتد.

Grandpa says, 'Now, I'll bet you two thousand dollars that I can bite my other eye.' Now the auditor can tell Grandpa isn't blind, so he takes the bet.
Grandpa removes his dentures and bites his good eye. The stunned auditor now realizes he has wagered and lost three grand, with Grandpa's attorney as a witness. He starts to get nervous.

 پدربزرگ می گويد، حالا با شما شرط دوهزار دلار میبندم که می توانم چشم ديگرم را هم گاز بگيرم. حالا که حسابرس میداند پدر بزرگ نمی تواند از هردوچشم نابينا باشد فوری شرط را می پذيرد. پدربزرگ دندان های مصنوعی اش را درمی آورد و چشم بينای ديگرش را گاز میگيرد. حسابرس همانطور که در شگفتی بود بسيار ناراحت است که سه هزار دلار به اين مرد باخته است و وکيل اين آقا هم شاهد ماجرا است، دراين زمان بسيار ناراحت واعصابش خط خطی است.

'Want to go double or nothing?' Grandpa asks 'I'll bet you six thousand dollars that I can stand on one side of your desk, and pee into that wastebasket on the other side, and never get a drop anywhere in between.' The auditor, twice burned, is cautious now, but he looks carefully and decides there's no way this old guy could possibly manage that stunt, so he agrees again. Grandpa stands beside the desk and unzips his pants, but although he strains mightily, he can't make the stream reach the waste basket on the other side, so he pretty much urinates all over the auditor's desk.

پدربزرگ می گويد میخواهی دوبرابر بکنی يا بی حساب بشويم، شش هزار دلار باشما شرط میبندم که اين سوی ميز شما بايستم و از اينجا به آن سبد آشغال ادرار کنم بدون اينکه قطره ای به زمين بين ايندو بريزد. حسابرس که دوبار سوخته بود بسيار محتاط است و با دقت نگاه ميکند و تصميم میگيرد که امکان ندارد اين پيرمرد بتواند چنين هنری را از خود نشان بدهد بنابراين می پذيرد. پدربزرگ در کنار ميز تحرير می ايستد و زيپ شلوار را بازمیکند ولی باوجوداينکه با فشار لازم کاررا انجام میدهدولی نمی تواند جريان را به سبد آشغال برساند وبنابراين تمام ميز حسابرس را حسابی آلوده و مرطوب میکند

.The auditor leaps with joy, realizing that he has just turned a major loss into a huge win.

حسابرس نمی تواند از خوشحالی در پوست بگنجد، وباخودمیگويد يک زخم باخت را به يک پيروزی مبدل کردم

.But Grandpa's own attorney moans and puts his head in his hands. 'Are you okay?' the auditor asks. 'Not really,' says the attorney. 'This morning, when Grandpa told me he'd been summoned for an audit, he bet me twenty-five thousand dollars that he could come in here and pee all over your desk and that you'd be happy about it!'

ولی وکيل پدربزرگ را میبيند که سرش را ميان دستهايش گرفته است، میپرسد شما حالتان خوب است؟ وکيل پاسخ میدهد «نه واقعا نه» امروز بامدادان هنگاميکه پدربزرگ به من گفت به منظور حسابرسی احضاريه دريافت داشته بامن 25 هزار دلار شرط بست که به اينجا بيايد و به سرتاسر ميزتحرير شما ادرار خواهد کرد و با اينکارش شما بسيار هم خوشحال خواهيد بود.I keep telling you! Don't Mess with    Old      People      !!

من همه اش بشما میگويم! با مردان وزنان پير سربسر نگذاريد.!!

راهکارهایی برای تشخیص برخی تقلبها در صنایع غذایی

   تشخیص عسل خوب از بد 

 --- برای تشخیص عسل ؛ سر گوگرد دار چوب کبریت را وارد عسل کرده(آغشته به عسل)
سپس با فندک سعی کنید آنرا آتش بزنید . اگر روشن نشد عسل خوبی خریدید

--- یا با قاشق مقداری از آنرا در ظرف آب سرد بریزید طوری که با فاصله از اب وارد اب شود
اگر مستقیم (اصطلاحا نخ عسل) در یک جا جمع شد عسل مرغوبیست

--- یا ظرف شیشه ای حاوی عسل را جلوی نور بگیرید اگر نور براحتی از ان عبور کرد عسل خوبی نیست ، باید تیره باشد   تشخیص رب گوجه فرنگی خوب از بد


 خیلی از کارخانجات برای تولید رب گوجه فرنگی از کدو استفاده میکنند. برای تشخیص اینگونه ربها یک قاشق از رب را در یک لیوان آب حل کنید اگر قرمز رنگ بود خوب و اگر نارنجی یا زرد بود ، کدو است   تشخیص شیر خوب از بد  

برای تشخیص شیری که در آن شیر خشک کمتر استفاده شده ، سر سوزن را وارد شیر کرده بیرون آورید اگر سریع قطره شیر چکید کیفیت آن پایین اگر زمان زیادی نیاز به چکیدن قطره بود کیفیت آن خوب است   تشخیص چای خوب از بد

برای تشخیص چای یک پیمانه در آب سرد بریزید. اگر آب سریع رنگ گرفت در چای از رنگ استفاده شده اگر زمانی حدود20 دقیقه برای رنگ گرفتن آب زمان نیاز بود چای خوبی است

جـغرافیـای کشور مستـقلی بنام قـلـب

جـغرافیـای کشور مستـقلی بنام قـلـب
    
قلب کشور بزرگ مستقلی است در طرف چپ قارّه سینه انسان !

قلب، محدود است از طرف شمال به دریای محبّت و از طرف جنوب به کشور غم، از طرف مشرق به دریاچه دوستی و از طرف مغرب به صحرای عاطفه !

پایتخت قلب، "عشق آباد" است که شهری است بزرگ، پرجمعیت و آباد !

ایالات عمده آن چهار است: محبّت، نفرت، احساس و امیال !

شهرهای بزرگ و مهمّ قلب عبارتند از : مودّت، خصومت، یأس، هوس، بغض و حسد !

دماغه امید در دریای محبت، پیشرفتگی خاص پیدا کرده است !

جزایر شوخی و جفا از متعلّقات این کشور است !

رودهای بزرگ و پرآبی چون شادی و اندوه، بیشتر سرزمینهای این کشور پهناور را مشروب میسازند !

از کوههای مهم آن می توان: معرفت، نیکی، بدی و احسان را نام برد. قله مرتفع: گذشت و ایثار از تمام نقاط کشور قابل رؤیت است. در جای جای این کوههای سر به فلک کشیده، غارهایی به نام اسرار وجود دارد که تاکنون پای کسی به عمق و انتهای آن نرسیده است !

نظام اقتصادی این کشور از تبادل و تهاتر عهد و پیمان و درستی و نادرستی تأمین می گردد !

قسمت عمده سرزمینهای شمال و شرق این کشور را جنگلهای انبوه تزویر و شک و تردید پوشانیده است !

میزان بارندگی در شهرهای جنوبی و غربی به ویژه در دشتهای اندوه و درد بیشتر از سایر نقاط است !

بیشتر ساکنان این شهرها اغلب درخت دوستی می کارند و میوه آرزو برداشت می کنند !

مردم این سرزمین معمولا از راه کیفر و پاداش امرار معاش میکنند !

تفرجگاههای بسیاری تحت عنوان صفا و وفا در نقاط مختلف بیشتر شهرهای قلب ساخته شده که در واقع سرمایه معنوی و جاذبه های توریستی آن را تشکیل می دهند !

نقاط ناشناخته و مجهول بسیاری در گوشه و کنار این کشور پهناور و کهنسال وجود دارد که تاکنون نامکشوف و غیر قابل دسترس باقی مانده و دانشمندان قلب شناس، شب و روز سرگرم مطالعه در مورد این موضوع می باشند !

این کشور کاملا در منطقه زلزله خیز واقع شده و گسل های بزرگ و وحشتناکی در سراسر این کشور موجب تکانها و لرزشهای سهمگین می شوند که هستی مردم را هر آن تهدید می کند !

می توان گفت که سرزمین قلب دائماً در حال تکان خوردن و حرکت است و در شبانه روز لحظه ای آرام و قرار ندارد. البته وجود چندین کوه آتشفشان فعّال به نامهای: احساسات و عواطف و کینه و انتقام، ترس و هراس سکنه شهرهای این کشور زلزله خیز را چند برابر کرده است و آتش و دود و خاکستر پیوسته از آنها متصاعد است !

چنانکه گذشته، قلب کشور ناشناخته و نامکشوفی است که بیشتر نقاط آن بکر و دست نیافتنی باقی مانده است. امید می رود که بشر روزی بتواند به اعماق جنگلهای متراکم و غارهای تاریک و گوشه و کنارهای مجهول آن دست پیدا کند !

به امید آن روز !

نامه خدا

نامه ای از سوی پروردگار به همه انسان ها



سوگند به روز وقتی نور می گیرد و به شب وقتی آرام می گیرد که من نه تو را رها کرد ه‌ام و نه با تو دشمنی کرده‌ام
( ضحی 1-2)
افسوس که هر کس را به تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم او را به سخره گرفتی.
(یس 30)
و هیچ پیامی از پیام هایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی.
(انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام
(انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی و چنان متوهم شدی که گمان بردی خودت بر همه چیز قدرت داری.
(یونس 24)
و این در حالی بود که حتی مگسی را نمی توانستی و نمی توانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمی توانی از او پس بگیری
(حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرورفتند و تمام وجودت لرزید چه لرزشی، گفتم کمک هایم در راه است و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من گمان بردی چه گمان هایی .
( احزاب 10)
تا زمین با آن فراخی بر تو تنگ آمد پس حتی از خودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من به سوی تو بازگشتم تا تو نیز به سوی من بازگردی ، که من مهربانترینم در بازگشتن.
(توبه 118)
وقتی در تاریکی ها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم با من می‌مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک کردی
.(انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده است، هرگاه که خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رویت را آن طرفی کردی و هروقت سختی به تو رسید از من ناامید شده‌ای.
(اسرا 83)
آیا من برنداشتم از دوشت باری که می شکست پشتت؟
(سوره شرح 2-3)
غیر از من خدایی که برایت خدایی کرده است ؟
(اعراف 59)
پس کجا می روی؟
(تکویر26)
پس از این سخن دیگر به کدام سخن می خواهی ایمان بیاوری؟
(مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟
(انفطار 6)
مرا به یاد می آوری ؟ من همانم که بادها را می فرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنندو ابرها را پاره پاره به هم فشرده می کنم تا قطره ای باران از خلال آن ها بیرون آید و به خواست من به تو اصابت کند تا تو فقط لبخند بزنی، و این در حالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران، ناامیدی تو را پوشانده بود.
(روم 48)
من همانم که می دانم در روز روحت چه جراحت هایی برمی دارد ، و در شب روحت را در خواب به تمامی بازمی ستانم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آن را به زندگی برمی انگیزانم و تا مرگت که به سویم بازگردی به این کار ادامه می دهم.
(انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی به تو امنیت می‌دهم.
(قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یک بار دیگر با هم باشیم.
(فجر 28-29)
تا یک بار دیگه دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.
(مائده 54)

ديالوگهاي ماندگار سينما

دیالوگ های ماندگار


- سينما پاراديزو -



آلفردو : خسته شدي پدر؟


پدر روحاني: آره. موقع رفتن سرازيريه خدا كمك مي‌كنه,ولي موقع برگشتن خدا فقط نگاه مي‌كنه.

 


- الماس خونین -



بعضی وقت ها این سوال برام پیش میاد که خدا مارو به خاطر بلاهایی که سرهم میاریم می بخشه؟

ولی بعد به دوروبرم نگاه میکنم و به ذهنم میرسه که خدا خیلی وقته اینجارو ترک کرده.


 


- Sleepy Hollow -



شرارت چهره های زیادی داره. هیچکدومشون به اندازه پاکدامنی خطرناک نیست!


 





بازنده ها کسایی هستند که از باختن خیلی می ترسن، اونقدر که حتی امتحانم نمی کنن...


 



 

- کاغذ بی خط -



این دنیایی که ما توشیم به درد کار نمیخوره. قبل از من و تو همه چیزش اختراع شده.

دنیای قصه ی تو، یه جور دنیاییه که خودت باید خلقش کنی.


اگه میخوای بگرده، به اراده ی تو باید دور خودش بگرده... وقتی میخوای آفتاب بشه، خورشید باید بتابه، وقتی نمیخوای بذار بره پشت ابرا... وقتی میخوای بارون بیاد، آسمون باید بباره، وقتی نمیخوای، اراده کن، بند میاد...

 


- مظنوین همیشگی -


بزرگترین نیرنگ شیطان این بود که به دنیا قبولوند که وجود نداره

 


 





 


- بعد از ظهر سگی-



دوست دارم اونی كه منو می كشه از روی نفرت بكشه نه از روی وظیفه

 


- بی خوابی -


بازرس دورمر : یک پلیس خوب نمی تونه بخوابه چون همیشه ذهنش درگیر حل معماهاست و یک پلیس بد هم نمی تونه بخوابه چون همیشه عذاب وجدان داره

 


-خواهران غریب -



اون بار عصبانی بودم بهت گفتم بی لیاقت ، الان عصبانی نیستم ..... بی لیاقت

سگ كشي - بهرام بيضايي



تو این دنیا از یه نفر که معذرت میخوای، بقیه وامیستن تو صف...

 


لورل و هاردی


هاردی : فردا دم آفتاب اعداممون می کنن.
لورل : کاش فردا هوا ابری باشه...

 


There Will Be Blood



یه وقتایی میشه که به آدم ها نگاه می کنم و چیزی که ارزش دوست داشتن داشته باشه پیدا نمیکنم....!

 


Synecdoche, New York


اون چیزی که قبلاً در برابر تو وجود داشت، اون آینده هیجان آور و رمزآلود...
الان در پشت سر تو قرار گرفته، اونو زندگی کردی، اونو فهمیدی و از اون نا امید شدی...


The Bride Wore Black


انسان همیشه برنده ست, بازنده ها متولد نمیشن ساخته میشن...

 


Scent of a Woman


تنها زمانی از دیدن دست بر می داریم که مرده باشیم...

 



Dark Passage, 1947


همۀ ما میترسیم، چیزی به اسم شجاعت وجود نداره...

 



The Lion in Winter


جدایی یه عمل ساده ست، اول پای چپ رو بر می داری بعد پای راست...

 



Everybody's Fine


مردم عوض شدن، زمونه عوض شده، ميدوني، اين روزها وقتي با يه نفر دست ميدي بعدش بايد انگشتات رو هم بشماري و ببيني که هر 5 تا رو پس گرفتي یا نه...

 



A Dangerous Method

کارل یونگ : بعضی وقت ها باید یه کارهای غیر قابل ِ بخشش بکنی ، فقط به خاطر اینکه بتونی به زندگی ادامه بدی ...

 
 
 
ضیافت - مسعود کیمیایی


پولداری که واست بی‌کسیو صاف و صوف نمی‌کنه مؤمن. اون کسی که واست کسی باشه این‌ور بی‌پولیته. اصلاً خودپولداریه که برات کس نمی‌ذاره. اون کسی که رفیق پولداریت باشه، ناکسه.

 



Downfall


- من نباید پناهگاه رو ترک می کردم. باید خودمو می کشتم
- یه چیزی بخور. فرصت برای مردن همیشه هست


 


Dark Knight


جوکر: دیوونگی مثل جاذبه ی زمینه! تنها چیزی که لازم داره،یه تکون ساده و کوچیکه...


 


A Bronx Tale


لُرنزو: غم انگيز ترين چيز توی زندگي، يه استعداد تلف شدست...!

 


Papillon


لوییس: این تنها راه نجات ماست، مگه نه؟
پاپیون: آره
لوییس: فکر میکنی موفق بشیم؟
پاپیون: مگه فرقیم میکنه؟!

 



Braveheart


ویلیام والاس: اگه بجنگین ممکنه بمیرین، فرار کنین زنده میمونین،دست کم مدتی... ولی چند وقت بعد توی رخت خوابتون می میرید. کدومو انتخاب میکنین؟! حاضرین همه ی روزا رو از امروز تا لحظه ی مرگ افسوس بخورین که چرا اینجا نموندین و این جمله رو نگفتین «که میتونن جان ما رو بگیرن، ولی آزادی ما رو هرگز...»


 

Léon: The Professional


لئون: وقتی انتقام بگیری می فهمی اصلاً خوب نیست. باور کن. بهتره فراموش کنی. بعد از اینکه یه نفرو بکشی هیچ چی مثل قبل نمیمونه. زندگیت برای همیشه عوض میشه. باید بقیه زندگیت رو در حالی بخوابی که یک چشمت بازه...

 



Mean Streets


چارلی: محل پاک شدنِ گناه کلیسا نیست، تو خیابونهای پایین شهره!!


 


The God Father


دون کورلئونه: من تمومِ زندگیم سعی کردم که بی تفاوت نباشم، زنا و بچه ها می تونن بی تفاوت باشن. ولی یه مرد نمیتونه!


 


Dark Shadows


بارناباس: پدرم همیشه میگفت تنها چیزی که ارزش ادامه زندگی رو داره، خانوادست!


 


Harry Potter and the Deathly Hallows


دامبلدور: دلت به حال مرده ها نسوزه نگران زنده ها باش، مخصوصاً اونا که بی عشق زندگی میکنند...

 



Match Point


کریس ویلتون: کسی که گفته میخوام یه آدم خوش شانس باشم تا یه آدم خوب، درکِ عمیقی از زندگی داشته!

 



Mary And Max


اون با فیزیکدان بزرگ اینشتین موافق بود که میگفت:
دو چیز تمومی نداره:کائنات و حماقت انـسان!


 


The Count of Monte Christo


کشیش: هرگز مرتکب جرم نشو به خاطر این جمله ای که الان می گم: خدا گفت  " انتقام از آن من است "
ادموند دانتز: من به خدا اعتقاد ندارم
کشیش: مهم نیست , او به تو اعتقاد داره...

 



The Mystery of the Blue Train


هرکول پوآرو: هر وقت یک واقعیتی از یک واقعیت دیگه ای پشتیبانی میکنه یعنی هیچ کدوم واقعیت نداره ...

 



هـشـتُ نــیـم ½8


گـوئـیـدو: خوشبختی یـعـنـی ایـنــکـه بـتـونـی حـرفـتـو بـزنـی بـدون ایـن کـه کـسـیُ نـاراحـت کـنـی....


 



 


The Shawshank Redemption


اندی: میدونی مکزیکی‌ها در مورد اقیانوس آرام چی میگن؟
رِد: نـه.
انـدی: میگن هیچ گذشته‌ای نداره. این دقیقن همون جایـیه که من مـیخوام زندگی کنم. یه جای گرم بدون هـیچ خاطره ای!

 



A Separation


نادر: معادل فارسی کلمات زیر رو بنویسید؛ نهضت.
ترمه: جنبش.
نادر: گارانتی.
ترمه: تضمین، ضمانت.
نادر: گفتم معادل فارسی نه عربی!
ترمه: خانوممون گفته...
نادر: دیگه هیچ وقت این جمله رو نگو، چیزی که غلطه، غلطه؛ مهم نیست کی گفته! واسه گارانتی بنویس، پشتوانه.
ترمه: خانوممون نمره کم میکنه ازم.
نادر: مهم نیست، بذار کم کنه!


 


Saving Private Ryan


کاپیتان میلر: فـقـط ایـنُ مـیـدونـم کـه هـر کـسـیُ کـه کـشـتـم حـس کـردم از ذاتِ خـودم دورتــر شــدم...


 


Pinocchio


پدر ژپتو: پـیـنـوکـیـو چـوبـی بـمـان,آدمـا سـنـگـی اند، دنـیـایـشـان قـشـنـگ نـیـسـت..!!

 


Troy


پربام: حتی دشمنا هم می تونن به هم احترام بذارن.


 


Caligula


کالیگولا: در گذر از جاده ی زندگی آموختم کسانی را که بـیشتر دوست می داری زودتر از دست می دهی!

 

همین ...





هر چه هستی همون باش، هر چه نیستی نگو ای کاش!

علم بهتر است یا نفت ...

علم بهتر است یا نفت؟
توماس فریدمن
 
(توماس لورن فریدمن مشهور به توماس فریدمن (متولد ۲۰ ژولای ۱۹۵۳، آمریکا) ژورنالیست، ستون‌نویس و نویسندهٔ آمریکایی است. فریدمن متخصص مباحث سیاست خارجی، خاورمیانه و مسائل زیست محیطی است و تاکنون سه بار برندهٔ جایزهٔ پولیتزر شده‌است. وی هم‌اکنون هفته‌ای دو بار برای نیویورک تایمز قلم می‌زند.)
مترجم: حبیبی
منبع: نیویورک تایمز
 
گاه و بي‌گاه از من مي‌پرسند: «به جز كشور خودت ‌به كدام كشور ديگر علاقه داري؟» هميشه يك جواب داشته‌ام:
تايوان و مردم مي‌پرسند «تايوان؟ چرا تايوان؟» جواب خيلي ساده است. چون تايوان صخره‌اي لم‌‌يزرع در دريايي پر از امواج توفاني و بدون منابع طبيعي براي زندگي كردن است. حتي براي ساخت و ساز بايد از چين، شن و ريگ وارد كند و با وجود همه اينها چهارمين ذخاير كلان مالي دنيا را در اختيار دارد. زيرا به جاي كندن زمين و استخراج هر آنچه كه بالا مي‌آيد، ‌تايوان ذهن و افكار 23 ميليون تايواني را مي‌كاود‌، استعدادشان را، انرژي‌‌شان را و هوش و ذكاوت شان را. چه زن و چه مرد. هميشه به دوستانم در تايوان مي‌گويم:‌ شما خوشبخت‌ترين مردم دنيا هستيد، چطور اينقدر خوشبخت شده‌ايد؟ ‌نه نفت داريد،‌ نه سنگ‌آهن، نه جنگل، ‌نه الماس،‌ نه طلا، ‌فقط مقدار كمي ذخاير ذغال سنگ و گاز طبيعي ‌و به خاطر همين هم است كه فرهنگ تقويت مهارت‌هايتان را توسعه داده‌ايد؛ كاري كه امروزه ثابت شده با ارزش ترين و تنها منبع تجديدپذير واقعي در جهان است. حداقل اين برداشت شهودي من بود. اما ما در اينجا دلايلي نیز داريم كه اين موضوع را ثابت مي‌كند.
تيمي از سوي «سازمان همكاري اقتصادي و توسعه» اخيرا مطالعه‌اي كوچك اما جالب انجام داده و رابطه بين عملكرد افراد در تست‌هايي به نام « برنامه بين‌المللي ارزيابي دانش‌آموزان» يا PISA (كه هر دو سال مهارت‌هاي رياضي، علوم و درك خواندن افراد 15 سال را در 65 كشور امتحان مي‌كند) و درآمد كلي منابع طبيعي به عنوان G.D.P يا توليد ناخالص داخلي را براي هر كشور شركت كننده مورد بررسي قرار داده است. اگر بخواهيم خيلي كوتاه توضيح دهيم اينگونه مي‌شود كه‌ رياضي دانش آموزان دبيرستاني شما در مقايسه با مقدار نفت يا مقدار الماسي كه استخراج مي‌كنيد چقدر خوب است؟‌
آندرياس شليچر كسي كه از طرف O.E.C.D بر تست‌هاي PISA نظارت مي‌كند مي‌گويد:‌
نتايج نشان داد كه رابطه‌اي فوق‌العاده منفي بين پولي كه كشورها از منابع طبيعي خود به دست مي‌آورند و دانش و مهارت‌هايي كه جمعيت دبيرستاني‌شان دارند،‌ وجود دارد. «اين يك الگوي جهاني است كه در همه 65 كشوري كه در آخرين تست‌هاي ارزيابي PISA شركت كرده‌اند وجود دارد» چيزي به اسم نفت و PISA با هم و در كنار هم وجود ندارد.
به گفته شليچر،‌ در آخرين نتايج PISA معلوم شد كه دانش‌آموزان كشورهاي سنگاپور،‌ فنلاند،‌كره جنوبي،‌ هنگ كنگ و ژاپن با وجود بهره اندك از منابع طبيعي، نمرات PISA بالايي دارند. در حالي كه با دارا بودن بيشترين مقدار درآمد نفتي، دانش آموزان قطر و قزاقستان كمترين نمرات PISA را به دست آوردند. (عربستان سعودي، كويت،‌ عمان،‌ الجزيره، بحرين و سوريه نمرات مشابه سال 2007 را در تست‌هاي بين‌المللي رياضيات و مطالعات علمي به دست آوردند، اين در حالي است كه دانش آموزان لبنان، اردن و تركيه- كه باز هم جزء كشورهاي خاورميانه هستند، اما با منابع طبيعي كمتر- نمرات بهتري را به دست آوردند).
دانش‌آموزان كشورهاي آمريكاي لاتين كه جزو كشورهاي غني و داراي منابع طبيعي زياد محسوب مي‌شوند،‌ مثل برزيل، مكزيك و آرژانتين در آخرين تستPISA نمرات ضعيفي به دست آوردند. در مورد آفريقا بايد بگوييم كه اصلا در اين تست‌ها شركت نداشت.
 كانادا، ‌استراليا ‌و نروژ، كشورهايي كه باز هم داراي منابع طبيعي زيادي هستند، ‌نمرات خوبي در PISA كسب كردند؛كه به گفته شليچر بخش اعظم آن مربوط به اين است كه هر سه كشور سياست‌هاي برنامه‌ريزي شده و سنجيده‌اي را در قبال ذخيره كردن و سرمايه‌گذاري درآمدهاي حاصل از منابع طبيعي‌شان اتخاذ كرده‌اند.
همه اين بررسي‌ها و نتايج به ما مي‌گويد كه اگر واقعا مي‌خواهيد بدانيد كه يك كشور در قرن 21 چگونه عمل خواهد كرد،‌ منابع و معدن‌هاي طلاي آن را به حساب نياوريد،‌ بلكه بايد معلم‌های تاثيرگذارش را، ‌والدين آگاه و دانش‌آموزان متعهدش را مد نظر قرار دهيد. شليچر مي‌گويد: نتايج يادگيري در مدارس امروز،‌ شاخصي از ثروت و فوايد اجتماعي ديگري است كه كشورها در درازمدت حاصل خواهند كرد.
اقتصاددانان خيلي وقت است كه در مورد «بيماري هلندي» صحبت مي‌كنند. اين امر زماني به وقوع مي‌پيوندد كه كشوري آنقدر متكي به صادرات منابع طبيعي خود باشد كه ارزش پول رايج آن به شدت بالا رفته و در نتيجه توليد داخلي آن به دليل وجود سيلي از واردات تحت تاثير قرار گرفته و نابود مي‌شود و در اين حالت قيمت كالاهاي صادراتي پيوسته بالا مي‌رود. چيزي كه تيم PISA نشان مي‌دهد يك بيماري مرتبط با آن است: جامعه‌هايي كه به منابع طبيعي خود بيش از حد وابسته شده‌اند، مستعد پرورش والدين و جواناني هستند كه بخشي از غرايز،‌ عادات و محرك‌هايشان را براي انجام دادن تكاليف و تقويت مهارت‌هايشان از دست داده‌اند.
در مقايسه به گفته شليچر: «در كشورهايي با منابع طبيعي اندك – فنلاند، سنگاپور يا ژاپن- تحصيلات،‌ نتايج و شان و مقام بالاتري دارد؛ حداقل تا حدی. زيرا در كل عموم مردم فهميده‌اند كه كشور بايد با دانش و مهارت مردمش به پيش رود و اين موضوع با كيفيت تحصيلات و سيستم آموزشي مرتبط است. والدين و فرزندان در اين كشورها مي‌دانند كه اين مهارت‌ها و توانايي‌هاي بچه‌ها هستند كه شانس‌هاي آنها را رقم مي‌زنند و هيچ چيز ديگري نمي‌تواند آنها را نجات دهد. بنابراين فرهنگ و سيستم آموزش كاملي را بنا مي‌نهند». يا همانطور كه دوست هندي- آمريكايي من كي. آر. سريدهار، موسس شركت سوخت باتري بلوم انرژي مي‌گويد: «وقتي منابع نداريد، مبتكر مي‌شويد.» به خاطر همين است كه كشورهاي خارجي با بيشترين تعداد كمپاني در ليست نزدک، چين، هنگ كنگ، تايوان، هند،‌ كره جنوبي و سنگاپور هستند.
هيچ كدام از اين كشورها از منابع طبيعي براي پيشبرد اهداف خود بهره نمي‌برند. اما اين مطالعات پيام مهمي هم براي جهان صنعتي در بر دارد. مطمئنا در يك ركود اقتصادي ديرگذر، براي «انگيزه» جايگاهي وجود دارد. اما، شليچر مي‌گويد «تنها راه معقول اين است كه مسير خود را از طريق فراهم نمودن دانش و مهارت براي افراد بيشتري، به منظور رقابت، همكاري و ارتباط برقرار كردن در راستاي پيشرفت كشور، هموار نماييم.» به گفته شليچر، به طور خلاصه در اقتصادهاي قرن بيست و يكم دانش و مهارت تبديل به پول رايج جهاني ‌شده است، ‌اما هيچ بانك مركزي كه اين پول را چاپ كند وجود ندارد. هر كس مجبور است كه خود تصميم بگيرد چقدر پول چاپ خواهد كرد. مسلما داشتن نفت، ‌گاز و الماس خيلي خوب است. با وجود آنها فرصت‌هاي شغلي زيادي به وجود مي‌آيد، اما در دراز مدت جامعه را ضعيف خواهند كرد؛ مگر اينكه براي ساختن مدارس و ايجاد فرهنگ يادگيري هميشگي استفاده شود.
شليچر مي‌گويد: ‌چيزي كه شما را همواره به سمت جلو مي‌راند و باعث پيشرفت شما مي‌شود، چيزي است كه خودتان آن را ساخته‌ايد.




عکاس غریبه ای که عاشق ایران شد

Lantern

این عکاس آلمانی میخواسته بره ویتنام با ماشینش. لب مرز ایران یه چایی با مرزبانهای ایران خورده، اونچنان بهش چسبیده و خوشش اومده از ایرانی ها که یکی دو سال منتظر شده تا بهش مجوز بدن بیاد ایران عکاسی کنه. بعد اومده توی یه سال هفتاد هزار کیلومتر توی ایران سفر کرده و رفته جاهای مختلف و عکس گرفته. خودش میگه عاشق ایران شده. ایران واقعی. و تمام کلیشه های ذهنی اش شکسته. تمام مدت یا توی ماشینش میخابیده یا میرفته خونه ی ایرانی ها. کفش از مهمون نوازی ایرانی ها و تفاوت شدید سبک زندگی در شهرهای بزرگ و روستاهای ایران بریده! بعد رفته عکساشو به نمایش بذاره توی آلمان، هیچکس قبول نکرده اسپاسنسرش بشه! همه گفتن ما نمیخایم تبلیغ ایران رو بکنیم با اون تصویر اتمی و ایدئولوژیک و اینا. اومده از طریق فیسبوک چندین سال مکاتبه کرده و آدمایی که حتی نمیشناختنش 60 هزار دلار بهش اینترنتی کمک کردن و ریختن به حسابش. این بیشترین میزان کمک اینترنتی به یه نمایشگاه در آلمان بوده. حالا بعد از اینهمه ماجرا نمایشگاه زده توی مونیخ. روز اولش هزار نفر رفتن. حالا میخاد نمایشگاهش رو توی ایران و اسراییل هم بذاره
بندیکت فورمان، عکاس و مستند ساز ۳۵ ساله آلمانی، به تازگی در کلیسای سنت ماکسیمیلیان شهر مونیخ نمایشگاه عکس و فیلمی از اقامت یک ساله‌ی خود در ایران با نام "نگاهی به ایران" برگزار کرده است

به گزارش فرارو به نقل از دویچه وله، بندیکت فورمان در سال ۲۰۰۵ به همراه یکی از دوستانش سفری را با خودروی شخصی از مونیخ به ویتنام آغاز می‌کند اما در مرز ایران و ترکیه از ادامه این سفر منصرف شده و تصمیم می‌گیرد تا برای شناخت بهتر ایران به گوشه و کنار این کشور سفر کند.
این عکاس آلمانی می‌گوید در ایران با «ریشه‌های این سرزمین» پیوند خورد و تصاویر طبیعت و مردمش را ثبت کرد.

بندیکت فورمان در مدت اقامت در ایران تجربه‌های فراوانی را با روستاییان پشت سر می‌گذارد. بیان خاطراتی از آن زمان هنوز پس از گذشت ۷ سال اشک را به چشمانش می‌نشاند.

او در ایران مدت‌ها برای گرفتن ویزای خبرنگاری تلاش می‌کند اما درخواست وی بارها از سوی نهادهای ذیربط رد می‌شود. بندیکت فورمان می‌گوید: «مسئولان نمی‌توانستند باور کنند که یک آلمانی صرفا برای عکاسی از مردم و مناظر طبیعی ایران به این کشور سفر کرده است.»
بسیاری از تصاویر به نمایش درآمده در این نمایشگاه زندگی روستایی در ایران را به تصویر می‌کشند.
بندیکت همان زمان که در ایران سفر می‌کرد، می‌دانست که می‌خواهد عکس‌ها و تصاویری که از ایران ثبت کرده، در آلمان به نمایش بگذارد.

پس از بازگشت به آلمان او تصور می‌کرد که این تصاویر با استقبال گرم گالری‌ها و موزه‌ها روبرو می‌شود اما هیچ گالری یا موزه‌ای حاضر نبود از کشوری که تنها خبر اعدام همجنس‌گرایان، ساخت بمب هسته‌ای‌، خشونت علیه زنان و محدود کردن اقلیت‌های مذهبی از آن به گوش می‌رسد، چنین تصاویری را به نمایش گذارد.
پس از مد‌ت‌ها جستجو سرانجام راینر ماریا شیسلر، کشیش کلیسای سنت ماکسیمیلیان مونیخ برای در اختیار گذاشتن این کلیسا به منظور برپایی این نمایشگاه اعلام آمادگی می‌کند.

به باور این عکاس آلمانی انسان هنگامی که سفر می‌کند، خودش را باز می‌یابد.

این عکاس و فیلمساز آلمانی به انسان‌ها و قدرتی که در اختیار دارند، قویا اعتقاد دارد و می‌افزاید: «ما انسان‌ می‌توانیم صلح و آرامش را برقرار کنیم.»
او امیدوار است که عکس‌هایش از ایران را در شهرهای مختلف از جمله تل‌آویو به نمایش بگذارد.
بندیکت فورمان می‌گوید این پسربچه روستایی تصویری از کودکی خودش را پیش چشمانش قرار داد.
در روزهای اولیه اقامت در ایران ندانستن زبان مشکل بزرگی برای او نبوده و گاهی حتی او به آلمانی و روستاییان به فارسی حرف می‌زدند و با این حال هر دو منظور همدیگر را می‌فهمیدند.
بندیکت فورمان می‌گوید عکاسی نیست که از آدم‌ها بدون اطلاعشان عکس بگیرد و پیش از عکاسی ساعت‌ها با سوژه‌هایش وقت می‌گذراند.
نمایشگاه "نگاهی به ایران" تا روز ۱۲ اوت ۲۰۱۲ در کلیسای سنت ماکسیمیلیان شهر مونیخ ادامه دارد.
بندیکت فورمان تأکید می‌کند که عاشق آدم‌هاست و این عشق «روز به روز بیشتر می‌شود.»
این عکاس آلمانی می‌گوید نگاهی که در چشمان سوژه‌هایش دیده می‌شود، انگار راهی به سوی قلبشان دارد.

جشنواره عكس زمان چهارم در راه است ... همه با دوربينهايشان مي آيند

هوالمصور

 

صورتهای خیالی هنرهای مختلف در هر دوره تاریخی،جلوه انکشاف حقیقت و عالمی دیگر است.در این میان برخی از این صور،اختصاص به ظهور عالم جدید پیدا کرده اند و امروز آن صور خیالی،هنر تکنولوژیک عکاسی است.

معنای دلبسته عکاسان در تعریف فارسی عکاسی،نوشتن به وسیله نور است.تفاوت نگارش با کلمه و نور،عدم سیال بودن خیال در استفاده از ابزار دوربین و قلم است.مشکل بودن پرداختن به مفاهیم عمیق و نشان دادن درونمایه آنها در سطح دو بعدی تصویر،تا قبل از تحول عکاسی در قامت ابزار الکترونیکی و دیجیتال،آرزوی هر اندیشمند و متفکری بود که قصد داشت اندیشه خود را با تاثیرگذارترین ابزار،در کوتاه ترین زمان و آن هم با عکس بیان نماید.

کیمیای زمان و ابزار کنونی، هنرمندان اندیشمند را بر آن داشته تا ابزار موثری چون عکس را به عنوان تریبون خود انتخاب نمایند که حتی برای استفاده از آن نیاز به زبان و چهارچوب جغرافیایی ندارند.

اتهام اینکه عکاسی زبانی است که فقط قادر است از چیزهایی خاص سخن بگوید،و اینکه عکس نمی تواند نادیده را بنمایاند یا دور را، یا درون را، یا امور مجرد را...و یا عکس نمی تواند از انسان یا محیط،سخن بگوید بلکه فقط می تواند انسانی خاص یا محیطی محدود را، آن هم از منظر و کادری خاص نشان دهد، در حال حاضر مورد قبول نیست؛چراکه امروزه عکاسی به کمک انسانهای اندیشمندو علاقمند،در کنار ابزار مدرن،محدودیت نشان دادن چیزها را از میان برده و در مورد درونمایه و لایه های عمیق آن سخن می گوید.

چهارمین جشنواره ملی عکس زمان،نمونه بارز و روشن این ادعاست.این جشنواره،سویه و هدف والایی را برای خود ترسیم نموده است و آن بازنمایی و نگارش سخت ترین و مهمترین سوال بشر که هماناگذر عمر و زمان سرمدی،دهری و طبیعی است،به صورت تصویرمی باشد. این مهم از رهگذر اندیشه عمیق 408 عکاس کشور،با بیش از 5000 قطعه عکس گذشت و نگاه تیزبین اساتید ارجمند:آقایان سید عباس میرهاشمی،محمد مهدی رحیمیان و کریم ملک مدنی، 80 قطعه عکس از 63 عکاس را با سه رای طلایی،شایسته حضور در جشنواره دانست.

حضور علاقمندان و هنردوستان،درساعت 19 سه شنبه 28 شهریورماه، در مکان نگارخانه کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اراک، واقع در پارک آزادی، نویدبخش استمرار و پرمحتواتر شدن این رویداد مهم هنری کشور در استانمان می باشد.

سپاس و قدردانی خود را از شرکت محترم پتروشیمی شازند، سازمان میراث فرهنگی،گردشگری و صنایع دستی استان و شهرداری اراک که باعث شدند حوزه هنری استان مرکزی در برگزاری بهتر این جشنواره،گامهای استوارتری را بردارد، اعلام می داریم.

امید است که این حرکت، مورد قبول حضرت حق وعنایت امید همه زمانها، حضرت بقیه الله(عج) قرار گیرد . ان شاء الله

حمیدرضا مجیدی

دبیرچهارمین جشنواره ملی عکس زمان

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .


نظر گروه داوران درباره چهارمین جشنواره عکس زمان

داوری چهارمین جشنواره سراسری عکس زمان در شهر اراک برگزار شد.
به گزارش " پایگاه عکس چیلیک " پس از برگزاری نشست ارزیابی و داوری این جشنواره اعضای گروه داوری نظر خود را پیرامون شکل برگزاری و روند دستیابی به اهداف تعیین شده این جشنواره ابراز کردند.
کریم ملک‌مدنی عضو گروه داوری این دوره از جشنواره، در پس فراغت از نشست ارزیابی و داوری عکس های رسیده اظهار داشت:
کار داوری آثار ارسالی به چهارمین جشنواره سراسری عکس زمان از بین 5124 قطعه عکس متعلق به 408 عکاس توسط هیات داوران این جشنواره صورت گرفت.
وی تصریح کرد: از بین آثار ارسالی از 21 استان کشور به دبیرخانه، 80 قطعه عکس از 66 عکاس به جشنواره راه یافت که عکاسان این عکس‌‌ها از 27 تا 31 شهریور ماه میهمان جشنواره خواهند بود.
داور جشنواره سراسری عکس زمان با اشاره به رشد کیفی آثار راه یافته به جشنواره خاطر نشان ساخت: عکس های ارسالی از عکاسان سراسر کشور به این جشنواره نسبت به دوره‌های قبلی از نظر کیفیت و محتوا از رشد قابل توجهی برخوردار بود که این نشان ‌دهنده حرکت رو به رشد و پویایی جشنواره است.
ملک‌مدنی یکی از راه‌های رشد هنر عکاسی را برگزاری جشنواره‌ها و مسابقات مختلف عکاسی دانست و بیان داشت: برای هر هنری باید بستر رشد در جامعه فراهم شود که بستر رشد عکس و عکاسی برگزاری جشنواره‌ها و مسابقات مختلف است که حوزه هنری شهر(اراک) به خوبی این بستر را فراهم ساخته است.

نظر گروه داوران درباره چهارمین جشنواره <font color='red'>عکس</font> زمان

وی گفت: بدون شک برگزاری جشنواره عکس زمان نقش بسیار مؤثری در ایجاد انگیزه در بین عکاسان، آشنایی هنرمندان این عرصه با دیدگاه‌های متفاوت و تبادل تجربیات دارد که باید از دست‌اندکاران برگزاری این جشنواره به خاطر شروع و تداوم این حرکت ارزنده تقدیر کرد.
داور جشنواره سراسری عکس زمان با بیان اینکه اگر چنین جشنواره و مسابقه‌ای برگزار نشود هنر عکاسی به هنری شخصی تبدیل خواهد شد ادامه داد: برگزاری این جشنواره منظری برای ارائه آثار عکاسان فراهم می‌سازد که باید مورد توجه قرار گیرد.
ملک‌مدنی با تاکید بر اینکه موضوع جشنواره موضوعی نو و جدید است ادامه داد: زمان مفهومی انتزاعی است و این جشنواره در صورت فراهم شدن بسترهای لازم قابلیت تبدیل شدن به جشنواره‌ای بین‌المللی را دارد.

دیگر عضو گروه داوری سیدعباس میرهاشمی بوده که حکم دبیری کل جشنواره بین‌المللی تجسمی فجر را پذیرفته است.
ایشان هم به عنوان یکی از داوران جشنواره سراسری عکس زمان اظهار داشت: استمرار و تداوم جشنواره عکس زمان موفقیت بسیار بزرگی برای حوزه هنری کشور و استان مرکزی است.
سیدعباس میرهاشمی در حاشیه داوری آثار عکاسی رسیده به جشنواره چهارم عکس زمان حوزه هنری استان مرکزی در اراک اظهار داشت: امسال چهارمین جشنواره سراسری عکس زمان بار دیگر به میزبانی اراک توسط حوزه هنری استان مرکزی برگزار می‌شود که این بیانگر موفقیت جشنواره در سال‌های گذشته است.
وی تصریح کرد: آثار ارسالی به جشنواره امسال در مقایسه با سال‌های گذشته از رشد کیفی خوب و قابل توجهی برخوردار است که این نشان می‌دهد جشنواره به خوبی توانسته است اعتماد هنرمندان را به خود جلب کند.
داور جشنواره سراسری عکس زمان با بیان اینکه هم اکنون جشنواره به پختگی رسیده و مسئولان برگزار کننده، بخش‌های جشنواره را نسبت به سال‌های گذشته افزایش داده‌اند، بیان داشت: خوشبختانه این مسابقه سال به سال غنی‌تر و کیفی‌تر شده و می‌توان گفت امروز به بلوغ لازم و کافی رسیده است.
میرهاشمی گفت: برخی از جشنواره‌ها بعد از برگزاری اولین یا دومین جشنواره تعطیل می‌شوند و استمرار نمی‌یابند، اما باید به مسئولان برگزار کننده این جشنواره در استان و کشور به خاطر جدیت خوبشان در برگزاری جشنواره تبریک گفت.
وی شناخت و آشنایی عکاسان با مفهوم زمان در هنر عکاسی را از دستاوردهای مهم این جشنواره دانست و ادامه داد: کیفی شدن آثار نسبت به دوره قبلی و اعتمادسازی بین هنرمندان اتفاق بزرگی است که در این عرصه رخ داده و نشان از حرکت رو به رشد این رویداد مهم هنری است.
دبیرکل جشنواره بین‌المللی تجسمی فجر با اشاره به اینکه این جشنواره مبتنی بر دو عنصر زمان و نگاه است، خاطر نشان ساخت: وقتی موضوع زمان مطرح می‌شود این زمان یک لحظه را در بر می‌گیرد که این موضوع برای کار کردن محدودیت‌های بسیاری ایجاد می‌کند اما پرداختن به آن رشد دهنده است چرا که نگاه‌ها را به سمت پژوهش می‌برد و در این هنگام هنرمند لحظه‌ها را پیدا می‌کند و با شناخت به امر عکاسی می‌پردازد.
میرهاشمی نظرات خود را با ذکر این نکته به پایان برد که: امروز هنر عکاسی به ظاهر راحت شده اما نسبت به دوره‌های گذشته بسیار مشکل‌تر و پیچیده تر شده است، زیرا فعالیت علمی جامعه بالا رفته و برای ارتباط با آدم‌هایی که علم پیدا کرده‌اند رفتار علمی نیاز است و این کار را سخت می‌کند.
همچنین محمدمهدی رحیمیان عکاس و استاد دانشگاه به عنوان عضوی از این گروه داوری اعلام کرد: آثار ارسالی در مقایسه با جشنواره‌های قبلی از نظر کیفیت از رشد قابل توجهی برخوردار بودند که این نشان دهنده روند رو به رشد این جشنواره است.
داور چهارمین جشنواره سراسری عکس زمان با بیان اینکه انتخاب 80 قطعه عکس به عنوان آثار برتر با توجه به کیفیت بالای آثار ارسالی کار را برای داوران جشنواره کمی سخت کرده است، بیان داشت: پرداختن به مفهوم زمان در عکاسی از نخستین چالش‌هایی است که در عمر بیش از 170 ساله عکاسی همیشه عکاس با آن مواجه بودند که سعی شده در این جشنواره به نوعی این دغدغه پرداخته شود.
رحیمیان در ادامه بیان نظرات خود اظهار داشت: همیشه زمان و به چنگ آوردن آن موضوع مهم و مورد توجه هنرمندان عکاسی بوده و آثار ارسالی به این جشنواره به خوبی توانسته است دیدگاه‌های متفاوت هنرمندان به مقوله هنر را به تصویر بکشد.
وی با بیان اینکه به تصویر کشیدن زمان در عکس از دشواری‌های عجیب و غریبی است که عکاسان با آن مواجه هستند، ادامه داد: بدون شک اگر عکاس شناخت درستی نسبت به موضوع زمان نداشته باشد، بدون شک دچار سردرگمی می‌شود و آنگاه به جای عکاسی به سمت تصویرسازی روی آورده و می‌کوشد مضامینی را که ممکن است از عکاسی نتواند دنبال کند، در حالت میان رشته‌ای و بین رشته‌ای با گرافیک و تصویر سازی پیوند بزند که در این مواقع از عکاسی مستند فاصله خواهد گرفت.
داور چهارمین جشنواره سراسری عکس زمان برگزاری جشنواره سراسری عکس زمان را به نوعی پرداختن به دغدغه درونی عکاس درباره مفهوم زمان دانست و اظهار داشت: در تاریخ برگزاری نمایشگاه‌ها و مسابقات عکاسی پرداختن به مفهوم زمان بی سابقه بوده و با توجه به پیچیدگی‌ها و چالش‌هایی که این واژه در خود دارد پرداختن به این موضوع باید از سوی برگزار کنندگان با یک راهبرد پژوهشی همراه باشد.
رحیمیان در انتهای این گفته ها هم به موضوع مقالات علمی اشاره ای داشت و افزود: این جشنواره بدون مقاله علمی ناقص است، چرا که این جشنواره به یک مبنای تئوریکی در حوزه نظر نیاز دارد که نپرداختن به آن از سوی متفکرین در حوزه عکاسی می‌تواند این جشنواره را در دوره‌های آینده دچار بحران کند.
جلسه داوری عکس های رسیده به دبیرخانه این جشنواره روز پنجشنبه 16 شهریورماه جاری با حضور محمدمهدی رحیمیان، سیدعباس میرهاشمی و کریم ملک مدنی در محل خانه عکاسان استان مرکزی واقع در حوزه هنری استان برگزار شد.
دبیری این جشنواره را حمیدرضا مجیدی عهده دار می باشد.

پزشكي ...

  پروفسور منوچهر جعفریان، متخصص و پژوهشگر برجسته علوم تغذیه بعد از 45 سال دوری، به وطن بازگشته و حاصل یافته‌های علمی و آزمایشگاهی این محقق که نتیجه 25 سال تلاش مستمر اوست با خود آورده. 
 
 یافته‌هایی که در ظاهر آنقدر ساده‌‌اند که عمل کردن به آنها شوخی به نظر می‌رسد.
 
 او می‌گوید تغذیه صحیح عامل اصلی سلامت و عادت غذایی غلط که در میان ایرانیان تبدیل به یک فرهنگ شده علت اصلی بیماری‌هاست.
 
دنیا رژیم‌های لاغری را مردود می‌داند. غذاها ربطی به چاقی یا لاغری ندارد. تئوری«کم بخور لاغر شوی» هنوز در ایران رایج است اما این تئوری در دنیا رد شده. سوءتغذیه انسان را چاق می‌کند. در اثر سوءتغذیه‌ای که ما در ایران داریم، هورمون‌هایی در بدن ترشح می‌شود و این هورمون‌ها باعث چاقی یا لاغری می‌شوند. امروزه آن رژیم‌های غذایی که دیگر در اروپا و در دنیا هم رد شده سبب کوتاهی عمر، ریزش مو و سلب سلامتی می‌شود؛ زیرا بدن افراد در اثر این رژیم‌ها چربی‌های باوفا را از دست می‌دهند و این چربی‌ها دو ماه بعد با عنوان «یو‌یو افکت» برمی‌گردند.
 
»برای سلامتی‌تان بخندید؛ ببخشید؛ فراموش کنید دکتر جعفریان می‌گوید: «خندیدن، بخشیدن، فراموش کردن سه عامل مهم برای سلامت روح و روان است.
 
 باید بیشتر از میوه‌جات و سبزیجات استفاده کنیم و از گوشت فاصله بگیریم. گوشت در تغذیه جهانی روز به روز بیشتر محکوم می‌شود. تمام دنیا به گیاه‌خواری برگشته است.
 
در کشورهای ژاپن، سوییس و آمریکا رویکرد غذایی به سمت گیاه‌خواری پیش می‌رود.
 
 ما دو نوع تغذیه داریم: تغذیه جسم، تغذیه روح. تغذیه جسم نیاز به همان پنج ماده غذایی شامل پروتئین‌ها، کربوهیدرات‌ها، چربی‌ها، ویتامین‌ها و املاح است. تغذیه روح هم وابسته به پنج فاکتور است که شامل هدف‌دار بودن، اعتماد داشتن به دیگر انسان‌ها، اعتقاد، عشق و اراده است.
 
جالب است بدانید طبق یافته‌های معتبر پروفسور، فقدان هریک از این پنج عامل روحی جذب غذا را در جسم دچار مخاطره کرده و موجب سوءتغذیه و بیماری می‌شود.
 
 دکتر جعفریان به‌سبک غلط طبخ در ایران اشاره کرده و می‌گوید:
 
 «این طبخ غلط باعث شده سبوس و پوسته ارزشمند گندم یا برنج در ایران دور ریخته شود. با دور ریختن پوسته گندم و برنج با دست خود این پل را خراب می‌کنیم. اگر آب برنج آبکشی‌شده را به آزمایشگاه بفرستید، می‌بینید که سرشار از ویتامین ب1 است.
 
 تمام املاح و نیاز بدن در پوست گندم است که این پوست جداسازی شده و در اختیار مرغ‌های خوشبخت قرار داده می‌شود. آرد سفید زندگی را کوتاه می‌کند. ما در فرآیند آزمایشی در آزمایشگاه دو دسته موش را انتخاب کردیم. به یک دسته آرد سفید دادیم. همه موش‌ها بعد از دو هفته مردند. اما به موش‌های دسته دوم در سالن دیگر گندم با سبوس داده شد بعد از دو هفته مشاهده کردیم همه می‌جهیدند. اینجا ثابت می‌شود که آرد سفید کشنده است. در کشور سوییس سبوس‌ گندم یا برنج در بسته‌های کوچک به قیمت یک فرانک فروخته می‌شود. در ایران مشاهده کردم که سبوس‌ها در کیسه‌های بزرگ مقابل نانوایی قرار دارد. با خود گفتم چه  نانوای ثروتمندی... از او پرسیدم چند گرمی  از این سبوس‌ها به من می‌دهید گفت: همه را بردارید. گفتم چه خوب من دیگر نمی‌روم سوییس. نانوا گفت: این کیسه را اینجا گذاشتیم که در زمستان از آن استفاده کنیم. زمستان خانم‌ها به خاطر لغزندگی زمین می‌خورند. ما این سبوس‌ها را کف زمین می‌پاشیم تا مردم زمین نخورند...
 
»سبوس بدن‌مان را چربی‌زدایی می‌کند او تاکید می‌کند: «اگر مردم بدانند سبوس در زندگی روزمره چه خاصیتی دارد هرگز این برخورد را با این ماده حیاتی نخواهند داشت.
 
سبوس چربی‌های اضافی را همراه صفرا می‌گیرد. و از سیستم گوارش جدا می‌کند. صفرا را به جای اول خود بازمی‌گرداند و چربی را دفع می‌کند. سبوس بخورید و بعد از سه هفته به آزمایشگاه بروید. خواهید دید که کلسترول شما چقدر پایین آمده است.سبوس را از نانوایی‌ها تهیه کنید و هر صبح در یک لیوان شیر حل کرده مصرف کنید. بهترین سبوس در پوست سیب است که سرشار از پکتین است و اجازه نمی‌دهد علاوه بر چربی املاح خطرناک مثل سرب و جیوه در بدن باقی بماند.
 
»«سه» عاملی که عمر را کوتاه می‌کند: به گفته پروفسور اثبات شده که چاقی، بی‌خوابی، و ناامیدی سه عاملی هستند که عمر را کوتاه می‌کنند.
 
 او در پایان تاکید می‌کند: «اگر می‌خواهید 120 سال عمر کنید و سالم بمانید، شب‌ها غذای پختنی نخورید.
 
 پنج عضو بدن هرگز نمی‌خوابند: مغز، قلب، ریه، کبد، کلیه‌ها.
 
  یک ماه از سال روزها روزه می‌گیرید. یازده ماه از سال را هم شب‌ها روزه بگیرید و تاثیر آن را در سلامتی ببینید.سعی کنید ساعت شش عصر به بعد چیزی نخورید. عصرانه بخورید. وعده غذایی سنگین برای شام باعث می‌شود قلب با فشار بیشتری خون را  پمپاژ کند و اعضایی که در طول شب باید استراحت کنند مجبور به کار باشند.

داستـان خلقـت زن

داستـان خلقـت زن
 

گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
از هنگامی که خداوند مشغول خلق زن بود، شش روز می‌گذشت.

فرشته‌ای ظاهر شد و گفت: "چرا این همه وقت صرف این یکی می‌فرمایید؟"

خداوند پاسخ داد:

"دستور کار او را دیده‌ای‌؟

باید دویست قطعه متحرک داشته باشد، که همگی قابل جایگزینی باشند.

باید بتواند با خوردن قهوه تلخ بدون شکر و غذای شب مانده کار کند.

دامنی داشته باشد که همزمان دو بچه را در خودش جا دهد و وقتی از جایش بلند شد ناپدید شود.

بوسه‌ای داشته باشد که بتواند همه دردها را، از زانوی خراشیده گرفته تا قلب شکسته، درمان کند."


فرشته سعی کرد جلوی خدا را بگیرد.

"این همه کار برای یک روز خیلی زیاد است. باشد فردا تمامش بفرمایید."

خداوند گفت :

"نمی شود!!

چیزی نمانده تا کار خلق این مخلوقی را که این همه به من نزدیک است، تمام کنم.

از این پس می تواند هنگام بیماری، خودش را درمان کند،

یک خانواده را با یک قرص نان سیر کند و یک بچه پنج سال را وادار کند دوش بگیرد."


فرشته نزدیک شد و به زن دست زد.
گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net

"اما ای خداوند، او را خیلی نرم آفریدی."

"بله نرم است، اما او را سخت هم آفریده‌ام.

تصورش را هم نمی‌توانی بکنی که تا چه حد می‌تواند تحمل کند و زحمت بکشد."


فرشته پرسید :

"فکر هم می‌تواند بکند؟"

خداوند پاسخ داد :

"نه تنها فکر می‌کند، بلکه قوه استدلال و مذاکره هم دارد."

آن گاه فرشته متوجه چیزی شد و به گونه زن دست زد.

فرشته پرسید :

"اشک دیگر برای چیست؟"

خداوند گفت:

"اشک وسیله‌ای است برای ابراز شادی، اندوه، درد، نا‌امیدی، تنهایی، سوگ و غرورش."

فرشته متاثر شد:

"شما فکر همه چیز را کرده‌اید، چون زن‌ها واقعا حیرت انگیزند."

زن‌ها قدرتی دارند که مردان را متحیر می‌کنند.

همواره بچه‌ها را به دندان می‌کشند.

سختی‌ها را بهتر تحمل می‌کنند.

بار زندگی را به دوش می‌کشند،

ولی شادی، عشق و لذت به فضای خانه می‌پراکنند.

وقتی خوشحالند گریه می‌کنند.

برای آنچه باور دارند می‌جنگند.

در مقابل بی‌عدالتی می‌ایستند.

وقتی مطمئن‌اند راه حل دیگری وجود دارد، نه را نمی‌پذیرند.

بدون قید و شرط دوست می‌دارند.

وقتی بچه‌هایشان به موفقیتی دست پیدا می‌کنند گریه می‌کنند.

وقتی می‌بینند همه از پا افتاده‌اند، قوی و پابرجا می‌مانند.

آنها می‌رانند، می‌پرند، راه می‌روند، می‌دوند که نشانتان بدهند چه قدر برایشان مهم هستید.

قلب زن است که جهان را به چرخش در می‌آورد

زن‌ها در هر اندازه و رنگ و شکلی موجودند و می‌دانند که بغل کردن و بوسیدن می‌تواند هر دل شکسته‌ای را التیام بخشد.

کار زن‌ها بیش از بچه به دنیا آوردن است،

آنها شادی و امید به ارمغان می‌آورند. آنها شفقت و فکر نو می‌بخشند

زن‌ها چیزهای زیادی برای گفتن و برای بخشیدن دارند.


خداوند گفت: "این مخلوق عظیم فقط یک عیب دارد!"
گروه اینترنتی ایران سان | www.IranSun.net
فرشته پرسید: "چه عیبی؟"

خداوند گفت:

"قدر خودش را نمی داند . . ."
 

قطعه گمشده

آدم همیشه دنبال قطعه ای گم شده است،
هیچ آدمی را نمی توان یافت كه قطعه خود را جستجو نكند
فقط نوع قطعه هاست كه فرق می كند،
یكی به دنبال دوستی است
دیگری در پی عشق؛
یكی مراد می جوید و یكی مرید
یكی همراه می خواهد و دیگری شریك زندگی،
یكی هم قطعه ای اسباب بازی

به هر حال آدم هرگز بدون قطعه خود یا دست كم بدون آرزوی یافتن آن نمی تواند زندگی كند
گستره این آرزو به اندازه زندگی آدم است
و آرزوهای آدم هرگز نابود نمی شوند
بلكه تغییر موضوع می دهند
حتی آن كه نمی خواهد آرزویی داشته باشد
آن كه آرزویش را از كف داده است
آنكه ایمان خود را به آرزویش از دست داده است
تمامی تلاشش باز برای گریز از تنهایی است...

ادامه نوشته