مدیریت  اقتضایی

بنام خدا         " مدیریت اقتضایی  "

تیپ خانم جلسه ای  ، شهرام صاحب الزمانی ، موسسه کارنامه ، دوم خرداد ماه نود و هشت خیامی  .  مدرس : استاد علی مسعودی نیا

کارکه به خارج فقه و اصول رسید، پدر رسما مانع شد.حس میکرد دخترک از دست میرود. این اواخر رسما مرام راهبگی درپیش گرفته بود . اوج رکوردش در نامگذاری دوقلوهایش بود : " ابوالفضل و عباس" . برای نذری شب تاسوعا اش مدیریت هیِئتی در برندی زنانه داشت . در حوزه علمیه خواهران سرآمد بود و نیمه کاره رها کردن تحصیلاتش تعجب سحر و لیلا را بشدت برانگیخت . تاهل را بهانه کرد . هر چند حاج آقا موسوی میدانست پدرش ولایی نیست و آن سمتی غش کرده است . لیلا پنج سال بعد مدرس همان حوزه علمیه شد و البته بدون شوهرماند .

هوش بالای سمیه در اداره جلسات و شخصیت کاریزماتیک اش غالبا به همراه حافظه خوب در بیان احادیث و روایات ، چهره خانم جلسه ای مدرن و صاحب اندیشه ای را برایش فراهم ساخته بود و مشتریان خوبی داشت . تلفظ ادای کلمات و هجاهای عربی اش خوب بود و کاملا طبق استاندارد زبان عرب بیان میکرد .

هرچند تمام این هیمنه و اقتدار با جمله ماندگارش در آن سالی که ظهر روز هشتم محرم ، آب محل قطع شد و شرایط برای مهیا کردن نذری  اش در هاله ای از ابهام فرو رفت ، در خصوصی های زنانه فرو می ریخت . در آن سال  در آن شرایط سختی که کسی پاسخگو نبود که دقیقا چه ساعتی آب وصل می شود ، به گوشه اتاق رفت و به ذکر گویی و گریه مشغول شد و وقتی با صدای بلند گفت : " یا باب الحوایج من آبم را از تو میخوام ! " و بلافاصله صدای زوزه جاری شدن آب در لوله ها شنیده شد ، با ذوق گفت : " دیدی ابوالفضل آبم را آورد ! دیدی " و گریست و بیان این جمله در اوج خلوص نیت همان و ترکیدن حضار از خنده همان . بعد ها به دفعات بیان اش در خصوصی های زنانه شعف جمعی را به همراه داشت و باعث استهزا می شد .

هرآنچه را که دین گفته بود برای همسرش بی کم و کاست ادا میکرد . اما رفتارهای مدرن زناشویی جدید را اصلا نمی پسندید و تاب نمی آورد . از شیوع و گسترش اینترنت در گوشی ها شکوه داشت ، هرچند برای دوقلوهایش مانعی نمی دید . اهل ورزش نبود ولی روزه دوشنبه ها و پنجشنبه ها را غالبا می گرفت. هیکلی میانه داشت .

به موسیقی و رقص از بچگی علاقه داشت ولی از سوم راهنمایی به بعد به دلیل بلوغ باورها ، بخاطر نداشت که صدای غنایی را شنیده باشد . " لااله الا الله " میگفت و با حسرت رد میشد . به دفعات زیارت عتبات رفته بود ، عاشق نجف بود . حساب مشهد رفتن اش از دستش خارج شده بود . ولی معتقد بود هنوز برای حج زود است .

خیلی علاقه داشت که همسری روحانی و معمم داشته باشد ولی این مهم با تفکرات نسبتا لایئک پدر بشدت در تضاد بود . دست آخر هم همسرش که مسئول حراست بانک رسالت و از آشناهای حاج آقا موسوی بودبه مذاق پدر خوش نیامد . حتی داستان عروسی هم . اما پدر به احترام انتخاب دختر هیچ نگفت .با این وجود احترام پدر و مادر را همیشه داشت و برای هر دوی آنها سمیه از نصیبه دادرس تر بود .

وقتی خانه شصت متری رشید در تهرانپارس را همسرش فروختند تا با وام بانک منزلی بهتر وقدری  بزرگتر تهیه کنند و در عرض دو سه ماه قیمت ها به گونه ای رقم خورد که در نهایت سر از پردیس درآوردند، برخی باورهای مذهبی اش آسیب دید . نفهمید چه شد که اینگونه شد . در اغلب جلسات از معجزات پیدا و پنهان و التماس دعا ها برای بیماران و حتی دختر های شوهر نرفته آنقدر میگفت و اشک در می آورد که حس خوبی برای همه حضار ایجاد میشد ، ولی وقتی که مادرش در کمتر از هفت ماه بخاطر سرطان و نبود دارو خیلی راحت و سبک مرد و همه آن التماس دعا ها و نذر ها و نیاز ها فایده ای نبخشید ، قسمت های گسترده تری از باورهایش آسیب جدی دید .

این موضوع آسیب پذیری در باورها هیچ ربطی به عدم ازدواح نصیبه با آن همه زیبایی و تحصیلات و کار در رده کارشناسی در شرکت پارس خودرو نداشت. معتقد بود شاید نصیبه خودش بی عرضه است. اما همواره برای عاقبت بخیری نصیبه دست به دعا بود .

از حوالی پانزده ،  شانزده سالگی از فردای جشن نیمه شعبان تا ظهر عید فطر یعنی دقیقا چهل و پنج روزرا روزه میگرفت اما بعد از وقایع 88 به همان سی روز ماه مبارک قناعت کرد و اخیرا بعد از اثاث کشی به فاز هفدهم پردیس ، مسافرت در روزه گی به شمال بخاطر خلوتی محیط و آرامش بیشتر در کنداکتور ذهنی اش جا خوش کرد . سالهای اخیر نذری شب تاسوعا بیشتر در حکم یک دورهمی زنانه برگزار میشود ولی همچنان با مدیریت بالای سمیه در تمام امور. بیشتر انگار حس نوستالوژیک موجود بود به این رخداد و در خاطره ها صداقت و دیانت را جستجو میکرد . بجزعامل انگیزشی پول و کسب درآمدی مختصر و کمک خرج خانواده  ، انگیزه محکم دیگری برای رفتن به جلسات نداشت . گاهی پرده ها و مبلمان و حتی لوسترهای کنترلی جدید صاحب خانه تمرکزش را بهم میریخت و شهدای جنگ احد با شهدای جنگ صفین را جابجا میگفت و متوجه جمع کردن بحث اش نمی شد . مهمان ها هم به بیانات خرده نمی گرفتند و صاحب مجلس هم صرفا دربرگزاری آبرومندانه متمرکز بود و هیچ نمی فهمید که چه گفته می شود .اخیرا تعداد درخواست هایش کمتر و کمتر شد . شماره رند همراه اول گرفت و در کنار شماره قدیم ایرانسل اش روی کارت چاپ کرد . نتیجه ای نداشت . سمیه خودش اعتقاد داشت دین و ایمون ملت کم شده یا شاید هم به نوعی دست زیادشده . ولی وقتی فیلم یکی از مراسم خودش را در گوشی نصیبه دید ، قرمز شد و هیچ نگفت . اخیرا بخاطر نمی آورد آخرین بار کی برای نماز صبح وضو گرفته است .

شهرام صاحب الزمانی  ، موسسه کارنامه ، کلاسهای درسی  ترم بهار ، استاد علی مسعودی نیا

شیدا

بنام خدا         " شیدا  "

تیپ پلنگ ، شهرام صاحب الزمانی ، موسسه کارنامه ، دوم خرداد ماه نود و هشت خیامی

مدرس : استاد علی مسعودی نیا

روی تخته وایت بردی که بخاطر نصب محکم و قوی روی دیوار اتاق تنهای وسیله مشترکی بود که خواهرش همراه نبرد ، جلوی اسم رهام هم با ماژیک وایت برد قرمز تیک زد . عمدا اسامی پسرها را به انگلیسی نوشته بود تا مادر پی به جریان خاصی نبرد . سبک بال و سرشار از حس غرور جستی زد و به روی تخت فرسوده و پیر ، پرید و بالشی را که گاهی شبها از گریه های بی امان در امان نبود سفت و محکم در آغوش کشید و به مرور خاطرات امروز پرداخت . لذت چشاندن حس ناکامی به رهام در تمام واپسین لحظات شیرین و دلچسب می نمود و لبخندهایی توام با حک چال گونه روی چهره اش در رفت و آمد بودند . پسرک دیاق با اون لگن به اصطلاح شاسی اش چقدر علاقمند شده بود که نتیجه تفاوت رنگ سولار را از نزدیک روی بدن شیدا ببیند .

آرام دراز کشید . مرور کرد . رهام هم مثل عرشیا ؛ عرشیا هم مثل همایون و همایون هم مثل فریدون و این داستان مرتب به عقب بر میگشت و لذت تمام حس های قشنگ ناکام گذاشتن پسر ها را برایش دوچندان می کرد  .  رسما تیپ روانی کلاستر B  بود  . در حد اعلا.

از همون هایی که قدرت بالایی دارند که تا لب چشمه تشنه ببرند و تشنه برگردوند و در نهایت ضعف بروند از خلق موقیعت و چهره مغموم آن پسرک و لذتی شگرف ببرند و دلشان ضعف برود به مثابه ضعف رفتن ناشی از لذت انزال .

بنظر اینبار نوبت استاد دولت شاهی بود . شیدا ، رسما با رفتارش پیرمرد را شیدا کرده بود . هر دو هم نیک می دانستند که خواسته چیست. روش کار را بلد بود، شاید از همان هفت ، هشت سالگی که اطرافیان در بیان زیبایی چشمهایش همواره می گفتند : شیدا ! چشمهات واقعا سگ داره . اما دولت شاهی باید نمره بیست را رد می کرد . بیست در کارشناسی ارشد لذت مضاعف دارد. آنهم برای پایان نامه . دولت شاهی هنوز جای کار داشت . خودش پروژه ای کمتر از پایان نامه نبود . چون غالبا اساتید کام را می گرفتند و بعد نمره را رد می کردند و همیشه میزان شیرینی کام ارایه شده با میزان بالابودن نمره اخذ شده ، نسبت مستقیم داشت . اما شیدا مثل همیشه به کارش مسلط بود . دولت شاهی هم مثل بقیه . بماند تا به وقتش . همه شون یه جماعت اند و با یه فرمون هدایت میشوند . این جمله را در ذهن مرور کرد و خواست که بخوابد  .

کشوی سوم و چهام از پایین درآور رنگ و رو رفته اش کلکسیونی مشتمل بر بیش از هشتاد ، شایدم نود قطعه از زیور آلات ، خنزرپنزر و حتی گوشی و کالاهای ارزشمند دیگری بود که از همان سیزده سالگی تا الان از پسرها و آقایون هدیه و کادو گرفته بود و گاهی حتی دریغ از یک تماس یا توجه . اصلا لذت رصد خماری این جماعت نرینه فراتر از هر لذت دیگری بود . مثل همه پلنگ ها عاشق جلب توجه بود و اتو بازی . ولی دیگر توی این سن و سال ، پارک وی و اندرزگو و فردوس غرب انصافا خز شده بود. این اواخر گاهی از برخی تتوهایش خسته و پشیمان میشد . اما هرچه بود ، در نظر اول گیرا بود . دیگه حوصله دورهمی های ساده و خوش و بش با پسرهای مایه را هم نداشت حتی سامی با اینکه پول عمل لابیا پلاستی اش را نقد داد . فقط شاید شبهای کیش ، آنهم شاندیز صفدری و حتی شاندیز VIP تا چهار صبح قدری حال میداد . البته یوسف غالبا کارتش را شارژ میکرد . کارت به کارت با گوشی  که متداول شد ، اوضاع بهتر شد .حتی نصفه شب هم یوسف شارژش میکرد . از وقتی که درگیری بین دوستداران محیط زیست و به اصطلاح سبزها و آفرود بازها بالا گرفت ، روی آفرود بازی هم مثل اسم تمام اون پسرها ضربدر بزرگی زد و دلخوشی هایش روز به روز کمتر شد .

کارت استخر باشگاه انقلاب را که از عثمان هدیه گرفته بود ، مدتها بود که استفاده نکرده بود و دقیقا نمی دانست تاریخ انقضاء کارت کی هست . اصلا هم براش مهم نبود . میخواست همین روزا اون کارت را به شادی هدیه بده ، تا شاید اون استفاده کنه و سهمیه کارتها هدر نرود . شاید سالها بود هیچ عاطفه خواهرانه ای رد و بدل نشده بود .

یادش نمی آمد که آخرین عکس سه نفره ای که با مادر انداختند نوروز کدام سال بود . از بیست و سه سالگی که پدر فوت کرد ، کمتر شنید که " چقدر چشمهات سگ داره " . دلش حظ میرفت با شنیدن این جمله خصوصا از سمت بابا . دلش آغوش امن و بی دغدغه میخواست. با همه عشق اش به مامان ، حوصله اش را هیچ نداشت . خصوصا حوصله سرزنشهای مستمر و خنده دار . گاه هفته ها بجز سلام واژه ای میانشان رد و بدل نمی شد . پلنگه چشم قشنگه خوابش نمی برد  . تنهایی را بیش از هر زمان دیگری حس میکرد . پتو را در آغوش کشید

شهرام صاحب الزمانی  ، موسسه کارنامه ، کلاسهای درسی  ترم بهار ، استاد علی مسعودی نیا

Up Date

Up Date

آپ دیت

 

" دقیقا گیر افتاد و زندانی شد ، صدای قفل شدن قفل آویز به  اتاقک آسانسور به نحو باور نکردنی در ذهن اش طنین انداز شد . صدای قدم ها کم کم دور شدند و سکوت سنگینی حکمفرما شد  . باورش نمی شد و اصلا انتظار چنین لحظاتی را نداشت . قدری طول کشید تا چشمهایش به تاریکی مطلق عادت کرد و سوز سرما نوازشی نا مهربان بر پیشانی عرق کرده اش می کشید . در مرور افکارش از حدس و گمان هایش بشدت خجالت زده بود . قدرت بازگو کردن و باز خوانی مجدد حدس و گمان هایش را حتی در تنهایی نداشت . خیلی زود داشت قضاوت میکرد و کوچکترین حرکت و اقدامی  میتوانست زندگی اش را خیلی ساده و راحت تباه کند . سکوت محض و شرایط دلهره آور با صدای آلارم کمتر از پنج درصد باطری تلفن همراهش شکسته شد. سریعا به تماس فوری با شیدا فکر کرد و بلافاصله پشیمان شد .  بابت شرح  رخداد و کشیده شدن کارش تا به این جا خداییش هیچ توضیحی نداشت که به شیدا بدهد . بین سه راهی گیر کرده بود که به صاحبخانه زنگ بزند یا به همسرش شیدا یا به یکی از صمیمی ترین دوستانش .

شرح دادن شرایط اش به هرکدام از این سه گزینه ، حکایت مثنوی هفتاد من کاغذ بود . مشغول تمرکز بر افکارش بود که گوشی اش زنگ خورد و صدای زنگ اختصاصی شماره شیدا در اتاقک آسانسور پیچید . "

" با شور و اشتیاق خاصی کارت پرواز را نشان مسئول حراست داد و بعد از گیت بازرسی دوم وارد سالن انتظار شد .

حس خوب و هیجان زایدالوصفی تمام وجود سام را فراگرفته بود . بی قرار و با اشتیاق راه می رفت . هیچ  حس و نظری به اقلام ارائه شده در فروشگاه فرودگاه نداشت  و بسیار امیدوار بود که پرواز راس ساعت و بدون تاخیر انجام شود .

گوشه ای آرام نشست ، گرسنه اش بود ولی میلی به خوردن نداشت ، ضعف پیشه کرد و به انتظار میان وعده داخل هواپیما منتظر ماند .

خیلی دلتنگ شده بود . جالب بود که این سفر غیر منتظره مهیا شد . پروژه در اوج متوقف شد ؛

دستور با پیامک ابلاغ شد ، پیامک بصورت گروهی برای همه مدیران ارسال شده بود و خوب می دانست دلیل توقف پروژه فنی نیست از اطراف شنیده بود که تصمیم مدیریت بیشتر بخاطر نتیجه حسابرسی صورتهای مالی است . سام هم بسرعت تصمیم گرفت که به منزل و نزد همسرش برگردد . این بارفاصله دیدارها طولانی و دلتنگ کننده شده بود .

بدون اطلاع دادن به همسرش و با اشتیاق زیاد برای سورپرایز کردن شیدا در اولین فرصت  بلیط هواپیما را با اپلیکیشن تلفن همراهش تهیه کرد و علی رغم اینکه کارهای عقب افتاده و انجام نداده زیادی در دفتر کار و محل استراحت اش داشت ؛ همه را رها کرد و بدون برگشت به سمت خوابگاه  فورا سواری دربست به سمت فرودگاه گرفت . "

"سه ماه پیش مراسم جشن سومین سالگرد ازدواجشان  را با حضور دوستان و برخی اقوام گرفته بودند . سه سالی که انصافا خیلی هم خوش گذشته بود .

هر چند با وجود مشکلات متعدد اقتصادی و شرایط سخت کاری از سال قبل مجبور شده بود که به عنوان مدیر پروژه و ناظر فنی مدیر عامل برای طرح ساخت سد  به شهرستان برود و به قول هر دو نفر زن و شوهر ،  صیغه دوری و دوستی جاری شد  . ماه های اول دلتنگی ها برای هر دو نفر زیاد بود  . شیدا غالبا شبها بی قراری میکرد و در تماس های آخر شب اش  بهانه های الکی میگرفت  . سه چهار ماه اول خیلی سخت گذشت ، اما اندک اندک شرایط عادی شد و  و بقول سام این خصلت بشر است که خود را با شرایط تطبیق می دهد و به شرایط جدیدش عادت می کند . در مرخصی ها این شیدا بود که قدر مردانگی و نعمت حضور فیزیکی سام را بشدت و هرشب می دانست و گهگاه که بلحاظ شرایط خاص زنانه  شیدا ، نمی توانستند ارتباط عمیقی داشته باشند ، این شیدا بود که عصبی و گر  گرفته و شاکی بود تا سام و انصافا در این مواقع سام آرام و موقر و صبور بود  "

" با اعلام دعوت برای سوار شدن به هواپیما به سرعت از جا بر خواست و اولین نفر در صف سوار شدن به اتوبوس قرار گرفت . داخل کابین هواپیما وقتی روی صندلی اش نشست ، مروری بر آخرین چت های تبادل شده و دلدادگی هایشان کرد ، لبخند معنا داری زد و چون گوشی زیر بیست درصد شارژ داشت ، گوشی را خاموش کرد و راحت خوابید تا برای امشب حسابی سرحال و پر انرژی باشد . توی خواب و بیداری خیلی دوست داشت چهره متعجب شیدا را موقع سورپرایز تجسم کند و در  درک حس خوشحالی عمیق اش  سهیم باشد  . خسته بود و کم کم  خوابید .

با اولین صدای نشستن هواپیما بر زمین تکانی خورد و بیدار شد . بسته غذا را دست نخورده داخل کیف اش گذاشت و اولین نفری بود که هواپیما را ترک کرد . چمدان و ساک و کیف اضافه ای نداشت و خیلی سریع خودش را به اولین تاکسی فرودگاه رساند و آدرس منزلش را داد و جلو جلو کرایه را هم با انعام حساب کرد . از گل فروشی که سر یکی از چهار راه ها در مسیر گلفروشی میکرد ؛ دسته گل نرگس خوشبویی خرید و به او هم با اشتیاق انعام چربی داد .

به آرامی کلید در ورودی مجتمع را چرخاند وارد شد و کلید را مجددا داخل کیف شانه ای انداخت.

در سکوت محض با دسته گلی در دست و کیف لوازم شخصی بر شانه ؛  مسیر پله ها را انتخاب کرد . عامدانه دکمه آسانسور را نزد ؛ زیرا ممکن بود صدای ایستادن آسانسور در طبقه چهارم در آن ساعت از شب توجه شیدا را بخود جلب کند و ازمیزان سورپرایزشدن شیدا کاسته شود .

ضربان قلبش در اوج بود . پله ها راچند تا یکی  با چابکی طی میکرد و زیر لب نجوا های عاشقانه ای میخواند در هر پاگرد چراغ های سنسور دار روشن می شدند و مسیر واضح میشد . تا طبقه چهارم یک نفس و چابک بالا آمد . وارد راهرو شد . قدمهایش آرام شد . آهسته و با متانت .

قبل از رسیدن به جلوی در واحدشان چند نفس عمیق کشید ؛ در تنفس عمیق سوم ؛ چشمانش را بست و دسته گل را جلوی صورتش گرفت تا عطر گرم و نافذ نرگس ها مجراهای مغزی اش را باز کند . چشمانش را باز کرد و موهایش را مرتب کرد و دست در کیف برد تا عطری به تن بزند. دست  چپ اش  به آرامی در کیف شانه  ای حال جستجو بود که چشمهایش عنصر غریبی دید . دست چپ اش یکی دوبار به دسته کلید ها خورد و صدایی زنگ دار در سکوت شب طنین انداز شد . چشمهایش را چند باری به سرعت باز و بسته کرد و آنچه را که می دید برایش قابل درک نبود  . یک جفت کفش مردانه ؛ کاملا غریبه و نا آشنا ؛ قرمز اسپرت ولی کهنه و رنگ و رو رفته . برای سومین بار دستش به کلید ها خورد و صدای زنگ داد . بیخیال عطر شد و همچنان بهت زده کفش ها را نگاه میکرد . دلیل حضور مهمان ناخوانده را نمی توانست بفهمد . اعصابش بهم ریخت و کنترل بر اعصابش برایش دشوار شد .

آخرین دیالوگ های رد و بدل شده را بسرعت مرور کرد ، خبری از خرابی شیر آب و یا گرفتگی فاضلاب و تعمیرات و امثالهم نبود . گیج و عصبی شده بود  . صدای خروج نفس هایش از بینی به خوبی شنیده میشد . همزمان هم ، دندان هایش بهم می فشرد  وهم دسته گل در دست اش را بشدت و محکم فشار می داد .

بسرعت تمام حرفهای مشاور قبل از ازدواج به ذهنش آمد که تشخیص  داده بود سام ذاتا یک مرد سرد مزاج هست و مشاور با چشمهایی زل زده و لحنی جدی خطاب به سام گفت : در جریان باشید که خانم شما از حس و حرارت بالاتری نسبت به شما برخوردار هست و کلا توازن کشش جنسی بین شما زوج برقرار نیست .

یک قدم جلو تر رفت . بعد از اون جلسه تلخ با مشاور قبل از ازدواج انگار تازه وارد دنیای مفاهیم جدیدی  در زندگی اش شده بود و مرتب دنبال فیلتر شکن بود تا با جستجو  های بیشتری در فضای مجازی و اینترنت ؛ مفاهیم و مطالب دنیای جدید را هر روز بیشتر از روز قبل فرا گیرد .

یک قدم دیگر جلو رفت  . هرچه در ذهن اش بود را مرتب مرور میکرد . غالبا روابط آن دو حداقل در کلام راضی کننده بود و در ظاهر شیدا هیچ اعتراض خاصی نداشت . پس دلیلی برای خیانت وجود نداشت  . یعنی ماحصل آن همه عشق و عاشقی و وفای به عهد و پیمان و اخلاقیات و چه و چه و چه ... نه ؛ قطعا نمی توانست خیانت باشد .

یک قدم دیگر جلو تر رفت .صداهایی مبهم بافرکانس های مختلف و لهجه هایی خاص از داخل واحد می آمد .

اضطراب و نگرانی اش مضاعف شد . آرام و سریع خودش را به جلوی در رساند و گوش راستش را به در چسباند و ساکت ماند تا بتواند صدا ها  را بیشتر و واضح تر ازداخل واحد بشنود .

کافی نبود . محکمتر چسباند . دسته گل را روی زمین انداخت و گوش چپ اش را هم گرفت ؛ بی صدا و بی حرکت نفس را در سینه حبس کرد .  مدت طولانی آرام ماند .

سنسور چراغ اتوماتیک راهرو خاموش شد .

در سکوت صدای ضربان قلبش را بخوبی می شنوید .

الان مشخص شد که گاهی صداهایی با لهجه انگلیسی غلیظ شنیده می شود و گاهی بنظر عربی ، شاید و گاهی صداهایی دیگر . شرایط خاصی داخل واحد بود . قدری آرام شد  . هرچه بود صدا های شنیده شده فضای شهوت آلودی را تداعی نمی کرد . قدری از شدت چسبندگی اش به در کم کرد ولی هنوز گیج بود . حس کرد صدا پایی نزدیک و نزدیکتر می شود .

بلافاصله از در فاصله گرفت . چراغ راهرو با اولین تکان روشن شد .

به سرعت به سمت راهرو بالایی رفت  و سعی کرد خودش را به نوعی مخفی کند .  درواحد باز شد و نور زیادی از داخل واحد بیرون را روشن کرد . پسری جوان با تیپ و ظاهری معمولی  بیرون آمد . از خشم چشمهایش را بست و دندانهایش را فشرد و دوباره تپش قلب اش اوج گرفت . سام در یک لحظه تمام لباس ها و اندام پسر جوان را دقیق بررسی کرد و به دستاورد خاصی پی نبرد . پسرک زیبایی خاصی هم نداشت و از جذابیت خاصی هم بهره مند نبود . نحیف و لاغر با ریش هایی اصلاح نکرده .

جوان با صدایی بلند و با لحنی معمولی و نرمال گفت : خانم من باید برم بالا و از بالا هم تنظیم کنم.

جوابی در پاسخ نیامد . جوان بی اعتنا به دسته گل روی زمین کفشهای اسپرت قرمزش را پوشید و به سمت راه پله حرکت کرد .

سام به سرعت و مثل گربه تا خرپشته پله ها را چند تا یکی طی کرد و همین که خواست به محوطه پشت بام برود متوجه شد که در پشت بام قفل آویز دارد و قفل است . شرایط بد تر شد .

زمانی برای پیدا کردن کلید از میان دسته کلید مهیا نبود . صدای گامهای پسرک هم نزدیک و نزدیک ترمیشد . در کمال تعجب در اتاق آسانسور باز بود  بسرعت خودش را داخل اتاق کابین آسانسور کرد و سریع درب را بست .

برای چندمین بار امشب صدای نفس هایش و صدای ضربان قلبش در هم پیچیده شده بود  .

مرد جوان هم رسید و با اطلاع از قفل بودن در خرپشته مسیر طی شده را برگشت و از داخل راهرو با صدایی که تا کابین آسانسور شنیده میشد ، گفت : خانم در بالا قفله .

صدای شیدا در پاسخ چیزهایی گفت ، ولی مبهم بود و اصلا شنیده نمی شد .

مرد جوان گفت : بسیار خوب  باشه ؛

سام از جایش تکان نخورد ، بدنش سرد شده بود . قدرت حرکت نداشت . فقط بلحاظ روحی و ذهنی قدری خیالش از بابت خیانت جمع شده بود .

همین چند دقیقه پیش فکرش تا کجا ها که نرفت  . حتی لحظه ای تصمیم گرفته بود که برای این صحنه پدید آمده شاهد یا شاهدانی را هم ردیف کند تا اگر خیانت آشکار شد و قرار بر جدایی و طلاق ؛ خیالش از بابت مهریه دادن هم راحت باشد . واقعا از خودش خجالت کشید . انصافا زیاده روی کرده بود  . آب دهانش خشک شده بود و بدنش سرد و کرخ .

در همین احوال بود که صدا توامان صاحبخانه و مرد جوان او را به خود آورد. پیرمرد صاحبخانه گفت : بخاطر زمستان و هوای سرد و از ترس گربه ها فقط زمستانها در پشت بام را قفل میکنم .

در حقیقت قفل این اتاق آسانسور را زمستانها به در خرپشته می زنم .

مرد جوان هم گفت : حاجی زود باش . ایام کریسمس و ژانویه است و همه مردم رسیورهاشون نیاز به آپ دیت شدن دارند .... در حقیقت الان موقع کاسبی ماست . من قرار بود عصری بیام اینجا که تا به خودم آمدم شد ساعت ده شب . این خانم هم گفت ترجیحا شب نیایید ؛ بهتره . ولی واقعا نشد . بعد از اینجا هم قرار هست سه جای دیگه هم برم . نه شام خوردم و نه نهار .

راستی شما ریسورت آپ دیت هست  ؟

صدای باز شدن قفل در خرپشته ، منجر به  ختم گفتگوی آن دو شد .

پسرک به سطح پشت بام رفت .

مرد صاحبخانه از باز بودن در اتاق آسانسور شاکی شد . با خودش گفت : فردا برای این هم یه قفل بگیرم و بزنم اینجا ؛ یه وقت گربه  داخل تاسیسات نره و درد سر درست نکنه .

وهمان لحظه قفل آویز در خرپشته را به روی در اتاق آسانسور زد و منتظر ایستاد تا کار پسرک تمام شد و هر دو از پله ها پایین رفتند..."  

بهمن نود و هفت .

شهرام صاحب الزمانی

کلاس داستان نویسی استاد امیر حسن چهل تن

 

 

 

 

 

 

سوسیس گوزن گرجستانی

سوسیس گوزن گرجستانی

          با حوصله و با علاقه مجددا به لیست نگاه کرد ، شوینده ها را قلم گرفت ودر نهایت قسمت حبوبات را تقریبا درو کرد . از هر کدام دو بسته ؛ نخود ، لوبیا چیتی ، عدس و لپه و ماش و حتی جو پرک . لوبیا چشم بلبلی نیز .

همیشه همینطور اتفاق می افتد . سی تا چهل درصد بیشتر از آنچه یادداشت می کنی و نیاز داری خرید می کنی .  میتوان گفت این یک اصل است . مهمانی خاصی در پیش رو نبود اما همیشه لذت خرید و بحث کار نیکو کردن از پر کردن بود که عطش اش را به خرید مضاعف میکرد .

فروشگاه بزرگی بود و تقریبا همه چیز داشت . از سوسیس گوزن گرجستانی تا انواع و اقسام پنیر ها و سوسیس و کالباس های ارمنستانی و ترکیه ای . لامصب اجناس خارجی همیشه چشمک می زنند .  مطلب بیشتر یک فاکتور ذایقه ای و فرهنگی است که وقتی در ایران هستی ، اجناس خارجی چشمک می زنند و تو را به خرید فرا می خوانند و وقتی که خارج از ایران هستی ، خرید اجناس ایرانی بشدت برایت جذاب است  .

نکته جالب این بود که در درست در کنار درب ورود و خروجی و بین دو سرویس بهداشتی بانوان و آقایان قسمت فروشگاه گل و گیاه بود که بخوبی فضای سرویس های بهداشتی را خوش بو و معطر کرده بود و این ترفندی خلاقانه بود .

سبد خرید سنگین شده بود و حمل آن مشگل شده بود به زحمت در صف صندوق ایستاد . انصافا خیلی هم خرید مازاد نداشت و گاهی تصمیم میگرفت برخی کالاها را برگرداند ؛ اما  ترجیح می داد خرید اش کامل و باب دل اش باشد .

صندوقدار ها بسرعت زیادی کار می کردند ، از لابلای حرف ها و گفتگو های صندوق دار ها بخوبی متوجه شد  که در آخرین جلسه کلاسی بهبود فرآیندها مشاور خارجی فروشگاه در حضور مدیر عامل به همه بچه های صندوق گفته بود که طبق آخرین تحقیقات به ازای هر ده دقیقه انتظار در صف برای محاسبه خرید ؛ مشتری پنج درصد از خرید هایش را عودت می دهد . در حقیقت هر چقدر زمان به درازا بیانجامد فرصت تجدید نظر در اهمیت کالاهایی که خریداری شده بیشتر خواهد بود  . از این رو دوربین های زیادی نصب کردند و کانتر ها را اضافه کردند  تا خریداران کمتر معطل شوند .

قدری در ذهن اش حساب و کتاب کرد و با خودش گفت : فوقش بشود هشتصد , نهصد تومان ... نه ؛ نهایتا یک تومان .

مهم نیست توی کارت دارم  . در ضمن از یازدهم برج قبل که با تورج دوتایی خرید رفتند و حدود پونصد ، ششصد تومان شد ؛ تا به امروز بجز همون شیر و ماست سوپر مارکتی خرید دیگری نداشت .  امروز هم  منطقی و معقول خرید کرده بود  .

بدون تورج و در تنهایی و این حجم خرید انبوه شایسته تحسین بود .

بالاخره نوبتش شد . لبخند خانم صندوقدار آرامش بخش بود .دست در کیف اش برد و ضمن نگاه بجهت مراقبت از امکان اشتباه صندوقدار در زدن تعداد کالاها دستش را به دفعات از مچ چرخاند . دوباره و دوباره .

دهانش نیمه باز ماند . وا . ظاهرا کیف کارتهای پول را همراه نیاورده .

ای وای چه بد  . نه نبود . فورا از ذهن اش گذشت که انگار مدت ها بود کیف حاوی کارتهای پول را ندیده بود .

آخرین بار را اصلا بخاطر نمی آورد ... اصلا مغرش هنگ کرده بود .

 خانم صندوقدارتقریبا نیمی ازکالاها را حساب کرده بود  ولی لیلا هنوز هیچ کالایی را داخل پلاستیک های خرید نگذاشته بود .

سریع یک فکر ناب به ذهنش رسید و با لحنی ملتمسانه به صندوقدار گفت : صبر کن خانمی ، من اصلا و ابدا کارت پول همراهم نیست ؛ امکانش هست به کارت شما بریزم و شما حساب کنی ؟

خانم صندوقدار در حالیکه مقنعه اش را کمی جلو آورد و نیم نگاهی به بالای سر انداخت و لبخندی زد و با تکان دادن سر ضمن تایید گفت  : خانم خدا شاهده من زیر دوربین دارم رصد میشم ، ارزیابی میشم ، لطفا راه حل دیگه ای پیدا کنید ؛ برام مسئولیت داره  ؛ می ترسم مشگلی  پیش بیاد و در ادامه کالاها را تا آخر حساب کرد .

لیلا خیلی سریع شماره تورج را گرفت ... منتظر بود  ... بر نمی داشت ...

 پیامک آمد : من جلسه ام و بعدا تماس میگیرم عزیزم ...

پیامک داد : من کار فوری دارم ... لطفا هر مقدار که بهت گفتم به این شماره کارتی که بهت میدم کارت به کارت کن.

پیامک آمد : چی شده ؟ دوباره تصادف کردی ؟ دوباره تو مقصری ؟  جان مادرت ایندفعه صبر کن تا افسر بیاد و کروکی بکشه ، لازم نیست برای چندمین بار بخوایی تخفیف بیمه را نگه داری .

پیامک داد : نه خرید کردم ، نترس مهندس مال دوست . ماشین جون ات صحیح و سالمه .

پیامک آمد : من جلسه ام طول میکشه . اینجا هم اینترنت نداره عقل کل . صبح زود هم توی خوابگاه من  قسط ها را دادم و سقف تراکنش ام پر شده . مگه خریدت چقدر شده  ؟

همزمان کار صندوق دار هم تمام شد و او هم بخوبی متوجه تعدد پیامک های سند و ریسیو می شد .

وقتی صندوقدار روی تکه کاغذی ژولیده شماره شانزده رقمی کارتش رامی نوشت بدون نام بانک و نام خودش ، لیلا از دیدن رقم چهارده میلیون وششصد و خرده ای ریال روی مانیتور کوچک جلوی صورتیش قدری عصبی شد .

فکرش را هم نمی کرد  . کاغذ ژولیده را با شرمندگی گرفت .

پیامک داد :  سلطان یک و نیم بریز به این شماره .

پیامک گرفت :  چه خبره مگه ؟ مهمون داری  ؟ چی خریدی ؟ شک ندارم به قاعده یه صندوق عقب خنزپنزر اند .

پیامک داد : سلطان هیچی نگو ، همه چی گرون شده ، انگار توی این مملکت زندگی نمی کنی ها .

پیامک آمد : ریدی به جلسه ام ها  . صبر کن باید کسی را پیدا کنم که برات انجام بده .خروس بی محل شدی .

کلا جلسه از دستم رفت . صبر کن بیام بیرون بگم تارخ برات بریزه . از مامانت نمی تونی بگیری ؟

پیامک داد : تارخ هم الان کلاس داره . نه سلطان مامانم اگه بخواد اینکار را بکنه نصف روز طول میکشه . فقط زود باش مردم منتظرند . 

صندوقدار اینبار بدون لبخند و با لحنی جدی گفت : خانمی لطفا خرید ها تون را کیسه کنید و اگر میخوایید واریز کنید ، لطفا سریعتر انجام بدید . صف را نگا . مردم منتظرند . منم دارم ارزیابی میشم . لطفا امتیاز امروز من را خراب نکنید .

نگاه های سنگین نفرات پشت سر واقعا آزار دهنده بود .

سریع خرید هایش را داخل کیسه گذاشت و به انتظار ایستاد تا تورج یا برادرش تارخ پول را جابجا کنند . گاهی نگاهی به لیست می انداخت ؛ انصافا برخی از خرید هایش اصلا و ابدا ضروری نبود و به راحتی میشد عودت داد . اما غرورش اجازه نمی داد و الان هم دیگر برای اینکارخیلی دیر شده بود .

اخم های صندوقدار هم امکان ارتباط مجدد گرفتن را سخت کرده بود  .

بناچار منتظر ایستاد  ... لحظات به کندی و تلخی میگذشتند.

پیامک زد  : سلطان  خان جان ، آبروم داره میره ، زود باش . کاری بکن و اگر هم نمی تونی بگو که نمیشه و خلاص .

منتظر دریافت پیامک خیره به گوشی ماند.

نفرات سوم بعد از او هم حساب کردند و رفتند . قدری به آن دو در جمع کردن کالاهایشان کمک کرد . زن و شوهر جوانی بودند . برایش جالب بود . مابین کالاهای خریدشان ، لوازم تخصصی جلوگیری را از هر برند و مارکی خریده بودند از طعم انار و قهوه تلخ گرفته تا تاخیری لانگ تایم و خاردار  و میکس . بنظرش قدری ضایع بود . ریز خندید .

با چشم و ابرو اشاره ای به صندوقدار کرد که خبری نشد ؟

واکنشی دریافت نکرد  .  نفر چهارم هم حساب کرد و رفت .

صدای پیامک آمد : بانک سامان واریز نهصد هزار تومان ؛ ساعت فلان ؛ تاریخ فلان ؛ جمع موجودی یک میلیون و دویست و سی .

گیج شد  . بانک سامان برای چی  ؟

دوباره صدای پیامک آمد اینبار تورج پیام داد : تارخ نهصد بیشتر نداشت که احمق ریخت به حساب بانک سامان خودت . سر کلاس بوده حواسش نبوده  . گفت ریختم به حساب زن داداش  .

کسی را هم پیدا نکردم که ششصد بهم بده . کار دارم . خودت مدیریتش کن .

لیلا بیشتر از هر چی شاکی و عصبی بود که چرا کارت ها را همراهش نیاورده و همه چی بهم ریخته .

به بهانه رفتن به سرویس بهداشتی ، مغموم فروشگاه را ترک کرد  .

بوی خوش گلها تا داخل کابین ماشین بدرقه اش کردند .

 

شهرام           هفدهم دیماه نود و هفت

کلاس  داستان نویسی امیر حسن چهل تن  

آلارم

 آلارم

جواد انصافا اهلش نبود و اصلا و ابدا تا بحال سابقه نداشت که در این مورد ریالی هزینه کرده باشد .

ولی در مهمانی ها غالبا به تعارفات نه نمی گفت ، خصوصا اینکه اینبار دو تا سیگار سنگین قطران بالا هم روی آن کشید و شاید چند شاتی نیز بیشتر ؛ و همین ها باعث شد بقول خودش حسابی خط بیفتد و کاملا سرش گرم شود .

از میز مفصل شام هم صرفا به عنوان مزه استفاده کرد  و گیلاسش را با وقاحت به تنهایی پر کرد و به انتظار وقت خداحافظی آرام گوشه ای نشست .

مرجان هم کم حاشیه و ساده بود ، قدری در جمع آوری به میزبان کمک کرد و با توجه به اینکه فردا آغاز هفته کاری بود و هر دو هم کارمند بودند ، ترجیح داد جزو اولین نفراتی باشند که از جمع دوستان جدا می شوند .

در طی مسیر ، با وجود ورود به آغازین لحظات روز بعد بازهم خیابانها شلوغ بود و ترافیک محسوس ولی روان ...

جواد  بشدت حواسش بود که رفتار عادی داشته باشد و صرفا گاهی با تکان دادن سر ، حرفهای مرجان را تایید می کرد و تمام تمرکز اصلی اش به برنامه پایانی امشبش بود .

زیاد تعریف قضیه را شنیده بود ولی خیلی تمایل داشت با این اوضاع و احوال خوشایند بلحاظ دوام و پایداری اولین بار امشب تجربه اش کند .

مرجان مثل همیشه کمتر از ظاهر و تیپ بچه ها حرف زد ولی در طول مسیر مرتب رگه های ظریفی از حسادت و گاهی بندرت ذوق در کلامش جاری  بود  .

بالاخره به منزل رسیدند . صاحبخانه طبق رسم مسخره اش ، بازهم بعد از ساعت 12 شب ، درب ورودی پارکینگ را قفل زده بود . دو قفل محکم .

ماشین را در شیب رمپ در وضعیتی کاملا کج و نا امن پارک کرد و قفل ها را گشود . صاحبخانه وسواس عجیبی برای امنیت مجتمع داشت ؛ ولی در این مدت که جواد و مرجان مستاجرشان بودند ، هر دو هم عقیده بودند که اینجا و این محل فوق العاده امن است . گاهی مرجان نه تنها درب را قفل نمی کرد، بلکه به حالت چفت روی هم می گذاشت . این رفتار  از جانب مرجان بعد از برگشتن از اداره به دفعات صورت می گرفت . حقیقتا شیرینی استراحت و خواب عصرگاهی را ترجیح می داد تا اینکه با صدای باز و بسته شدن درب توسط جواد از خواب برخیزد و یا شخصا از خواب برخیزد و درب را برای جواد باز کند .  شاید هم لذت این تجربه که چند باری جواد او را در خواب عصرگاهی در رختخواب غافلگیر کرده بود ، بیش از حد به مرجان مزه داد و به نوعی بصورت پیام غیر مستقیم خواهان تکرار اون رفتار میشد . بنظر جواد را با بازگذاشتن درب منزل  شرطی کرده بود .

این وسط صاحبخانه از چفت بودن درب منزل آنها خبر داشت و از این قضیه حسابی شاکی بود .سواس حال بهم زن و تهوع آور و متن هایی که  صاحبخانه از مراقبت و هشدار در خصوص دزدی و سرقت و بسته نبودن درب پارکینگ به تابلو اعلانات میزد و بسیار رفتارهای مشابهی که داشت ؛  بیشتر به رگه هایی از بیماری روانی اختلالات وسواس میزد .

مرجان و جواد به طبقه ششم رسیدند .

صدای ایستادن آسانسور در ساعت یک بامداد در تمام ساختمان پیچید .

جواد حس خوبی داشت ، با چشمانی خمار خیلی حرفه ای کمر مرجان را گرفت و با احترام هدایتش کرد ، مرجان هم لبخند جذابی زد و زیر نور کم رنگ کابین داخل آسانسور خیلی خوب فهمید که حتما جواد امشب با دیدن جمع بچه ها و تیپ و ظاهرشان حسابی تحریک شده و خوب البته این قدری طبیعی بود  . غالبا در برگشت از مهمانی های دوستان اینطوری میشد . تجربه اش را داشت  .

جواد در را باز کرد ، چراغ ها را روشن کرد و بسرعت و بدون توجه به پیرامون به سمت اتاق خواب گام برداشت . حس خوبی داشت . زمان زیادی نداشتند . دیر وقت بود و تمایل داشت مرجان زود تر آماده شود . همین که کتش را به جا لباسی آویخت  صدای جیغ بلند و ممتد مرجان لرزه به اندامش فکند ...

سریع به داخل هال برگشت  ... صحنه خاص و عجیبی دید ...

یک خروس سفید رنگ ، بی جان و سربریده و غرقه به خون روی اپن آشپزخانه ... یعنی چی ؟

مرجان تقریبا غش کرده بود ...

بیحال و نیمه جان مویه میکرد ...

هنوز لباسهای مهمانی را بر تن داشت ...

گریه اش با آرایش جذاب اش میکس شده بود و صحنه رقت انگیزی را رقم زده بود .

جواد کاملا گیج شده بود  ... منگ و مبهوت ... هرچی زده بود بسرعت پرید ... دوست داشت تصور کند که خواب است و خواب میبیند .

اما دلمه دلمه خون روی سنگ اپن هنوز کاملا خشک نشده بود . جواد سعی کرد به خودش و اوضاع مسلط شود .

مرجان گفت : زنگ بزن 110 ... سریع ...

جواد از ترس حال خودش و بوی دهانش ؛ بلافاصله گفت نه ... نه .... اصلا نیاز نیست .

چه ربطی به پلیس داره  ؟  الان خودم جمع اش میکنم ... تو برو بخواب .

مرجان مویه کنان درحالی که روی مبل مچاله شده بود گفت : می ترسم جواد ...

آخه این یعنی چی  ؟  ... چه کسی کلید خونه ما را داره  ؟

جواد بی اعتنا به حس و حال مرجان گفت : کیسه زباله بزرگها کجان  ؟

این یعنی عصرها که میایی خونه درب خونه را باز نذار ... این یعنی  ... گفتی کجاست کیسه ها؟

مرجان گفت :  کشو دومی ... حالا چرا خروس  ... چرا سرشو بریده  ؟ که چی مثلا ؟

بذار به صاحبخانه زنگ بزنم ...

جواد گفت  : نه ... نه ... اصلا نیاز نیست ... اصلا لازم نیست ... ساعت را دیدی ؟ یک و ربع شب هست ... همه خواب اند ... همیشه میگه اینجا فقط آدم سرنمی برن ؛ مراقب باشید ؛ همیشه سارق  درکمین هست ... یه جورایی خواست ثابت کنه حرفشو ... ولی احمق چرا اینکار را کرد  آخه  ؟

اصلا حق انجام این کار را نداشته  ولی حتما میخواسته تذکر خیلی جدی بده وقتی اینقدر بی تفاوتی تو را می بینه .

مرجان گفت :  جواد بریم از اینجا  ... اصلا حس خوبی ندارم  .

 

جواد خیلی محکم حرف اش را قطع کرد و گفت :  اون شرکتی که کارگر میفرسته برای کار در منزل ... تو به اون آقا عیسی کلید دادی  ؟

مرجان گفت  :  نه  ... کلید برای چی ؟

= اون روز که گفتی عیسی تنها خونه است چی  ؟

: آره تنها بود ولی من رفتم اداره ویه دای و بای کردم و سریع برگشتم خونه ؛ کلید به کسی ندادم .

= کلید دومی هم که همیشه توی ماشین هست  بخاطر قفل های پارکینگ . میگم میخوایی پرهاش را بکنم بخوریمش  ؟

: عییییشش حرفش را هم نزن نکبت  ... تمام تنم هنوز داره میلرزه ...

جواد آب قندی برای مرجان درست کرد و تمام صحنه را بسرعت تمیز کردو بیشتر از صحنه غیر معقولی که دید بشدت شاکی بود که هم حس خودش پرید و هم قطعا حس و حال مرجان پریده بود .

توی رختخواب با همدیگر مرور کردند  :

راستش طبقه ششم اون مجتمع ترددی وجود نداشت و از این بابت خیالش کاملا راحت بود .

طبقه پنجمی ها خواهر وبرادری بودند که هیچگاه نبودند .

طبقه چهارمی های مذهبی و مومن و فوق العاده محترم بودند ، خانم چادری اش بچه ها را به کلاس کاراته می برد و به دفعات در آسانسور با همدیگر سلام و احوالپرسی کرده بودند .

طبقه سوم که خود صاحبخانه بود با همسرش و دختران لعبت اش .

پیرمرد بصورت خستگی ناپذیر مثل مسئول برج مراقبت فرودگاه همیشه پشت پنجره حاضر بود و تمام تردد ها را رصد میکرد .

طبقه دومی ها که در گیر سرطان مادر خانه بودند و انصافا حال و روز خوبی نداشتند .

طبقه اولی ها هم که چون از حیاط پشتی استفاده می کردند و همه جمعه ظهر ها ، حتی امروز ظهر بساط جوجه کباب و سیخ و جیغ و ویغ و منقل و دودشان همواره علم بود ؛ عمرا هیچگاه پایشان به پشت بام و طبقه ششم باز نشده بود  .

نیم ساعت بعد در نهایت هر دو به این نتیجه رسیدند که تمام لوازم منزل سرجای خودش هست و این رفتار شاید و قطعا هشدار محکم صاحبخانه بود و هر دو تصمیم گرفتند که برای پوز زنی و رو کم کنی صاحبخانه اصلا موضوع را مطرح و منعکس نکنند . تصور بی تفاوتی آنها و نگاه پرسشگر صاحبخانه باعث شد تا حوالی ساعت دو بامداد با خنده به رختخواب بروند .

جواد سریع خوابید ... سبک و عمیق

مرجان هنوز هم ترس داشت ... تا صبح نخوابید ؛ عبور انبوه سوال ها از ذهن اش آزارش میداد ولی صبح خیلی نرمال وبا طمانیه زباله ها را بیرون گذاشت و با چشمهایی پف کرده به اداره رفت  .

شهرام دهم دیماه نود و هفت

از چاله به چاه

صدای ملودی آرام موزیک انتظار بشدت آزار دهنده بود  .

حتی یک ملودی زیبای کلاسیک در اوج گیجی و واماندگی ، تحمل شنیدنش ملال آور است .

- بردار دیگه عوضی  ...

آوای انتظار که تمام شد ، دوباره دکمه تکرار را فشار داد و به پهلوی چپ خزید .

راه ساده تر دورکردن گوشی از گوش و نگاه خیره به صفحه LCD  گوشی بود تا از شر ، زیر و بم های آرام و در عین حال تهوع آور موسیقی انتظار رهایی پیدا کند .

روی صفحه گوشی ، اسم مخاطب " پریا " خیلی خودنمایی میکرد.

جالب بود ، پنج سال پیش در همان دوران نامزدی سیو کرده بود " بهونه زندگی " ، اما بعد ها ، وقتی که با خنده و تمسخر زن برادرش مواجهه شد ، تصمیم گرفت بنویسد پریای خالی ، بدون عزیزم و جانم و عمرم و این چرت و پرت های رایج  ...

اصلا هم حرف زن داداشش براش مهم نبود ، اما انصافا حوصله حرف شنیدن و تیکه انداختن های  اون ماده گوریل کراس ریور تپل را نداشت .

سر همه چی هم انگار با پریا کل داشت ، عنتر خانم .

LCD گوشی سی سانتی از جلو صورتش دور بود ، بی اختیار محو تماشای عکس خندان پریا شد .

شاید فقط پنج ثانیه به چشمهای جذاب پریا خیره شد و تمام این چهار پنج سال مثل یک فیلم با دور تند ، خیلی سریع از جلو ی چشمهایش رد شد  . خودش هم خوب میدانست که هر چه باشد ، بودن و وجود پریا توی زندگی اش بهتر از نبودنش بود . حداقل توی این شرایط بد کاری و افتصادی ...

صفحه LCD تیره شد و با پایان موزیک انتظار تماس قطع شد .

دوباره گرفت ؛ دوباره هم گوشی را جلوی صورتش گرفت ...   تایمر افتاد . 

صدای ظریف پریا بدون سلام و احوالپرسی با پرسشی کوتاه شروع شد .

- کاری داری  ؟  سریع بگو ، اصلا پیامک بده ، اینطوری خیلی بهتره ، چرت و پرت هم نباشه لطفا ...

قرارمون هم همون محضره ... نترس همه قبض هاش را من دادم .

: پری ... گوش کن ... صبر کن یه دقیقه ...

- مخابرات ایران که رفتی حتما برای این نامه رسید بگیری ها ، بگو از دبیرخانه محرمانه رسید نیاز دارن ؛ حتی بگو ساعت را هم بزنه پ

: الو پری ... نگاه کن 

- شلوغم مسعود ... چرا نمی فهمی ... مسعود من کار دارم ... کااااار ... بیکار و علاف نیستم ها...

حرفی هم باهات ندارم ... اصلا مگر حرفی هم مونده ؟ ... همون که گفتم ، پیامک بزن ...

بوق ... بوق ... بوق ... تماس قطع شد .

حوصله نداشت ، از توی رختخواب بلند شد . ساعت ده و نیم صبح بود . خیره به چهره خندان پریا در لباس عروسی در عکس شاسی شده صد در هفتاد اتاق خواب نگاه کرد .

خوب شد اون شب پریا حواسش نبود که این عکس را هم با خودش ببره ، شاید هم فرصت نکرد یا جا نداشت . پریا در عکس واقعا زیبا بود .خوش اندام و همیشه خوش لباس . غالبا به راحتی توی مهمونی هاو جلوی جمع دوستانش با همسرانشان میشد حسادت را توی چشمها و فحوای کلام همه رصد کرد  . 

نیم ساعتی  را غرق در رویا گذراند . حوصله دوش نداشت ، یک هفته ای بود که شامپو هم نداشت . موجودی هم در کارت نداشت تا زنگ بزنه سوپری براش نون و پنیر و سیگار بیارن .

جلسه اولی که پیش مشاور رفته بودند ، مسعود بد جور ضایع شد . خلاصه اش این شد که پریا کار می کرد و می داد مسعود میخورد و این تمام واقعیت این پنج سال بود . 

هر چند پریا همونجا جلسه آخر به وضوح گفت از مطلقه شدن و تنهایی به شدت میترسد ، اماکمی بعد خیلی راحت و با اعتماد به نفس گفت : بسه دیگه این طوری ، توافقی تمومش کنیم .نه تو مهریه بده هستی و نه من دیگه میتونم هم برات مامان باشم و هم خاله .

پریا به دفعات گفته بود که از دست گیر و گورهای باباش و رها شدن از اون خونه، نفهمیده که چطوری شده که یهویی عاشق مسعود شده و حس خوب خروج از تنهایی براش جذاب بوده ، ولی همون نه ماه بعد از عروسی که کارنصب پروژه بزرگ دوربین مدار بسته تمام شد و  فهمید مسعود هیچ سهمی از اون شرکت نداره و صرفا یک نصاب ساده بوده ، متوجه شد از چاله به چاه افتاده .

خیلی قشنگ و تعریف شده هفتگی پول توی جیبی به مسعود میداد .

پریا به دفعات گفته بود که مادیات و کلا هیچ چیزی برایش مهم نیست و حتی وقتی که با ماشین پرایدی که پریا با وام اداره برای خودش خریده بود و برای کار به مسعود داده بود ، مسعود با اون تصادف شدیدی کرد و بعدشم با کلی ضرر اون را فروخت و یا حتی دعواهایی که ...

موبایل مسعود زنگ خورد ... صدای زنگ پریا بود ... شیرجه زد توی تخت دو نفره و گوشی را برداشت ...

-سلام پری

:بگو مسعود ... کاری داری بگو ... فقط سریع ... وقت نهارم هست الان ... تو صبحونه خوردی ؟

- پریا ... میگم ... خوب 

: مسعود پنجشنبه عصرباش میام بقیه وسایل ام را می برم ... دوشنبه هم بیا و تمومش کنیم ...

فعلا ... بوق ... بوق ... بوق ...

مسعود کاملا بغض کرده و مبهوت بود ... هیچ راه حل و هیچ کلامی هم به ذهنش نمی آمد ... بشدت دلش ضعف رفت 

پریا هم توان بلع نداشت ، طعم غذا زهر مارش شد ، اشکش به سهولت و سرعت جاری و روان شد ، روی میز غذا دنبال دستمال کاغذی میگشت . دلش برای جوانی و خودش سوخت . 

قبول داشت که اشتباه کرده ، هم در انتخاب و هم در مسیر زندگی و هم در ادامه که کسی نفهمه آقای مهندس سالهاست بیکاره و باید آبرو داری کردو  شاید همین الان برای تصمیم جدی در جدایی...

مسعود اندک ، اندک بلحاظ ذهنی قانع شد که حداقل تا مدتی باید پیش پدر و زن بابا تحقیر و سرزنش وشاید همراه و همسفره شود .

به بهانه احوالپرسی از پدر شماره اش را گرفت . 

 

شهرام سوم دیماه نود و هفت   

 

محمد باقر فروزی

یین چراغ خاموشی نیست 
بایدخیلی انسان وارسته ای باشی تا در دهمین سالگرد عروج آسمانی ات ، جمعی فرهیخته بیادت گرد هم آیند و ساعاتی جز ذکر نیکی هایت و خوبی های جاودانه ات حرف و کلامی نباشد.
صرفا باید فرشته وار و آسمانی صفت ، گذران عمر کرده باشی تا صاحبان هنرهای ماندگار وصداهای ماندگار و اندیشه های ماندگار جملگی در نیک نامی ات متفق القول باشند و خلق و خوی مهربانی ات پژواک کند .
عصرآدینه ای که گذشت به دعوت فرهیخته گرامی آقای#احسان_دیدگر بنیانگذار ومدیربنیاد فرهنگی محمدباقرفروزی در آیین دهمین سال درگذشت فرهیخته گرانمایه،محمدباقرفروزی دعوت شدم .
مراسمی باشکوه و وزین و در شآن صاحب مجلس.
سال هفتاد وچهار مهمان این مرحوم بودم
زحمتش دادم و بیش از هر چیز کتابخانه ساده و عظیمش در یادم ماندگار شد وبعدها در جمع دوستان به دفعات شعر خوانی و شاهنامه خوانی و فضای فرهنگی که در ذهنمان ماند.یکبارهم که برای عروسی دوستان به اراک آمد، همانشب پایان عروسی برگشت و درهنگام اصرار به ماندن مرتب بلیط برگشت اتوبوس را نشان میداد.
به واسطه ایشان با انجمن قائم مقام و جلسات فرهنگی ماهانه اراکی های مقیم تهران آشنا شدم.
به نوشتن ترغیب مان میکرد و در اینخصوص تاثیر گذار بود.
پیامگیر تلفنش این عبارت با صدای خودش بود :
''بگشای لب ، که قند فراوانم آرزوست ''
خوشکلام و شیرینگفتار و در عین حال کم سخن بود.فضای منزل اش بشدت فرهنگی و هنری و هرچه در توان داشت به خیر و خدمت بود .
مجرد بود و منزلش پاتوق اصحاب بزرگ فرهنگ و هنر . مرگش نیز سرمشق انسانیت و گذشت بود و خودش به ضارب اش رضایت داد وبلادرنگ آسمانی شد .
شنیدم در مجلس ختم اش به همه کتاب هدیه دادند .
دراینکه دراین روزگار امثال اون کیمیا هستند شکی نیست ، اما در اینکه راهش و منشش را الگو کنیم و رهرو اش باشیم مجال بحث است. به قول دوستش ، کاش میشد که قلمه اش زد و مثل شمعدانی تکثیرش کرد مرد آسمانی را .
روحش شاد و نام و یادش ماندگار
امید آنکه رهرواش باشیم بی منت و صادق .
بزرگانی چون دکتراسماعیل آذر،سهیل محمودی ونصراله مدقالچی وخانم نزهت امیری و فرهیختگان بیشماری در این مراسم یادبود ''مردآسمانی'' گردهم آمده بودند و ذکرخیر و خاطره نیک کردند .
مستقیم و غیر مستقیم به خیلی ها خدمت کرد ، حتی شرایط کنونی شخص من به نوعی متاثر است .
قدر دان باشیم .
آیین چراغ خاموشی نیست .

فریدون فراهانی

عصر روز هیجدهم بهمن ماه با یک دعوت ساده در کانال شخصی دوست عزیزم استاد فریدون فراهانی به موزه هنرهای معاصر امام علی جهت استماع سخنرانی ایشون در باب معماری بستک رفتم . فضا علمی و جمعی صمیمی بودند . فریدون با تسلط خوب مطالب را بازگو میکرد و من شخصا مثل یه برادر ذوق اش را میکردم .
مطالب پیرامون معماری بستک بود و بشدت تخصصی و جالب بود .
همکلاسی دوره راهنمایی من در مدرسه تیزهوشان با رفاقتی به قدمتی سی ساله بخوبی سخنرانی حرفه ای اش را مدیریت کرد و تیر خلاص نمایش فیلمی بود که در آن فیلم استفاده از تمامی المانهای معماری شهر بستک در شهردوبی در محله زیبای جمیرا بود ، بی آنکه نام وذکری از شهر بستک برده شده باشد .
بقول معروف عمه ، اینم روی همه .
فریدون عزیز که بحث گسترده استادی موسیقی اش ناگریز مجال دیگری است بخوبی تطابق های المانهای شهر کوچک بستک با ایده های اجرا شده در جمیرای دوبی را تشریح کرد .
قدرش را بدانیم .
ایشان یک نمونه ازبیشمار استعدادهای توانمند این اقلیم است که تا کنون به حق واقعی خودش نرسیده و کسی قدر گنج حضورش را درک نکرده .
امیدوارم خودش ، قدر گوهر وجود خودش را بیشتر بداند .
#انجمن_مفاخر_معماری_ایران

 

سنت های پسندیده

 

یکی از رسم های پسندیده و سنت های نهادینه شده در شرکت نقش اول کیفیت در این دو سه سال اخیر ، برپایی بازارچه خیریه با هدف فروش محصولات کارمندان و جمع آوری پولهای دریافت شده بابت خیریه شب عید می باشد .

جدا از فضای جالب ایجاد در طبقه دهم و تنوع برنامه در یک روز و قیمتهای جالب محصولات و غذاهای متنوع بیشمار ، نفس و نیت عمل ستودنی است .
هر کسی با هر توانی ، فردی ساز میزند ، دیگری عکس میگیرد ، خانمی آش میپزد و بانوی دیگری لقمه های خوراکی ناب اش عرضه میکند ، خلاصه اینکه فضا خاص ، معنوی و انسانی و دوستانه است .
تقاضا برای دریافت غرفه زیاد است و فضا و امکانات محدود ، اما هر چه هست ، نفس عمل ستایش برانگیز است .
پرسنل محترم واحد منابع انسانی شرکت نقش اول کیفیت پیشرو در این امر خیرو انسان دوستانه و به نوعی متولی آن هستند .
ببخشید عکس کم هست ، من چند دقیقه بیشتر فرصت نداشتم .
پوزش دوم بابت تاخیر در انعکاس ، واقعا اسفندماه پر کاری داشتم ، اما نتونستم از انعکاس این مطلب بگذرم .

 

 

ببرهای باغ وحش مشهد

تعدد ببر بلحاظ کمی و کیفی در باغ وحش مشهد واقعا تعجب برانگیز بود .
شاید چیزی در حدود هیجده ببر سرحال و قبراق . یادش بخیر مرحوم دکتر صدوق با چه مشقتی دوتا پلنگ چل چلاق به روسیه داد و دوتا ببر جاش گرفت و بقیه داستان که خودتون بهتر میدونید ببرها قبل از دخول مشمشه الاغی گرفتن و قس علی هذا ...
باغ وحش مشهد لاما هم زیاد داشت 
تشی هم زیاد داشت .
در حقیقت فقط اینها را داشت با چند تا میمون و پرنده و شتر . یعنی باورکنید حتی خرس هم نداشت . 
تا اینجا که گفتم حاشیه بود ، نکته مدیریتی اش این بود که واقعا نقطه اتصال باغ وحش ها زیر نظر شهرداریها و سازمانهای مطبوع محیط زیست شهرها کجاست ؟!
مشقت مرحوم دکترصدوق را باورکنم یا امکان صادرات ببرسانان باغ وحش مشهد را ؟
براستی نقطه ثقل تعاملات کجاست؟
براستی مثبت اندیشی مدبرانه چهارتا مدیر بومی کجاست ؟!
همین انبوه ببرها که بسیار قبراق و سرحال هم بودند به سادگی ممکن است گرفتار یک بیماری مسری شوند و تراژدی غمناکی را رقم زنند ، این در حالی است که بسیاری از باغ وحش های شهرهای کشور از کمبود تنوع گونه جانوری رنج میبرند .
خرس نداشت ، اما هشت تا تشی سرحال و جنگجو داشت .
خرس نداشت ، اما شاید حدود سی تا لاما داشت .
باغ وحش تهران و سایر باغ وحش های بزرگ می توانند تعاملات ارزنده ای بایکدیگر داشته باشند.
بیاد داشته باشیم ، ببری که در باغ وحش تهران هست و توسط روس ها فروخته شده ، ابتدا عقیم شده و بعد واگذار شده .
بزرگ و متعامل فکر کنیم .
جامع و عظیم بیندیشیم .
بزرگ فکر کردن ، تحصیل دانشگاهی ندارد
باشعور و فهم رابطه مستقیم دارد نه با مدرک و رانت.
ممنون که تا انتها مطالعه کردید . نظرتون را دوست دارم

آنچه سریال آمریکایی فرار از زندان به ما می آموزد

سریال فرار از زندان که تقریبا سه ماه است هر شب لاینقطع ( بدون اعتنا به مناسبتهای مذهبی ) از شبکه تماشا با علامت عدم تناسب برای سنین زیر چهارده سال پخش میشود ، جدا از بحث جذابیت و کشش داستانی ، حاوی نکات ویژه ای برای مخاطب است .
نگارش فیلمنامه بصورت گروهی و با سبک داستانی پیچیده و چند وجهی .
اهمیت پر رنگ و مهم خانواده برای جامعه آمریکایی ، بر خلاف آنچه سالهاست بصورت مستقیم و غیر مستقیم با شستشوی مغزی برای جامعه ایرانی همراه است که فسق و فجور و انحطاط اخلاقی در جامعه آمریکایی بیداد میکند ، این سریال بخوبی تمام شستشوهای مغزی اعمال شده را به فنا داد .
تک به تک قسمتها و داستانها حاوی پیام مهم خانواده محوری و اهمیت عشق و عاطفه بود
دومین پیام اینکه هیچ کاری محال و ناممکن نیست و فقط باید راه انجام را پیدا کرد و البته اینکه پیدا کردن راه حل آسان نیست .
بجز مرگ ، هیچ چیز نشدنی وجود ندارد .
بارها این مهم در طول سریال ثابت شد .
سوم اینکه بایستی همواره برای برگشت ورق آماده بود ، امروز دشمن ، فردا همکار و یا برعکس امروز همکار و فردا رقیب .
مهم اهداف عالیه زندگی هستند و چگونگی رسیدن به اون اهداف 
و بهره مندی از همه فرصتها لازمه یک رفتار حرفه ای است . گاهی پیش می آید که با دشمن و رقیب دیروزت همکار گرم و صمیمی امروزت باشی .
استفاده مناسب از هوش هیجانی و بهره مندی بجا از دانش زبان بدن در تمام سریال وجود داشت .
در خاتمه اینکه عمیق تر فکر کنیم و ارزش و بهای آدمی به دانش و اندیشه ها و طرز فکر اوست .
ای برادر تو همه اندیشه ای
ما بقی خود استخوان و ریشه ای

 

زندگی ، مدیریت و دیگر هیچ

  • دست خودم نیست ، ضمیر ناخودآگاهم همه چیز را از دریچه نحوه مدیریت و کیفیت مدیریتی میبیند .
    اندکی بارش برف زمستانی کلا زندگی همه ملت ایران را فلج کرد،همه غافلگیر شدند.
    از همه مفلوک تر شاید مدیریت فرودگاه های کشور بود
    در راس آنها فرودگاه به اصطلاح بین المللی امام خمینی 
    مدیریت این فرودگاه بین المللی اسوه و نمونه مثال زدنی از توانایی ما در اقتدارمان برای مدیریت جهانی است .
    میلیاردهاسال نوری با استانداردها فاصله داریم و یک علت برای تمام این گپ ها و فاصله هاخروج نخبگان است و هر چه فرار مغزها بیشتر شود ، جامعه ای مفلوک تر نصیبمان خواهدشد .
    اداره امور کشور و مدیریت های مهم در دست نخبگان و شایستگان نیست .
    کنترل چند سانتی متر برف زمستانی ، آنهم در سالهایی که هیچ نزولات برفی نداریم و اندکی دمای زیر صفر ، آنقدر ها هم سعب و ودشوار نیست 
    هرچند بلاشک با مدیریتی جهادی حل خواهد شد
    با مدیریت آزمون و خطا
    با مدیریت توکل
    با مدیریت هیئتی
    با مدیریت عرزشی
    دقیقا مشابهه سالهایی که گذشتند و رفتند
    و 
    ملت هم راضی و شادمان از اینکه امنیت دارند و حتی ساعتی را با برف بازی دلخوش اند تا بدانجا که آزادانه می خندند .
    اما این رسمش نیست .
    بنیان اش از کل پوشالی است
    نادان چون طبل عطار است 
    طبل تو خالی ، بلند آواز و میان تهی...

  • پس خداروشکر کنیم که سرتاسر پاییز یه بارون نیومد و از اول زمستون تا الان این تنها برفیه که اومده وگرنه شهر نابود شده بود، دیگه زلزله و مدیریتش بماند!
    - امسال شهرداری ۳۰میلیارد تومان بودجه برای برفروبی اختصاص داده بود.

جنگ ظفار

برنامه مفیدش به اندازه دوساعت تحصیل در بهترین دانشگاه ارزش داشت
رسانه موفق یعنی همین
بیننده اش را میخکوب میکند
حرفهای بیشماری زد،جدید و جذاب و گاهی تکراری 
اما آنچه چسبید و بشدت تازگی داشت ، موضوع جنگ عملیات ارتش شاهنشاهی ایران در ظفار عمان است .
مشابهه آنچه سپاه قدس به دفعات انجام داد .
به نوعی ارتش شاه به عنوان یک پیمانکار به کمک سلطان قابوس می آید و شورشیانی را که گرایش چپی و کمونیستی داشته را تار و مار می کند و همین موضوع سبب رضایت و علاقه وافر سلطان قابوس به ایران می شود .
این موضوع همان ژاندارم منطقه شدن را نیز به همواره دارد و پس از خروج انگلیسی ها از هرمز و تنب بزرگ و تنب کوچک و ابوموسی بلافاصله نیروی دریایی شاه با هاورکرافت این جزایر را تصرف میکنند.
موضوع برایم جدید و جالب بود .

عملیات نظامی ارتش شاهنشاهی ایران در ظفار برای مقابله با چریک‌های جدایی‌طلب چپ‌گرا در این منطقه به درخواست سلطان قابوس، پادشاه عمان از محمدرضاشاه پهلوی، پادشاه وقت ایران انجام گرفت. حضور نظامی ایران در تغییر وضعیت بسود پادشاهی عمان و سرکوبشورش ظفار نقش داشت. از آن زمان سلطان قابوس بقای تخت و تاج خود را تا حد زیادی مدیون ایران می‌داند.
در سال ۱۳۴۹ سعید بن تیمور با کودتای پسرش برکنار شد. سلطان جدید که به سلطان قابوس مشهور شد، با گسترش مبارزات جنبش آزادی‌بخش عمان روبرو بود. این جنبش تا اوایل دهه ۵۰ توانسته بود به پیروزی‌هایی دست یابد و مناطقی را در عمان تصرف کند. از آنجا که بریتانیا از عمان و خلیج فارس بیرون رفته و جز مستشاران اندکی در آن نمانده بودند، سلطان قابوس از کشورهای عربی درخواست کمک کرداما از آنجائیکه جز اردن کشور دیگری دخالت نکرد بنابراین سلطان قابوس رسماً از ایران در خواست دخالت نظامی کرد. در سال ۱۳۵۱ و با امضای یک پیمان میان طرفین در تهران آغاز گردید و در آذر ۱۳۵۱ اولین یگان نظامی ایرانی وارد عمان شد. با درخواست سلطان قابوس در ۲۹ آذر ۱۳۵۲ برای پیاده شدن واحدهای واکنش سریعارتش شاهنشاهی ایران در صلاله شدت یافت.
از تعداد نیروهای اعزامی ارقام موثقی در دست نیست و در گزارش‌های مختلف از ششصد تا چهارهزار نفر برآورد شده‌است. این عملیات سه سال طول کشید و آمار کشته شدگان هیچ وقت رسماً اعلام نشد اما برخی منابع ارتش به کشته‌شدن بیش از ۸۲ نفر از نیروهای ارتش شاهنشاهی و مجروح‌شدن بیش از ۷۰۰ نفر اشاره دارند.خبر جنگ ایران با ظفار تا ۱۳۵۳ رسماً اعلام نشد.در آن سال حکومت وقت گزارشگرانی را به منطقه فرستاد. سرانجام حکومت ایران روز ۲۵ مهر ۵۴ اعلام کرد که جنگ ظفار پایان یافته‌است

نیزارسوخت

آنچه روز اول دیماه نود و شش خیامی از تالاب زیبای میقان اراک سوخت ، همین نیزارهایی بود که محل اقامت درنا ها بود

تالاب و نیزارها سوختند و خاکستر شدند
عکس مربوط به ده سال قبل است
نیزارها کوتاهند ، اخیرا مثل جنگل انبوه شده بودند
درنا دیگر لانه ندارد
اراک تالاب دارد
تالاب نیزار ندارد

مستند پنجاه و هفت

مستندپنجاه وهفت این شبهاروایتی بظاهرصادقانه از روزشمارایام انقلاب دارد
لحنی متفاوت و البته جذاب و پردازش حرفه ای.روایت اش و استفاده مناسب اش ازآرشیوغنی راشها و تصاویر کمتر دیده شده انصافاجذاب است.
کدهای جالبی میدهدوبابیانی حق بجانب روایتی متفاوت دارد.
اینکه هزینه های انقلاب را لیبی می دهد و آموزشهای نیروهاراوسوریه و لیبی برعهده دارندواینکه کدهایی که جعفرشفیع زاده قهدیجانی درخاطراتش بیان کرده تا الان درست اند.
جماعت پنجاه هزار نفری ازدانشجویان ایرانی که سی هزارنفرشان صرفا در آمریکا مشغول تحصیل اند و بیست هزارنفر دراروپا .
آبانماه پرحادثه و پرفراز و نشیب در سال پنجاه و هفت و همچین نمازعیدفطر آیت الله مفتح در تپه های قیطریه .
آزادکردن بسیاری از زندانیان سیاسی در روز چهارآبان و تولدشاه و کوتاه آمدن های پیاپی وی و اینکه این کوتاه آمدن ها چقدر احمقانه بوده.
راهپیمایی های تاسوعا و عاشورا و رکب خوردن های جبهه ملی و چپ ها به دفعات.
پخش لحظاتی از دادگاه خسروگلسرخی و حرفهای او پیرامون امام حسین و حضرت علی.شورشهای مردم و خاکستر کردن تهران در روز چهاردهم آبان و از بین بردن تمام نمادهای بانکهای ایران و انگلیس و هواپیمایی پان آمریکن و چهارصد شعبه بانک ملی در تهران و جالبتر اینکه سفارت فرانسه ووهواپیمایی ایرفرنس بخاطر حضورامام در فرانسه و احتمال سفرایشان با هواپیمایی فرانسه مصونیت داشته اند!
عملکردعالی دکترشیبانی در ممانعت از ورود ارتش به دانشگاه تهران.
عدم تجهیز شاه به پلیس ضد شورش و اقدام صرفا توسط ارتش. 
سخنرانی شاه خطاب به مردم و گویش از محل عجز به گونه ای با صحبتهای پایانی لویی شانزدهم و نیکلاس تزار روسیه که در اواخر کارشان کوتاه آمدند قابل مقایسه بود
حضور پنجاه و پنج هزار تبعه آمریکایی شاغل در تمام اقلیم ایران و خروج سریع آنان به نحویکه در آذر ماه پنجاه وهفت فقط هفت هزارنفر از آنان باقی مانده بودند 
آغاز رسمی خواستارشدن حکومت اسلامی درست در زیر برج شهیاد که نماد توسعه تهران و ایران و مکان جشن های انقلاب سفید شاه و ملت بوده و در نهایت نقش پر رنگ آمریکا در هدایت شرایط آن دوران و عملکرد مشاورانی که با هر دو طرف مستمرا در حال مشاوره و مذاکره بوده اند .
رسالت تصویر در کنار اعجاز قلم و بیانی شیوا
سرگرمی این شبهای نیمه بهمن ماه سال نود و شش خیامی شده است 
به نوعی که راس ساعت میخکوب شده و مستمعی .
چون پرده در افتد نه تو مانی و نه من
پ.ن : اون آقای خبرنگار تلویزیون ملی که ظاهرا اون موقع سوپر استاری برای خودش بوده ، بشدت منو یاد مرعاتی دیوث میندازه .

دلم گرفت ...

دلم گرفت ،
دلم گرفت وقتی که با حسرت اون همه توسعه و مدیریت بی اشکال عربی رادیدم و معتقدم بزودی رشته مدیریت عربی مثل مدیریت ژاپنی و یا آمریکایی با محوریت'' اصل مشاوره'' و ''توسعه مشاوره محور و مشاوره مضاعف '' در دانشگاهها تدریس خواهد شد
دلم گرفت وقتی که چهل و هشت ساعت توی فرودگاه معطل شدم
دلم گرفت وقتی که اولویت یه مشت تخم گدای چینی برای استفاده از تنها پرواز نسبت به زن و بچه های مردم خودم را دیدم
گرفت دلم وقتی که چهارساعت روی باند فرودگاه امام بعد از لاندینگ معطل ماندم
یادپاروکردن مسیر برفی برای عبور تنها یک نفر در کودکی ام افتادم 
فقط برای یک هواپیما برف روبی شده بود!!
بشدت بغض کردم وقتی که پنج ساعت منتظر تحویل بار شدم و به من بچه اراک گفتند که درب بار هواپیما یخ زده !! بچه های اراک توی سرمای منفی سی درجه به مدرسه میرن و عکاسهای اراک درسرمای منفی چهل در تالاب میقان عکاسی میکنن ...
رشک قصیب زنانه است برایشان سرمای منفی پنج درجه 
بغض کردم وقتی که کسی تیکت ها را چک نمی کرد و هر کسی هر باری را می آورد و میبرد کسی به کسی نبود و بی در و پیکر تر از این حرفها بود
تلخ خندیدم وقتی راننده ،کرایه فرودگاه تا شهرک غرب را چهارصد هزارتومان مطالبه کرد ، پرسیدم با صبحانه ؟
گفت نه صرفا با بخاری!
دلم گرفت وقتی که ''به من چه''و'' به ما چه''های مسئولین بار ایرلاین های مختلف را میشنیدم و همزمان آمادگی اشان را برای نماز صبح و سئوال اینکه : اذون دادن؟دادن یا ندادن؟
دلم نگرفت اما تعجب کردم وقتی که پرواز نجف و بغداد برای زائران آماده استفاده و سرویس دهی کامل بود!
دلم بشدت هوای مرام و معرفت زمان قبل را کرده
اون موقع که بابای خوشتیپ با مامان و داداشا و شوهر خاله خوشتیپ و خاله جان به شیراز رفتن
یعنی 
حوالی سالهای پنجاه و دو یا پنجاه و سه خیامی
چون نه من ونه فرید در عکس نیستیم و نشانه های بارداری هم رصد نمیشه.
دلم برای اون مرام و معرفت و لوطی گریهاشون تنگ شده.
خودشون که رفتن تو گویی،
انسانیت هم را با خودشون بردن زیر خاک.
دلم بشدت براشون تنگ شده 
هم خودشون هم اون فضاو اتمسفری که بودیم
کجا رفت اون اخلاق ها؟
اون رفتارها ؟
انسانیت ها؟
شرافت را در جنگ از دست دادیم یا زیرآوار زلزله دفن شد؟
شرافت ترکش خورد یا اسیر شد؟
معلول شد؟
اگر اسیرشده بودکه برمیگشت و یک مدیر عرزشی میشد!
انسانیت را نخبه هاباخودشون بردن خارج یا دکترها بعد ازبخیه آن را درشکم بیمار جا هشتن؟
معرفت را به اسکناس تبدیل کردن و با اختلاس از این اقلیم بیرون بردن؟
چی شدیم ؟
چی قراره که بشیم؟
مشتی لاشخور فرصت طلب اما با تقوی الهی وعابد؟

 

کوچ و آغاز

با سلام و احترام به همه دوستان و خوانندگان 

 به این آدرس کوچ  کردم 

علت اصلی شاید ناپایداری نگهداری عکسها در این فضا و میزبانهای نامعتبر بود  . 

هر چه بود سبب خیر و صلاح شد  .    

منتظرتون هستم .

http://www.shahrampix.com/ 

 

http://www.artmarkazi.ir/Default.aspx?page=6015§ion=pfitem&mid=31753&id=127197

هارد دیسک‌ها واقعا چقدر عمر می‌کنند؟

        

هارد دیسک‌ها واقعا چقدر عمر می‌کنند؟

بیش از ۳۰ سال است که رشد و شکوفایی محاسبات با هارد دیسک‌ها گره خورده است و این رابطه رابطه‌ای پیچیده و گاه توام با رنج و عذاب بوده است. به هر حال به هیچ شکلی نمی‌توان منکر نقش عمده هارد دیسک‌ها در رشد و همه گیری پی‌سی‌ها و اکنون در توسعه سریع فضاهای ذخیره‌سازی آنلاین و کلاود شد. جالب این‌که به رغم این کاربرد گسترده هنوز سوالی اساسی وجود دارد که غالب ما جواب آن را نمی‌دانیم: یک هارد دیسک واقعا چقدر عمر می‌کند؟
واقعا به نظر شما یک هارد دیسک به صورت متوسط چقدر کار می‌کند؟ یک سال؟ سه سال؟ پنج سال؟ فقط به یاد داشته باشید که گارانتی غالب این محصولات تنها یک سال است!
 
 
 
البته به رغم استفاده گسترده از این تجهیزات (البته تا قبل از دنیای اسمارت‌فون‌ها و حافظه‌های فلش) کسی تا کنون این موضوع را به صورت علمی و دقیق بررسی نکرده بود. اما اکنون Backblaze ، شرکتی که خدمات پشتیبا‌ن‌گیری آنلاین نامحدود ارایه می‌کند نتیجه مشاهداتش را در زمینه عمر هارد دیسک‌ها منتشر کرده است. این شرکت برای ارایه خدماتش به صورت مداوم ۲۵ هزار هارد دیسک را روشن نگه می‌دارد و آن‌چه در ادامه مطالعه می‌کنید حاصل جمع‌بندی تجربه‌های این شرکت است.

عمر هارد دیسک‌ها

Backblaze ۴ سال است که ۲۵ هزار هارد دیسک را دایما روشن نگه داشته است. هر زمان که یکی از آن‌ها خراب شده است، بعد از تعویض مشخصات و مدت مان عملکرد هارد معیوب یادداشت شده است. اکنون شرکت داده‌های جالبی درباره عمر هارد دیسک‌ها (به خصوص در ۴ سال اول) دارد.
backblaze-drive-life-three-phases
نخست این‌که به نظر می‌رسد هارد دیسک‌ها در زمینه مشکل‌دار شدن سه مرحله زمانی مختلف را طی می‌کنند. در فاز اول که یک و نیم سال به طول می‌انجامد، حدود ۵.۱ درصد از هاردها به صورت سالانه دچار مشکل می‌شوند. در فاز دوم که آن هم یک و نیم سال به طول می‌انجامد نرخ خراب شدن سالانه به ۱٫۴ درصد کاهش می‌یابد. پس از این دوره سه ساله ناگهان نرخ خرابی‌ها به ۱۱٫۸ درصد افزایش پیدا می‌کند. به صورت ساده ۹۲ درصد هارد دیسک‌ها ۱۸ ماه اول را سپری می‌کنند و تقریبا همه آن‌ها (۹۰ درصد تعداد اولیه) به عمر سه ساله خواهند رسید.
اما در نهایت از کل هارد دیسک‌های اولیه تنها ۸۰ درصد می‌توانند به ۴ سالگی برسند. شرکت Backblaze آماری برای سال‌های بعدی در اختیار ندارد اما مهندسین خبره‌اش تخمین می‌زنند که نرخ خرابی از سال چهارم به بعد روی ۱۲ درصد ثابت شود. در چنین صورتی می‌توان گفت که تنها ۵۰ درصد هارد دیسک‌ها به سن ۶ سالگی خواهند رسید.
backblaze-bathtub-failure-rates-graph

چرا هارد دیسک‌ها می‌میرند؟

سه دوره زمانی برای خراب شدن هارددیسک‌ها وجود داشت و به تبع سه دلیل اصلی نیز برای خراب شدن آن‌ها در هر یک از دوره‌ها وجود دارد. خرابی در سال اول معمولا نتیجه مشکلات [کارخانه‌ای] موجود در ساخت هاردها است. در بازه ماه هجدهم تا سی وششم دلیل از بین رفتن هاردها، مشکلات تصادفی است که بیشتر بدشانسی مصرف‌کننده را نشان می‌دهند! از این به بعد و در دوره سوم مشکل اصلی که باعث خرابی هاردها می‌شود فرسودگی است. قطعات متحرک و دوار فرسوده شده و از کار می‌افتند.

نتیجه نهایی . . . بک‌آپ بگیرید

لازم به ذکر است که Backblaze از هارد دیسک‌های معمول در بازار استفاده می‌کند که توسط کاربران معمولی نیز به کار برده می شود. البته در نظر داشته باشید که هاردهای این شرکت شبانه روز و ۷ روز هفته در حال کار هستند. به همین دلیل هارد دیسک‌های شما احتمالا بسیار بیشتر عمر خواهد کرد. با در نظر گرفتن بازه‌های زمانی و دلیل خرابی‌ها، اکنون دلیل تعیین زمان یک ساله برای گارانتی اکثر هاردها کاملا واضح است.
backblaze-drive-failure-rate-four-years
به هر حال اگر هارد دیسکی را امروز می‌خرید به احتمال ۹۰ درصد حداقل سه سال عمر خواهد کرد. اگر خوش‌شانس بودید و هارد دیسک‌تان به این سن رسید بک‌آپ گرفتن را فراموش نکنید. چرا که نرخ خرابی ۱۲ درصد در سال هشداری برای شما محسوب خواهد شد. نکته مهم‌تر این‌که این آمار مربوط به هارد دیسک‌های داخلی است. هاردهای به اصطلاح اکسترنال به دلایل مختلف ممکن است عمری به این بلندی نداشته باشند. البته اگر میزان استفاده شما از آن‌ها کمتر باشد، مثلا هر از چند گاه آن‌ها را روشن کرده و از سیستم‌تان بک‌آپ بگیرید به احتمال زیاد بیشتر عمر می‌کنند.

اسامی راه یافتگان به اولین جشنواره تالاب میقان اراک

با تبریک به همه دوستان و علاقمندان و شرکت کنندگان و راه یافتگان ...

 

اسامی راه یافتگان به " اولین جشنواره ملی عکس تالاب میقان اراک "


-
دبیرخانه جشنواره ضمن تشکر از تمام هنرمندان عزیزی که آثار خود را به این دبیرخانه ارسال نمودند ، برخود لازم می داند از تمام فرهیختگانی که اهمیت پاسداشت محیط زیست و لزوم فرهنگ
 سازی این مهم را ارج نهادند تقدیرو تشکر نماید .

هیأت داوران پس از بررسی 2357 عکس رسیده از 368 عکاس ، تعداد 73 اثر را در چهار بخش حرفه ای- آماتور- فرصتها ، آسیب ها ، تهدیدها و کودک برای مرحله نهایی به شرح زیر اعلام کرد :

– بخش حرفه ای :

میلاد ممتاز فرجاد (2 عکس) - امید جعفر نژاد (2 عکس) - ساسان نژادی (1 عکس) - سهراب نیازی (1 عکس)- محمود کلنگری (6 عکس) - علی صالحی (1 عکس) - امیر قادری (2 عکس) - مهدی سعادت (3 عکس) - علی اکبری (1 عکس) - ایمان حامی خواه (1 عکس) - فرزین خلجی( 4 عکس) - محمد ربون (1 عکس) - جابر غلامی (1 عکس) - علی اصغر اباذری (1 عکس) - ابوالفضل امیری ( 1 عکس) - حمید گردان (2 عکس) - مهدی طاهری (1 عکس) - حمیده سلیم نژاد (3 عکس) - اله ویردی علیپور قوزجاق (1 عکس) - ابراهیم سیسان (1 عکس) - زهرا کسایی پور( 2 عکس) – عبدالرضا( کسری) کاکایی (1 عکس) .


– بخش آماتور :

حمید حاجی حسینی (3 عکس) - عمران حاجیان (2 عکس) - محمد امین فنایی (1 عکس) - علی بهادری (1 عکس) - مهدی تاج آباد (1 عکس) - صدیقه نوده فراهانی ( 1 عکس) - سید میثم حیدری (1 عکس) - زهره صادقی ( 1 عکس) - رضا ستوده نیا (2 عکس) - زهره حسینی(1 عکس) - ابوالفضل شانقی( 4 عکس) - محمدرضا شانقی ( 1 عکس) - نیما زمانی (1 عکس) - محسن اوجاری (1 عکس) .


– بخش فرصت ها ، آسیب ها و تهدیدها :

حمید حاجی حسینی ( 1 عکس) - زهرا امام قلی ( 1 عکس) - روح اله صالحی (2 عکس) - جعفر مجیدی( 2 عکس) - محمد امین حق بیدار( 1 عکس) - کیارش آقاخانی ( 1 عکس) - ابوالفضل شانقی (1 عکس) - فرشته زمانی (1 عکس) – عبدالرضا(کسری) کاکایی ( 1 عکس) .
 

انعکاس در پایگاه عکس چیلیک

45  نکته در عکاسی با تلفن همراه ...

 
 45 نکته‌‌ طلایی در عکاسی با تلفن‌همراه پس از چندین سال عکاسی با گوشی‌های هوشمند (و به خصوص آیفون در این فقره)، بسیاری از ما تجربه‌ی بالایی در کار با این ابزارها کسب نموده و ثبت تصاویر بهتر را آموخته‌ایم. در این مقاله به بررسی برخی از مهم‌ترین موارد و تجربیات عکاسی با تلفن همراه می‌پردازیم؛ باشد که کاربران تازه کاربر بر اندوخته خود بیفزایند و کاربران با سابقه تجربیات خود را به این فهرست اضافه کنند.


۱- هیچ برنامه «جادویی» برای عکاسی با گوشی‌های هوشمند وجود ندارد.

۲- بار دیگر تکرار می‌کنم هیچ مجموعه «جادویی» از برنامه‌ها برای این مهم وجود خارجی ندارد.

۳- عکاسی با گوشی‌های هوشمند بیشتر کاری ذوقی است تا عکس‌برداری حرفه‌ای.

۴- بهترین دوربین همانی است که نحوه‌ی کار کردنش را می‌دانید. برای گام نخست باید اصول کار با دوربین را بیاموزید.

۵- قرار نیست کادر تمامی تصاویر مربعی باشد، بهتر است خود را از استانداردهای اینستاگرامی رهایی ببخشید.

۶- بهترین کار خود را ارائه دهید و بهتر است پیش از انتشار و ویرایش بعدی، به خوبی بر روی کار خود فکر کنید.

۷- آن برنامه‌ی استثنایی که برای عکاسی نیاز دارید احتمالاً در سیستم عامل اندروید پیدا نمی‌شود.

۸-کسی که با موبایل خوب عکس بگیرد، عکاس خوبی است.

۹- از اینکه خود را عکاس بنامید هرگز نهراسید علاوه بر این تشخیص انتقاد خوب و بد را بیاموزید.

۱۰- هیچ ابزار خوب شخصی‌سازی شد‌ه‌ای وجود ندارد.


۱۱- به خاطر داشته باشید یک صبحانه‌ی داغ بهتر از یک صبحانه‌ی سرد است.

۱۲- با گام‌های خود به سوژه نزدیک شوید تا با قابلیت بزرگ‌نمایی (زوم) گوشی‌تان.

۱۳- از تصاویر خود نسخه پشتیبان تهیه کنید. می‌توانید از سرویس‌های ابری نظیر دراپ باکس یا یک دیسک سخت کمک بگیرید. یا اینکه از هر دوی این موارد بهره ببرید.

۱۴- تصاویری که با گوشی خود گرفته‌اید را چاپ کرده آن را به سایرین هدیه دهید. بهتر است آن‌ها را حقیقی کنید.

۱۵- گرفتن لایک معیاری برای محبوبیت یک اثر است تا کیفیت آن. این دو یکی نیستند. یک نظر صادقانه بهتر از یک‌صد لایک است.

۱۶- از یکدیگر کپی نکنید. بهتر است به دنبال سبک کاری خود باشید.

۱۷- برنامه‌ی جایگزینی برای برنامه پیش فرض عکاسی پیدا کنید و با آن بارها و بارها تمرین کنید.

۱۸- در حین عبور از خیابان، تصاویر خود را ویرایش نکنید.

۱۹- از فیلتر استفاده نکنید.

۲۰- اگر از خودتان در خیابان عکس می‌گیرید، می‌توانید آن را همان جا در اینترنت منتشر کنید.


۲۱- برای جلوگیری از حواس پرتی در حین عکاسی می‌توانید حالت گوشی خود را به حالت «پرواز» درآورید.

۲۲- به همراه داشتن باتری اضافی می‌تواند راه‌گشا باشد.

۲۳- در زمان عکاسی اعتماد به نفس داشته باشید، شاید برخی مایل نباشند از آن‌ها عکس بگیرید.

۲۴- آماده باشید، آیکون برنامه عکاسی محبوب خود را در دسترس قرار دهید. من آن را در گوشه پایین سمت راست قرار می‌دهم.

۲۵- نخستین ۱۰ هزار عکسی که می‌گیرید، بدترین‌ها هستند. تازه پس از آن است که می‌توانید کارهای خوبی انجام دهید.

۲۶- تصویربرداری در حالت طبیعی از سوژه‌ها بهتر از آن است که کسانی را خودتان در موقعیت‌های کنترل شده بگمارید.

۲۷- ابتدا بیاموزید چطور از قانون یک سوم بهره ببرید (عکس بالا). سپس آن را فراموش کنید.

۲۸- امروزه با توسعه فناوری، یافتن تمایز بین عکسی که با تلفن همراه گرفته شده دشوار است.

۲۹- عکاسان حرفه‌ای به ابزار توجهی ندارند و بیشتر به دنبال چشم‌انداز تصاویر هستند.

۳۰- نمی‌توان با استفاده از فلاش دوربین گوشی آیفون تصاویر خوبی گرفت.


۳۱- اگر به تگ #تصاویر خیابانی در اینستاگرام بروید، آنقدر که عکس از مردم در خیابان است، چیز زیادی درباره خیابان‌ها نمی‌بینید.

۳۲- تصاویری که با دوربین گوشی‌تان گرفته‌اید را در وبلاگ شخصی‌تان منتشر کنید و تنها به شبکه‌های اجتماعی بسنده نکنید.

۳۳- دوربین قدیمی‌تان را از گنجه بیرون بکشید، قرار نیست همه چیز را با دوربین گوشی‌تان عکاسی کنید.

۳۴- برنامه‌های عالی عکاسی محدودند، به آن‌ها وفادار باشید.

۳۵- هر چه سوژه خیابانی‌تان احمقانه‌تر باشد، جالب‌تر به نظر می‌رسد.

۳۶- در پنج سال آینده تمامی دوربین‌ها به هم متصل می‌شوند.

۳۷- اغلب تصاویر میهمانی محو و تار هستند و ارزش هنری ندارند.

۳۸- ویژگی HDR یک اسباب بازی نیست.

۳۹- دوستان آن‌لاین می‌توانند به سبب عکاسی با شما دوست حقیقی شوند.

۴۰- ترفند و ریزه‌کاری‌های عکاسی خود را منتشر کنید. مطمئن باشید هیچ کس نمی‌تواند نوع نگرش شما را برباید.

۴۱- گاهی تصاویر زیبایی که با دوربین گوشی تهیه کرده‌اید نیاز به هیچ ویرایشی ندارد.

۴۲- دنبال‌کردن بیش از ۲۰۰ نفر در شبکه‌های اجتماعی سخت است.

۴۳- نور را دنبال کنید. نور عامل مهم تشکیل تصاویر خوب است.

۴۴- هر چه بیشتر عکاسی کنید، دلیل بهتری برای عکاسی پیدا می‌کنید.

۴۵- فقط برای دل خود عکاسی کنید، نه هیچ کس دیگر.

فقط تا پایان دیماه فرصت هست ...

اولین جشنواره ملی عکس تالاب میقان اراک برگزار می شود

اراک-ایرنا- اولین جشنواره ملی عکس تالاب میقان یکی از زیستگاههای تالابی مهم کشور ، بهمن ماه امسال در اراک برگزار می شود.

دبیر جشنواره ملی عکس تالاب میقان اراک در روز دوشنبه در جمع خبرنگاران گفت: این جشنواره با هدف فرهنگ سازی و شناساندن فرصتها و چالشهای این تالاب کویری درپنج بخش عکاسان حرفه ای، عکاسان آماتور، کودکان زیر 12 سال، نگاه تخصصی آسیب شناسانه و انتخاب آثار مردمی برگزار می شود.

«مجید نوری» افزود: درنا ،گنجینه زیستی پرندگان استان مرکزی، تالاب میقان ، جاذبه ها و چشم اندازها و زیبایی های کویری و تالابی این منطقه از محورهای جشنواره است.

وی بیان کرد: یکی از اهداف مهم این جشنواره مردمی - طبیعی مستندسازی و ثبت داشته های تالاب میقان اراک به عنوان سرمایه عظیم محیطی برای این کلانشهر است و علاقه مندان به شرکت در این جشنواره ملی، باید آثار خود را تا پایان دیماه امسال به دبیرخانه جشنواره ارسال کنند تا در کمیته داوری مورد ارزیابی قرار گیرد.

نوری اظهار کرد: برای این جشنواره ملی تور 70عکاس طبیعت و محیط زیست از سراسر کشور و گروه های مردمی علاقه مند پیش بینی شده است.

وی بیان کرد: آثار راه یافته به جشنواره تا 13 بهمن ماه انتخاب شده و از 13 تا 20 بهمن ماه در نمایشگاهی در معرض دید عموم گذاشته می شود.

نوری اظهار کرد: تعیین 15 آبان ماه به عنوان روز استانی درنا و 15 دی ماه به عنوان روز جهانی تالاب از انگیزه های برگزاری این جشنواره ملی است.

مسوول کمیته داوری این جشنواره ملی گفت: آثار ارسالی به این جشنواره باید بدون هرگونه اصلاح نور و رنگ با فورمت JPG و با حجم 700 کیلوبایت باشد و هر شرکت کننده می تواند هفت اثر را برای دبیرخانه ارسال کند.

«مهرداد شریفی» افزود: آثار رسیده به دبیرخانه علاوه بر نمایش در نمایشگاه در سایت تالاب میقان نیز به نمایش گذاشته می شود و تهیه پوستر از جلوه های ویژه این تالاب نیز در دستور کار است.

مدیرکل حفاظت محیط زیست استان مرکزی گفت: اراک شهری متاثر از شرایط اکولوژیکی و تالابی است اما در مصوبات دولت به عنوان شهر تالابی دیده نشده است.

«امیرانصاری» افزود: با اقدامات مشترک محیط زیست و منابع طبیعی در دو دهه اخیر تهدیدات کانون گرد و غبار و حرکت شن های روان تا حد زیادی مهار شده اما هنوز بخشی از الودگی هوای اراک متاثر از ریزگردهای این منطقه است.

وی بیان کرد: این تالاب به عنوان یکی از زیستگاه های ارزشمند درنا که پرنده ای تحت حمایت جهانی است و شاساندن زیبایی های زیستی این پرنده به مردم ایران از اهداف برگزاری جشنواره ملی عکس تالاب است.

مدیرکل حفاظت محیط زیست استان مرکزی همچنین به تنوع زیستی غنی گیاهی و جانوری این منطقه و عوامل فرصت و تهدید متنوع در کنار آن اشاره کرد و گفت: با توجه به کلانشهر شدن اراک مسایل اکولوژیک تالاب میقان در توسعه شهری باید پررنگ دیده شود.

وی بیان کرد: 20 زیستگاه تالابی در کشور در فصول پاییز و زمستان ،هرسال میزبا گونه درنا است اما تالاب کویری میقان اراک به عنوان زیستگاه شاخص مهاجرت این پرنده مطرح است و هرساله پذیرای بیش از 15 هزار قطعه درنای خاکستری است.

وی اظهار کرد: این زیستگاه درسال 87 به عنوان منطقه شکار ممنوع تحت حمایت های خاص زیست محیطی قرار گرفته و هم اینک نیز پیشنهاد ارتقای این زیستگاه به تالاب بین المللی در دست پیگیری است.

مدیرکل حفاظت محیط زیست استان مرکزی گفت: با توجه به جذب اعتبار در قالب طرح زیست بوم تالاب میقان اراک معرفی ظرفیت های این منطقه تالابی برای آشنایی بیشتر مردم و جلب حمایتهای مردمی و دولتی در برنامه های پیش بینی شده ضروری است.

مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان مرکزی نیز در این نشست گفت: بخشی از مشکلات زیست محیطی اراک در حوزه فرهنگی است و برگزاری جشنواره های هنری و فرهنگی زمینه را برای طرح مشکلات و ارائه راهکارهای سازنده حل ان بازتر می کند.

«مصطفی مشایخی» افزود: جذب گردشگر و استفاده از ظرفیت های زیستی و فرهنگی قدرت نرم در کشورهای برجسته است و ایران نیز باید با استفاده از روشهای خلاقانه در حوزه محیط زیست توانمندی های این بخش را برجسته کند.

تالاب کویری میقان با کارکردهای متعدد اقلیمی، طبیعی و زیستگاهی دارای ۲۵ هزار هکتار وسعت محدوده و ده هزار هکتار مساحت آبگیر است و در ۱۵ کیلومتری شرق اراک واقع شده است. 

این تالاب در فهرست ۱۰۵ منطقه مهم زیست پرندگان کشور قرار دارد و در ایام سال پذیرای ۶۸ درصد پرندگان استان و ۲۷ درصد پرندگان کشور است. 

تاکنون زیست ۱۴۰ گونه پرنده در تالاب میقان اراک به ثبت رسیده که ۹۰ گونه آن آبزی و کنار آبزی است و درحال حاضر نیز مطالعات پیوستن این تالاب به کنوانسیون رامسر در دست بررسی است 

این تالاب به عنوان تنها تالاب مرکزی در مسیر کریدور پرندگان مهاجر مطرح است که ۷۰درصد پرندگان آن مهاجر و ۳۰ درصد بومی است. 

درناهای خاکستری به عنوان یکی از گونه های ارزشمند پرندگان مهاجر هر ساله کوچ پاییزه خود را در تالاب میقان اراک سپری می کنند که حفظ این زیستگاه در روند مهاجرت سالانه حدود ۲۰ هزار قطعه از این پرندگان اهمیت ویژه ای دارد. 

تالاب میقان اراک ۶۸ درصد کل پرندگان موجود این استان و ۲۷ درصد تنوع گونه های کشوری پرندگان را در خود دارد و ذخیره گاهی ارزشمند در تنوع زیستی استان مرکزی محسوب می شود. 

این تالاب یکی از ۱۰ تالاب مهم کشور و از زیستگاه های اصلی پرندگان مهاجر و بومی است.ک/3







اولین جشنواره ملی عکس تالاب میقان اراک


 اولین جشنواره ملی عکس تالاب میقان اراک برگزار می شود.

به گزارش پایگاه عکاسی زوم نیوز ، اهمیت پاسداشت محیط زیست و توصیه های اخلاقی ، شرعی فراوان راجع به این مهم بر هیچ فرد صاحب قریحه ای پوشیده نیست و لزوم احترام و حفاظت به مقو له ی محیطی که در آن زیست می کنیم و کلیه جانداران آن امری بدیهی مینماید ، ” اولین جشنواره ملی عکس تالاب میقان اراک ” با رویکردی اینچنین و نگاهی خاص به یکی از زیباترین و مهم ترین زیست بوم های کشور عزیزمان با استفاده از ابزار توانمند ” هنر رسانه عکس ” عکاسان را به تماشا و ثبت یکی از زیباترین و نادرترین زیست بوم های کشور عزیزمان فرا میخواند.

محورها و موضوعات :

درنا ، گنجینه ی زیستی پرندگان استان مرکزی

تالاب میقان ، جاذبه ها و چشم انداز ها

چشم اندازهای کویری ، فرصت ها و تهدیدها

بخش ها :

الف – بخش حرفه ای

ب – بخش آماتور

ج – بخش کودک (رده سنی زیر ۱۲ سال)

د-  فرصت ها ، آسیب ها و تهدید ها

ه – انتخاب  مردم

گاه شمار :

زمان آغاز جشنواره ۱۵ آبان (روز درنا)  زمان ارسال آثار تا پایان دی ماه  ۹۲

انتخاب اولیه آثار راه یافته  و نمایش در سایت ۱ تا ۳ بهمن  ۹۲

داوری آثار راه یافته ۳ بهمن تا ۱۳ بهمن ماه ۹۲

نمایشگاه آثار ۱۳ تا ۲۰ بهمن ماه ۹۲

مراسم اختتامیه جمعه ۱۸بهمن  ۹۲ (پاسداشت ۱۵ دی ماه روز جهانی تالاب ها)

مقررات :

کلیه عکس ها می بایست از تالاب و کویر میقان اراک تهیه شده باشد

برگزار کنندگان حق استفاده از عکس ها را دارند (حق مالکیت معنوی عکاس محفوظ است)

هرگونه دخل و تصرف که به اصالت عکس لطمه بزند پذیرفته نیست. اصلاح رنگ و نور بلا مانع است

عکس ها با فرمت jpg و با حداکثر حجم ۷۰۰ کیلو بایت ارسال شود

پس از انتخاب اولیه ،اصل اثر باید به دبیرخانه ارسال شود

بیشترین تعداد عکس های ارسالی ۷ عکس می باشد

کلیه عکس ها به ایمیل info@ksngo.com و یا ngokimia@gmail.com ارسال شود

یک فایل word حاوی مشخصات عکاس و تاریخ و موقعیت جغرافیایی تالاب به همراه عکس ها ارسال شود

جوایز :

الف – بخش حرفه ای (نفرات اول دوم و سوم به ترتیب یک ، نیم و ربع سکه بهار آزادی  )

ب – بخش آماتور (نفرات اول دوم و سوم به ترتیب ۳۰۰۰۰۰۰ ، ۲۰۰۰۰۰۰ و ۱۰۰۰۰۰۰ ریال)

ج – بخش کودک (نفرات اول دوم و سوم به ترتیب جوایزی به ارزش  ، ۱۵۰۰۰۰۰ ، ۱۰۰۰۰۰۰ و ۷۵۰۰۰۰ ریال)

د – فرصت ها ، آسیب ها  و  تهدیدها ( یک جایزه برای نفر برگزیده به مبلغ ۱۵۰۰۰۰۰ ریال)

د – انتخاب  مردم ( یک برگزیده از طریق امتیاز دهی عموم در سایت – به مبلغ ۱۵۰۰۰۰۰ ریال)

هیئت علمی :

محمدعلی اینانلو – دکترسیاوش آقاخانی – دکترامیرانصاری – مهندس یوسف یوسفی – دکترکاترین رضوی -

حمیدرضا مجیدی – مهندس مهدی ستوده نیا

 

هیئت داوران :

بهمن وفایی نژاد(Benny Rebel)  – سید مهرداد شریفی – محمد وروانی فراهانی

دبیر جشنواره :

مجید نوری

دبیراجرایی :

علی صاحب الزمانی

مسؤل دبیرخانه :

مریم لطیفی

دبیرخانه :

اراک – میدان دارایی – خیابان امام موسی صدر – روبروی کانون ریحانه – ک پ : ۳۸۱۳۷۶۴۳۷۵

تلفن : ۳۲۲۲۲۲۸۱  و ۱ – ۳۲۷۹۱۳۹۰  (۰۸۶)     همراه دبیرجشنواره : ۰۹۱۸۸۶۳۵۰۰۴

برگزارکنندگان :

سازمان مردم نهاد ” کیمیای سبز”- مؤسسه فرهنگی هنری ” رسش هنر نو” – اداره کل حفاظت محیط زیست

استان مرکزی – اداره کل منابع طبیعی و آبخیزداری استان مرکزی – اداره کل فرهنگ و ارشاد اسلامی

مرکزی

حامیان :

شهرک صنعتی حاجی آباد اراک – شرکت های انرژی صنعت خاورمیانه ، گام، لجور ، لجورهیدرولیک ،

اشتعال ، تکنو اراک ، آلومینات

تعییر جایگاه عکاس از "شکارچی لحظه" به "نظریه پرداز"

تعییر جایگاه عکاس از "شکارچی لحظه" به "نظریه پرداز"
یادداشت کمیته علمی جشنواره در تبیین موضوع «زیارت» برای ایده پردازی مجموعه عکس 

وقتی سخن از موضوع زیارت در عکس ها می شود، بلافاصله تصاویری از زیارتگاههای با معماریِ کمابیش مشابه، پنجه های درافکنده در ضریح، مردمانی به نماز ایستاده در اماکن زیارتی، و یا عکسهای یادگاریِ موسوم به «حرم و بارگاه» و تصاویری در همین حال و هوا، به ذهنمان هجوم می آورند؛ تصاویری که به دلیل کثرت مواجهه با آنها، به کلیشه تبدیل شده اند و همین همسایگیِ دیوار به دیوارشان با آن مفاهیم کافیست تا در رویکردی خلاقانه و عکاسانه، جایگاه مطلوبی نداشته باشند!
هنگامی که سخن از عکاسیِ موضوعی به میان می آید، برخورد مستقیم و گزارش گونه با موضوع، به عنوان ساده ترین و دم دستی ترین نوع برخورد، و یا بعنوان برخوردی حرفه ای تر، جستجوی فضاها و موضوعاتی (آدمها، اشیاء، متن ها و نمادها) توسط عکاس، و انتخاب و ثبت آنها، بیشترین سهم را در رویکردهای عکاسان به خود اختصاص می دهد؛ اما در این هر دو برخورد، عکاس، تابع بیرون خواهد بود و این اتفاقات بیرونی ست که خلق عکس را رقم خواهد زد؛ اینکه دوربین (عکاس)، بدون هیچ طرح و اندیشه ی قبلی، سرگردان درپی یافتنِ اتفاقی خاص، واقعیات را ورق بزند تا به سوژه مورد نظر برسد، اگرچه در پاره ای موارد، به نتایج مثبت و تک عکسهای خوب و عکاسانه هم منتج می شود، اما در چنین رویکردی موضعِ فکریِ عکاس، تاحدودی در حجاب است.... حال آنکه امروزه جایگاه و نقش عکاس، در ساحت هنر، از جستجوگرِ منفعل و منتظر و شکارچیِ زیبایی، به متفکر و نظریه پرداز و خالق زیبایی تغییر ماهیت داده است و عکاسِ امروز کسی ست که اندیشه و دغدغه ای خاص را در عکسهایش پیگیری می کند و اگر هم به ثبت مستندِ واقعیتِ پیرامون می پردازد، با طرحی از قبل فکر شده و کاملاً گزینشی به عکاسی می پردازد.
یقیناً پرداختن به «مجموعه عکس» و «پروژه ی عکاسی»، بدونِ پیش طرح و ایده اولیه امکان پذیر نخواهد بود و شاید همین نیاز به مطالعه و ایده پردازیِ اولیه در خصوص موضوع و حواشی آن، یکی از دلایل عمده عدم اقبال عکاسان به مجموعه عکس و «فتوپراجکت» باشد! در همین بازگشت به موضوع و اندیشه ورزی پیرامون آن است که بسیاری از مفاهیم، بازتعریف می شوند، افقهای جدیدی گشوده و راهِ تصویری کردنِ دغدغه های عکاس، گشوده می شود. در چنین رویکردی، دیگر عکاس، وابسته و محکوم به حضور در مکانِ زیارتی برای تولید اثر با موضوع «زیارت» نخواهد بود!
در مجموعه عکسی که «جمشید فرجوند فردا» با عکاسی از زائران حرم امام رضا در مکان زندگی شان تهیه کرده است، یکی از ده ها پروژه ای که نسبت به این مقوله می توان تولید کرد را شاهد هستیم. تأکید بر وجه نوستالژیک زیارت برای زائر و اهمیت دادن به آن با رویکردی تیپ نگارانه؛ موضوعی که می توان آن را در مورد مقوله های دیگری مرتبط با زیارت و حواشی آن، در نظر گرفت و با پرداختی عکاسانه به مجموعه ای پذیرفتنی تبدیل اش کرد.

-----------------------------------------------------
مهدی فاضل

پرسشی بدون پاسخ


ترجمه: متهم است … زنده یا مرده، احتیاط کنید بسیار خطرناک است.
یک راهبه می تواند سر تا پای خود را بپوشاند تا زندگیش را وقف عبادت کند، درست است؟ اما چرا وقتی یک زن مسلمان این کار را انجام دهد، مورد ملامت قرار میگیرد؟
وقتی زنی در غرب خانه داری کند وبه تربیت کودکانش بپردازد مورد ستایش وتقدیر جامعه قرار گرفته فداکارشمرده میشود اما اگر همین کار را زن مسلمان انجام دهد مورد ملامت قرار می گیرد.
حقوق وآزادی هر دختری ایجاب می کند که به دانشگاه برود وهرچه را دلش میخواهد می تواند بپوشد اما دختر با حجاب مسلمان از ورود به دانشگاه منع می شود.
اگر کودکی به موضوعی علاقمند باشد باید آن را رشد ونمو داد اما اگر علاقمند به اسلام باشد باشد فایده ای ندارد.
اگر شخصی جان خود را بخاطر نجات دیگران به خطر اندازد شجاع ودلیر خوانده می شود وهمه جامعه او را محترم می شمارند اما اگر فلسطینی باشد وسعی کند فرزندش یابرادرش را نجات دهد تا مبادا دستش بشکند یا ازمادرش دفاع کند تاکه مورد تجاوزقرار نگیرد یا از منزلش دفاع کندتاکه ویران نشود به او تروریست می گویند.
اگر یک یهودی شخصی را بکشد هیچ ربطی به دین یهودیت ندارد .اما اگر مسلمانی به جرمی متهم شود اسلام را متهم اصلی می دانیم.
هر مشکلی که پیش اید ما انواع راه حل ها را می پذیریم اما اگر اسلام راه حل نشان دهد حتی حاضر نیستیم به آن نگاه کنیم.
وقتی کسی ماشین خوبی را به شیوه نادرستی براند کسی ماشین را مقصرنمی داند اما اگر مسلمانی خطا کند یا درست برخورد نکند مردم ما می گویند اسلام مقصر است !!
بدون نیم نگاهی به قوانین وشرع اسلام, مردم ما هرآنچه که رسانه ها می گویند باور دارند , اما سؤال اینجاست که قرآن چه می گوید!
چرا, چون او مسلمان است !
آیا می خواهی این ستم پایان یابد؟ این ایمیل را برای هر که می شناسی بفرست.
من مسلمانم مرا بکش وآن را هزینه های تحمیلی(اضافی) نام ده و دارائیم را غارت کن, به وطنم تجاوز کن , راهبرم را تو تعیین کن ونام آن را دموکراسی بگذار.
 

جوش صورت

کدام قسمت از صورتتان جوش می‌زند؟!
کدام قسمت از صورتتان جوش 
می‌زند؟!


هر جوش یا لکه در منطقه‌ای از پوست حاکی از 
بروز یک بیماری یا مشکل در ناحیه خاصی از 
بدن است. بنابر این با این نقشه می‌توانید 
علت آن را دریابید و برای رفع بیماری خود در 
زمانی مناسب قدم بردارید.
  
طب سوزنی در مناطق آسیایی طرفداران فراوانی 
دارد. این طب که یک طب سنتی است و خواستگاه 
اصلی آن کشور چین بوده، تا کنون بار‌ها از 
لحاظ علمی نیز موفقیت‌های بسیاری به منظور 
درمان بیماری‌های مزمن بدست آورده است.

اطباء با تجربه این طب معتقدند اینکه هر یک 
از جوش‌های صورت در کدام
 منطقه از صورت به وجود می‌آیند نشان دهنده 
وجود مشکل در یکی از اندام‌های بدن است و از 
طریق طب سوزنی به راحتی می‌توان این مشکل 
که خود را از طریق یک جوش نشان داده حل کرد و 
شاهد عود یک بیماری نبود.

موسسه طب سنتی چین اقدام به طراحی و چاپ یک 
نقشه از صورت انسان کرده و در حال حاضر 
می‌توان این نقشه را در بسیاری از 
کلینیک‌های پوست و زیبایی مشاهده کرد.

هر جوش یا لکه در منطقه‌ای از پوست حاکی از 
بروز یک بیماری یا مشکل در ناحیه خاصی از 
بدن است. بنابر این با این نقشه می‌توانید 
علت آن را دریابید و برای رفع بیماری خود در 
زمانی مناسب قدم
 بردارید.



۱و۲: دستگاه گوارش- برای رفع این مشکل باید 
غذاهای فرآوری شده کمتری مصرف کنید و 
همچنین از خوردن غذاهای آماده (فست فود‌ها) 
بپرهیزید. میزان چربی را در رژیم غذایی خود 
کاهش دهید. آب بیشتر بنوشید و غذاهای خنک 
کننده همچون خیار را بیشتر بخورید.


۳: کبد- جوش یا لک در این ناحیه از صورت نشان 
دهنده مصرف الکل، مواد غذایی چرب یا لبنیات 
است. این منطقه همچنین حساسیت غذایی را نشان 
می‌دهد لذا بهتر است به مواد تشکیل دهنده 
آنچه که می‌خورید نگاهی بیاندازید. برای 
رفع این مشکلات بهتر است روزی ۳۰ دقیقه ورزش 
سبک انجام دهید و خواب
 کافی داشته باشید تا کبد شما استراحت کند.


۴و۵: کلیه‌ها- هر لکه یا جوشس در اطراف چشم و 
حتی سیاهی دور چشم نشان دهنده کم‌آبی بدن 
است، پس بیشتر آب بنوشید!

۶: قلب- اگر در این منطقه جوش یا لک دارید 
فشار خون خود را چک کنید، همچنین ویتامین B 
بدنتان کم است. مصرف غذاهای تند، گوشت و 
چربی را از رژیم غذاییتان حذف کنید. از 
آنجایی که این منطقه مستعد باز شدن منافذ 
پوست است، مطمئن شوید تاریخ انقضاء لوازم 
آرایشتان نگذشته باشد.

۷و۸: کلیه- باز هم، بنوشید، مصرف 
نوشیدنی‌های گازدار، قهوه و الکل را قطع 
کنید چرا که باعث از دست دادن آب بدنتان
 می‌شود.

۹و۱۰: سیستم تنفسی- آیا سیگار می‌کشید، 
آلرژی دارید؟ در مناطق آلوده رفت و آمد 
می‌کنید؟ اگر هیچکدام از این‌ها نیست، 
خوراکی‌
های با طبع گرم را نخورید، کمتر قند مصرف 
کنید و مدتی در هوای تازه و سالم قدم بزنید. 
همچنین جوش و لک در این ناحیه نشان دهنده 
این است که بدن شما قلیایی است، لذا از 
خوردن مواد غذایی اسیدی همچون گوشت، 
لبنیات، الکل، کافئین و شکر اجتناب کنید. به 
جای آن سبزیجات و آب را بیش از پیش در برنامه 
روزانه‌تان قرار دهید. یکی دیگر از مسائلی 
که باعث جوش و لک در این منطقه می‌شود، 
استفاده از تلفن همراه آلوده یا بالش آلوده
 است.

۱۱و ۱۲: هورمون- جوش و لک در این منطقه نشان 
دهنده استرس و تغییرات هورمونی است. گاهی هر 
دو این تغییرات اجتناب ناپذیرند، لذا با 
خواب کافی، نوشیدن آب به اندازه زیاد، 
خوردن سبزیجات برگدار و پاکیزه نگاه داشتن 
پوست این اثر را به حداقل برسانید.

۱۳: معده- بیشتر فیبر مصر کنید و با نوشیدن 
چای گیاهی سم را از بدنتان بزدائید.

۱۴: بیماری- جوش و لکه در این ناحیه نشان 
دهنده این است که بدنتان برای مبارزه با 
ویروس‌ها و باکتری‌ها تقلا می‌کند. با 
مراجعه به دکتر برای مطمئن شدن از مشکل و 
اینکه آیا بدنتان دچار عفونت شده یا نه به 
این مشکل
 پایان دهید، همچنین با خواب کافی، تنفس 
عمیق، نوشیدن آب فراوان زود‌تر بهبود 
خواهید یافت.

بنابر این اگه دفعه بعد جوش یا لکی در صورت 
خود مشاهده کردید به این نقشه مراجعه کنید و 
در اسرع وقت بیماری خود را برطرف کنید.

البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که 
گاهی برخی از جوشها تنها به دلیل مواد غذایی 
با طبع گرم به وجود می‌آیند، برای مثال 
همیشه هم جوش زدن در ناحیه میان دو ابرو 
نشان دهنده بیماری کبدی نیست.

هر جوش یا لکه در منطقه‌ای از پوست حاکی از بروز یک بیماری یا مشکل در ناحیه خاصی از بدن است. بنابر این با این نقشه می‌توانید علت آن را دریابید و برای رفع بیماری خود در زمانی مناسب قدم بردارید.

طب سوزنی در مناطق آسیایی طرفداران فراوانی دارد. این طب که یک طب سنتی است و خواستگاه اصلی آن کشور چین بوده، تا کنون بار‌ها از لحاظ علمی نیز موفقیت‌های بسیاری به منظور درمان بیماری‌های مزمن بدست آورده است.

اطباء با تجربه این طب معتقدند اینکه هر یک از جوش‌های صورت در کدام منطقه از صورت به وجود می‌آیند نشان دهنده وجود مشکل در یکی از اندام‌های بدن است و از طریق طب سوزنی به راحتی می‌توان این مشکل که خود را از طریق یک جوش نشان داده حل کرد و شاهد عود یک بیماری نبود.

موسسه طب سنتی چین اقدام به طراحی و چاپ یک نقشه از صورت انسان کرده و در حال حاضر می‌توان این نقشه را در بسیاری از کلینیک‌های پوست و زیبایی مشاهده کرد.

هر جوش یا لکه در منطقه‌ای از پوست حاکی از بروز یک بیماری یا مشکل در ناحیه خاصی از بدن است. بنابر این با این نقشه می‌توانید علت آن را دریابید و برای رفع بیماری خود در زمانی مناسب قدم بردارید.


۱و۲: دستگاه گوارش- برای رفع این مشکل باید غذاهای فرآوری شده کمتری مصرف کنید و همچنین از خوردن غذاهای آماده (فست فود‌ها) بپرهیزید. میزان چربی را در رژیم غذایی خود کاهش دهید. آب بیشتر بنوشید و غذاهای خنک کننده همچون خیار را بیشتر بخورید.

۳: کبد- جوش یا لک در این ناحیه از صورت نشان دهنده مصرف الکل، مواد غذایی چرب یا لبنیات است. این منطقه همچنین حساسیت غذایی را نشان می‌دهد لذا بهتر است به مواد تشکیل دهنده آنچه که می‌خورید نگاهی بیاندازید. برای رفع این مشکلات بهتر است روزی ۳۰ دقیقه ورزش سبک انجام دهید و خواب کافی داشته باشید تا کبد شما استراحت کند.


۴و۵: کلیه‌ها- هر لکه یا جوشس در اطراف چشم و حتی سیاهی دور چشم نشان دهنده کم‌آبی بدن است، پس بیشتر آب بنوشید!

۶: قلب- اگر در این منطقه جوش یا لک دارید فشار خون خود را چک کنید، همچنین ویتامین B بدنتان کم است. مصرف غذاهای تند، گوشت و چربی را از رژیم غذاییتان حذف کنید. از آنجایی که این منطقه مستعد باز شدن منافذ پوست است، مطمئن شوید تاریخ انقضاء لوازم آرایشتان نگذشته باشد.

۷و۸: کلیه- باز هم، بنوشید، مصرف نوشیدنی‌های گازدار، قهوه و الکل را قطع کنید چرا که باعث از دست دادن آب بدنتان می‌شود.

۹و۱۰: سیستم تنفسی- آیا سیگار می‌کشید، آلرژی دارید؟ در مناطق آلوده رفت و آمد می‌کنید؟ اگر هیچکدام از این‌ها نیست، خوراکی‌های با طبع گرم را نخورید، کمتر قند مصرف کنید و مدتی در هوای تازه و سالم قدم بزنید. همچنین جوش و لک در این ناحیه نشان دهنده این است که بدن شما قلیایی است، لذا از خوردن مواد غذایی اسیدی همچون گوشت، لبنیات، الکل، کافئین و شکر اجتناب کنید. به جای آن سبزیجات و آب را بیش از پیش در برنامه روزانه‌تان قرار دهید. یکی دیگر از مسائلی که باعث جوش و لک در این منطقه می‌شود، استفاده از تلفن همراه آلوده یا بالش آلوده است.

۱۱و ۱۲: هورمون- جوش و لک در این منطقه نشان دهنده استرس و تغییرات هورمونی است. گاهی هر دو این تغییرات اجتناب ناپذیرند، لذا با خواب کافی، نوشیدن آب به اندازه زیاد، خوردن سبزیجات برگدار و پاکیزه نگاه داشتن پوست این اثر را به حداقل برسانید.

۱۳: معده- بیشتر فیبر مصر کنید و با نوشیدن چای گیاهی سم را از بدنتان بزدائید.

۱۴: بیماری- جوش و لکه در این ناحیه نشان دهنده این است که بدنتان برای مبارزه با ویروس‌ها و باکتری‌ها تقلا می‌کند. با مراجعه به دکتر برای مطمئن شدن از مشکل و اینکه آیا بدنتان دچار عفونت شده یا نه به این مشکل پایان دهید، همچنین با خواب کافی، تنفس عمیق، نوشیدن آب فراوان زود‌تر بهبود خواهید یافت.

بنابر این اگه دفعه بعد جوش یا لکی در صورت خود مشاهده کردید به این نقشه مراجعه کنید و در اسرع وقت بیماری خود را برطرف کنید.

البته ذکر این نکته خالی از لطف نیست که گاهی برخی از جوشها تنها به دلیل مواد غذایی با طبع گرم به وجود می‌آیند، برای مثال همیشه هم جوش زدن در ناحیه میان دو ابرو نشان دهنده بیماری کبدی نیست.

صرفا جهت مطالعه ...

پريشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بيشتری از خدا بگيرد، داد زد و بد و بيراه گفت، خدا سكوت كرد، جيغ زد و جار و جنجال راه انداخت، خدا سكوت كرد، آسمان و زمين را به هم ريخت، خدا سكوت كرد.
به پر و پای فرشته ‌و انسان پيچيد، خدا سكوت كرد، كفر گفت و سجاده دور انداخت، خدا سكوت كرد، دلش گرفت و گريست و به سجده افتاد، خدا سكوتش را شكست و گفت: "عزيزم، اما يك روز ديگر هم رفت، تمام روز را به بد و بيراه و جار و جنجال از دست دادی، تنها يك روز ديگر باقی است، بيا و لااقل اين يك روز را زندگی كن."
لا به لاي هق هقش گفت: "اما با يك روز... با يك روز چه كار می توان كرد؟ ..."
خدا گفت: "آن كس كه لذت يك روز زيستن را تجربه كند، گويی هزار سال زيسته است و آنكه امروزش را در نمی‌يابد هزار سال هم به كارش نمی‌آيد"، آنگاه سهم يك روز زندگي را در دستانش ريخت و گفت: "حالا برو و يک روز زندگی كن."
او مات و مبهوت به زندگی نگاه كرد كه در گودی دستانش می‌درخشيد، اما می‌ترسيد حركت كند، می‌ترسيد راه برود، می‌ترسيد زندگی از لا به لای انگشتانش بريزد، قدری ايستاد، بعد با خودش گفت: "وقتی فردايي ندارم، نگه داشتن اين زندگی چه فايده‌ای دارد؟ بگذارد اين مشت زندگی را مصرف كنم.."
آن وقت شروع به دويدن كرد، زندگی را به سر و رويش پاشيد، زندگی را نوشيد و زندگی را بوييد، چنان به وجد آمد كه ديد می‌تواند تا ته دنيا بدود، مي تواند بال بزند، می‌تواند پا رویخورشيد بگذارد، می تواند ....
او در آن يك روز آسمانخراشی بنا نكرد، زمينی را مالك نشد، مقامی را به دست نياورد، اما ...
اما در همان يك روز دست بر پوست درختی كشيد، روی چمن خوابيد، كفش دوزدكی راتماشا كرد، سرش را بالا گرفت و ابرها را ديد و به آنهايی كه او را نمی‌شناختند، سلام كرد و برای آنها كه دوستش نداشتند از ته دل دعا كرد، او در همان يك روز آشتی كرد و خنديد و سبك شد، لذت برد و سرشار شد و بخشيد، عاشق شد و عبور كرد و تمام شد.
او در همان يك روز زندگی كرد.
فردای آن روز فرشته‌ها در تقويم خدا نوشتند: "امروز او درگذشت، كسي كه هزار سال زيست!"
زندگی انسان دارای طول، عرض و ارتفاع است؛ اغلب ما تنها به طول آن می انديشيم، اما آنچه که بيشتر اهميت دارد، عرض يا چگونگی آن است.
امروز را از دست ندهيد، آيا ضمانتی برای طلوع خورشيد فردا وجود دارد!؟


یافتن مدارک گم شده

هر یک از شما ممکن است مدارکی را گم کرده باشید و تا بحال پیدا نشده باشد. یک سایت اینترنتی بسیار مفید توسط شرکت پست ایجاد شده است که هر مدرکی که پیدا شده باشد و به اداره پست ارسال شده باشه را در آن اعلام میکند لطفا به  آدرس اینترنتی زیر مراجعه کنید و نام و نام خانوادگی خود یا آشنایان خود را در آن جستجو کنید تعداد زیادی مدارک پیدا خواهید کرد!


ضمنا توصیه کنید اگر کسی هر مدرکی پیدا کرد در  صندوق پست بیاندازد تا در این سایت ثبت شود

20 انتظار از ابتکار

وبلاگ > آخانی، حسین - خانم ابتکار به مدت هشت سال، در دوران اصلاحات در راس سازمان حفاظت محیط زیست بودند. در آن زمان انتقادات زیادی به ایشان و تیمشان می شد. ولی عملکرد بسیار بد دولتهای نهم و دهم در محیط زیست باعث شد بسیاری از فعالان محیط زیست عملکرد دوران خانم ابتکار را فراموش کنند و آرزوی بازگشت ایشان را داشته باشند. تقدیر این شد که ایشان بازگشتند. حالا ما باید حواسمان باشد که ابتکار جدیدی می خواهیم. در این مقاله 20 درخواست اساسی مطرح شده است که می تواند مانیفستی باشد برای دولت تدبیر و امید. شما می توانید آنرا تکمیل کنید.

ابتدا بگویم که من با بازگشت خانم ابتکار به سازمان محیط زیست مخالف بودم. یاداشتی هم نوشتم که خیلی از دوستان نزدیک به اصلاح طلب و از جمله سبز پرس هوشمندانه آنرا منتشر نکردند. البته از آنها دلخور نشدم و در خبر آنلاین منتشر کردم. از کارم هم پشیمان نیستم و اگر تا 8 سال دیگر به سازمان و یا مناطق حفاظت شده راهم ندهند (که البته بعید است چنین اتفاقی بیافتد) بر آنچه نوشته ام پایبندم، مگر آنکه عملکرد خانم ابتکار نشان دهد که دوره جدیدی را آغاز کرده اند.

اما ایشان نماینده دولتی است که من هم به آن رای داده ام و اگر هم نظرم را گفتم، نظری تخصصی و در راستای مسئولیت خواهی از کسانی است که رای خود را با نامشان به صندوق انداخته ام. ولی امروز ایشان رئیس سازمان است. خوشحالم که طیف وسیعی از دوستان رسانه ای ایشان را حمایت می کنند. نمی خواهم به دلایل آن بپردازم، ولی از آنها می خواهم همانطوری که در گذشته با همه مخاطراتی که داشت نگذاشتند خطاهای مسئولین قبلی پنهان بماند این بار هم فراموش نکنند که "علایق سیاسی" با "علایق ملی" تفاوت فاحشی دارند. نکند که ما با پیروی از مثل "دوشمن دشمن من دوست من است" به افراد نگاه کنیم و خطاهای تیم جدید را زیر سیبیلی رد کنیم. مواظب باشیم و بپذیریم که بلایی که بر سر محیط زیست ما آمده همه مقصر بودند. فرق زیادی هم بین سازندگی و اصلاح طلب و دو دولت اخیر نبوده و فقط شدت تخریب با میزان درآمدهای نفت و شتاب اجرای طرحها متفاوت بوده است. دوره خانم ابتکار دوره درخشانی نبود و بلاهای نابخشودنی بر سر محیط زیست آمد. تاریخ هم - زمانی که هیجان ها فرو نشیند- آنرا به درستی ثبت می کند.

امروز باید از خانم ابتکار بخواهیم که از گذشته خود و گذشتگانی که محیط زیست را به وضع اسف بار امروز کشاندند درس بگیرند. این شانس بزرگی است که مدیری فرصتی یابد گذشته خود را اصلاح کند.

بارها گفته‌ام که یک مشکل اساسی محیط زیست کشور ما، نداشتن متخصص محیط زیست یا آن طور که اسکندر فیروز در خاطراتش گفته، "نبود اکولوژیست" است. من قبل از آنکه کتاب خاطرات فیروز را بخوانم، سیاست ایشان را در بکار گیری متخصصان خارجی نقد می کردم. ولی وقتی خاطراتش را خواندم، متوجه شدم که او فردی با برنامه بود. او برای اداره محیط زیست از بهترین دانشمندان جهان دعوت کرده بود تا برای سازمان متخصص تربیت کند. او باغ گیاهشناسی ایران را بنا نهاد که بخش قابل توجهی از پیشرفت های گیاه شناسی ما بعد از انقلاب مدیون بنیان گذاری آن است. به هر حال سرنوشت به او امان نداد که نهالی که کاشته بود را به درختی تنومند تبدیل کند. ولی همین که این نهال توانسته از کوران حوادث زنده بماند - اگر چه رنجور و ضعیف شده - باز هم از هوشمندی فیروز است. اگر فیروز فرصت داشت - آنطور که در کتاب خاطراتش هم آمده است و یکی از مسئولین رده بالای آن زمان به ایشان گفته بود - سازمان محیط زیست را به قوی ترین وزارتخانه ایران تبدیل می کرد.

خانم ابتکار، علم اکولوژی علمی نیست که در ایران به درستی آموزش داده شود. من عضو هیات علمی دانشگاه تهران هستم و در قدیمی ترین گروه زیست شناسی ایران فعالیت می کنم، اعلام می کنم که ما نه متخصص اکولوژی داریم و نه آنچه به دانشجویانمان می آموزیم به واقع شایسته دانشگاه مادر است. ما یک آزمایشگاه اکولوژی نداریم تا به دانشجویانمان الفبای اکولوژی را بیاموزیم. وقتی ما چنینیم وضع در جاهای دیگر بهتر نیست. وقتی دانشگاه مادر این است، از فارغ التحصیلان دانشگاههای بی ریشه چه انتظاری دارید. من به افراد جسارت نمی کنم و منکر توانمندی فردی نیستم، ولی فاصله دانش با مدرک از زمین تا آسمان است. همین که دولت 2ماهی گشت تا فرد مناسبی برای محیط زیست بیابد و بالاخره به شما رو آورد، خود نشان از کم شمار بودن متخصصان محیط زیست است. 

شما در دوران قبلی خود ساختمان زیاد ساختید. از ساختمان مرکز تحقیقات دریاچه ارومیه در رشکان - که امروز گرد نمک می خورد - تا مرکز و سالن بزرگ بازدید کنندگان پارک ملی گلستان که بخشی از جنگل را برای هیچ نابود کردید و آخر هم همین سازمان مرکزی در پردیسان که بنا بود بخش عمده آن موزه تاریخ طبیعی شود، و شد ساختمان اداری. از شما خواهش می کنم که دیگر بودجه ای صرف ساخت و ساز نکنید. همین ساختمانها را نگهدارید بس است.

شما اگر می خواهید نام نیکی باقی بگذارید، باید واجب تر از نان شب به فکر درست کردن ارکان ویران سازمان باشید. من شخصا معتقد به تبدیل وزارتخانه ام. در یاداشتی مفصل تر در مورد آن می نویسم. اما اگر این آرزو به واقعیت تبدیل نشد، شما بایستی ساختار و کادر سازمان را چنان ارزشی دهید که خدمت در محیط زیست از خدمت در هر جای دیگری مانند دانشگاهها یا سازمان جنگلها و مراتع و مراکز تحقیقاتی برای محققین و جوانان جذابتر باشد. در زیر سیاهه ای از مهمترین کارهایی که از شما انتظار داریم را به عرض می رسانم:

1- باید حقوق مناسب؛ هم به پاسداران محیط زیست - یعنی محیط بانان- و هم به متخصصان و کارشناسان سازمان داد. من بارها دیده ام که کارشناسان به ما دانشگاهیان طعنه می زنند که حقوق شما از ما بیشتر است. راست هم می گویند، آنها هم خرجشان بالاست. تفاوت حقوق مدیران و رده های پایین را کاهش دهید. اختلاف، آنطور که شنیده ام بسیار فاحش است. اگر محیط بان سیر نباشد منطقه را می فروشد. اگر کارشناسی سیر نباشد یا رشوه می گیرد و یا در بهترین حالت در اداره استراحت می کند تا در شیفت دیگری کار اصلی اش را انجام دهد. مبنای افزایش حقوق را کارآیی قرار دهید نه مدرک. چه بسا یک فوق دیپلم و لیسانس بسیار بهتر از چند دکتر برای سازمان کار کند. کارشناسی هم که کارایی ندارد اخراج کنید و توسط هزاران مشتاق جوان و توانا جایگزینش کنید.

2- اما افزایش حقوق کافی نیست. به کارکنان و کارشناسان دلسوز باید شخصیت و شهامت داد. رسم بر آن است که در دستگاههای دولتی نقد مساوی است با از دست دادن پاداش، عدم تمدید قرارداد، حذف اضافه کاری و ..... بیایید این بساط را جمع کنید و بگذارید از درون نقد شوید، که این عین اصلاح طلبی است (هر چند می دانم این یک رویا است). کارشناسان را به صورت نوبتی به بازدید و کارگاههای تخصصی خارج از کشور بفرستید. آنها را تشویق کنید زبان خارجی یاد بگیرند و هر کدام که یاد گرفتند پاداش بازدید و یا دوره آموزشی و کارگاه خارج یا داخل کشور بدهید.

3- دانشگاه محیط زیست را جمع کنید و آنرا به وزارت علوم بسپارید و مجدا مرکز آموزش سازمان که در آن دروه های سخت کار در طبیعت را به محیط بانان و کارشناسان آموزش داده می شد را زنده کنید.

4- با همکاری وزارت علوم و مراکز علمی بین المللی تربیت اکولوژیست را سر لوحه برنامه خود قرار دهید. به جوانان مستعد بورس بدهید و بعد از فارغ التحصیلی جایگزین کادر قدیمی کنید تا بعد از رفتنشان سازمان را به دست افراد لایق بسپارید. راههای مختلفی وجود دارد تا این نقص بزرگ برطرف شود، که اگر خواستید می توانم جزییات آنرا تقدیم کنم.

5- تعصب جناحی و باندی را کنار بگذارید و فراموش نکنید که بی خود در فرهنگ ما برای چاپلوسان مثل "این دغل دوستان که می بینی مگسانند گرد شیرینی" را نیاورده اند. شما به تنهایی یا با دوستان اندکتان توان ساخت محیط زیست ویران ایران را ندارید. از دوست و دشمن، از چپ و راست، از ایرانی و غیر ایرانی، از مسلمان و غیر مسلمان کمک بگیرید. محیط زیست مال همه است. ما یک کره زمین داریم پس حقمان است اگر می خواهیم آنرا پاسداری کنیم به مانع برخورد نکنیم.

6- در انتخاب مدیران خود تا آنجا که ممکن است از کادر سازمان استفاده کنید، اگر هم مجبورید از افراد دیگر استفاده کنید فقط و فقط از افرادی استفاده کنید که تخصص و سازمان قبلی اشان همخوانی با محیط زیست داشته باشد. آوردن کسانی از سازمانها و وزارتخانه های متضاد به نفع محیط زیست نیست. این افراد به گذشته خود تعلق دارند و منافع آن سازمانها را به منافع محیط زیست ترجیح می دهند. در ضمن جمله رئیس جمهوری را در مناظره فراموش نکنید که مردم ما "حقوقدان" را به "سرهنگ" ترجیح دادند. یک سرهنگ برای مدیریت نظامی گارد سازمان کافی است. مدیریت پایدار محیط زیست بیش از آنکه سخت افزاری باشد نرم افزاری است. شما به جامعه شناس و حقوق دان بیشتر از افسر و سرهنگ نیاز دارید.

7- با بردن قانونی به مجلس و یا هیئت دولت ارزیابی زیست محیطی را از دست کارفرما بگیرید و به افراد مستقل و زیر نظر محیط زیست و یا سازمانهای مردم نهاد بدهید تا ارزیابی ارزش داشته باشد و اگر طرحی نادرست است هرگز اجرا نشود.

8- گزارش پروژه ها و کلیه ارزیابی های زیست محیطی را در وب سایت رسمی سازمان منتشر کنید تا اولا جلوی سوء استفاده سودجویانی که با "کپی پیست" دکانی پر در آمد برای خود درست کرده اند را بگیرید، و از طرف دیگر هم کاری کنید که نویسندگان و شرکتهای ارزیابی بدانند که در معرض دید مردمند و در مقابل پولی که می گیرند مسئولند.

9- برای بکار گیری پتانسیل سازمانهای مردم نهاد و جوامع بومی در هر استان یک منطقه ویژه حفاظت شده انتخاب کنید. مدیریت این منطقه را بصورت هیئت امنایی و شورایی به افراد زیر بسپارید: یک نفر از سازمان محیط زیست استان، یک نماینده از محیط بانان با سابقه منطقه، یک نماینده از سازمانهای مردم نهاد، یک نفر از سازمان جنگلها و مراتع، یک نفر از گردشگری، یک نماینده از شوراهای روستایی منطقه، یک نفر از شکارچیان خوش نام، یک نفر از دامداران منطقه، دو محقق جانور شناس و گیاه شناس که در آن منطقه سابقه تحقیق دارند، یک نماینده از نیروهای انتظامی و یک حقوقدان. بگذارید سیاستهای اجرایی، و مدیریتی منطقه تحت نظارت این شورا باشد.

10- در مورد دریاچه ارومیه اجازه ندهید آنهایی که با سد سازی این بلاها را به سر طبیعت ایران آوردند بازهم دکان جدیدی درست کنند و با طرح انتقال آب بلاهای جدیدی به سر طبیعت ایران آورند. ارومیه فقط یک درمان دارد، آن هم استفاده از مهندسی الهی است؛ مهندسی که میلیونها سال صرف چیدمان ذره ذره اجزای آن شده است. این مهندسی بایستی با دانش اکولوژی احیا (restoration ecology) مجددا باز گردد. لطفا به گزارش گفتگوی من با وزیر محترم نیرو در خبر آنلاین مراجعه کنید. 

در ضمن به خاطر داشته باشید که مشکل ارومیه فقط سد ها و چاه ها نیستند. جاده میانگذر ارومیه نقش مهمی در مرگ دریاچه و بخصوص خشک شدن نیمه جنوبی آن داشته است. در راهکارهای احیا دریاچه بایستی حذف میانگذر بطور جدی مد نظر قرار گیرد. با احداث یک راه اهن برقی و سریع السیر در مسیر شمال می توان نیاز ارتباطی تبریز-ارومیه را برطرف کرد.

11- امروز ارومیه نُقل محافل است. فراموش نکنید که فرقی بین ارومیه، بختگان و گاوخونی و دنا و ابر و شادگان و عسلویه و خور موسی و میقان و هامون نیست. در جلسات خود در هیئت دولت تاکید کنید تنها راه بقای ایران و امنیت ما؛ توسعه پایدار و جمع کردن بساط تصمیم های خلق الساعه - که فقط سودش به نفع گروه اندکی می رسد - است.

12- صنایع آلوده کننده زندگی میلیونها شهری ما را به خطر انداخته. اگر صنعتی آلودگی زیاد دارد بهتر است جمع و یا اصلاح شود و دولت هم به بیکارانشان حقوق بدهد. خسارت آلودگی یک صنعت چندین برابر سود آن است. با اصلاح قانون یارانه ها می توان مشکل حقوق بیکاران صنایع آلوده را تا حدودی حل کرد. در این بین شهر اراک را فراموش نکنید. مردم این شهر هم انسانند و حق حیات دارند و نباید قربانی اشتباهات گذشتگان شوند. لطفا بهیاداشت اینجانب مراجعه کنید.

13- مصوبه ی زمان آقای خاتمی در مورد انتقال جاده پارک ملی گلستان را زنده کنید و این جاده مرگ را از بهترین پارک ملی ایران خارج کنید. منطقه حفاظت شده قورخود و جنگل لوه را به پارک اضافه کنید و این منطقه را به عنوان میراث جهانی به یونسکو معرفی کنید. در این خصوص مجانا به شما کمک می کنم.

14- سد سازی و جاده سازی امان محیط زیست ما را بریده است. ما به این همه سد و جاده نیاز نداریم. آنچه نیاز داریم مدیریت پایدار در مصرف آب و گسترش حمل و نقل عمومی و ریلی است. همین حادثه اخیر در اتوبان قم کافی است تا مسئولین به اشتباه خود پی ببرند که ایران به راه آهن نیاز دارد نه اتوبان. سیاستهای کلان کشور در خصوص توسعه ناپایدار و بخصوص در دو مورد سد سازی و راه سازی را در دولت اصلاح کنید.

15- ایران ما شده است پر از زباله. باید با راهکارهای قانونی بساط پلاستیک را از ایران جمع کرد.بسیار هم ساده است. اگر شرکتهای تولید کننده آب معدنی و نوشابه را موظف کنند که خود با تمهیدات ساده مانند گرویی، مسئولیت جمع آوری بطری های تولیدی را خود به عهده بگیرند، نیمی از مشکل زباله ایران حل می شود. نیم دیگر - بخصوص ظروف یک بار مصرف - را هم می توان با وضع مالیات و فرهنگ سازی جمع کرد. در هیئت دولت یک هفته را به نام هفته پاک سازی طبیعت نام گذاری کنید و در آن هفته مدارس، دانشگاهها، پادگانها، ادارات دولتی و .... مجبور کنید بروند به طبیعت شهری و بین شهری و زباله ها را جمع کنند. باور کنید اکثر مردم دیگر زباله ای به طبیعت نمی ریزند. از صدا و سیما و سینما گران بخواهید در این کار به شما کمک کنند. شما می توانید با تغییر ردیفهای بودجه، از جایگزین کردن بودجه عمرانی سازمان در این امور استفاده کنید.

16- سرنوشت شما را مجددا رئیس سازمان محیط زیست کرد و آقای قالیباف هم در پستش باقی ماند. این روزها حرف های خوبی از شما نقل شد که ما انتظار داشتیم در دوران عضویت شما در شورای شهر می شنیدیم. از شما خواهش می کنم که با کمک همفکران خود در در شورای شهر تراکم سازی و جمعیت پذیری تهران را متوقف کنید، سهم فضای سبز در ساخت و سازها را قانونی کنید و طرح نقاط حفاظت شده شهری را پیگیری کنید. گیاه و جانور هر جا باشد حق زیستن دارد. حال فرقی بین قله کوه دنا، پارک گلستان، ولنجک و رمپ اتوبان همت و دره فرحزاد ندارد. دست به باقیمانده پردیسان نزنید. لااقل این چند هکتار را بگذارید تا بخشی از تنوع زیستی باقیمانده تهران در آنجا حفظ شود. ساخت طرح پارک پردیسان آنطور که در رویای اسکندر فیروز بود را فراموش کنید چون نه متخصص آنرا دارید و نه پولش را. رود دره سازی شهرداری را متوقف کنید. از دولت بخواهید سهم مترو را هر چه سریعتر به شهرداری بدهند و اگر آن را چند برابر هم بکنند اشکالی ندارد. به عوض از شهرداری بخواهید این همه در طبیعت شهر دخالت نکند و از رفتار نمایشی در پروژه ها - مانند دریاچه چیتگر و فضای سبز وابسته با آب زیاد - پرهیز کند و در عوض حقابه و حق خاک (حقخاکه) فضای سبز کوچه ها و خیابانها را بدهد.

17- یکی از مشکلات عدیده تنوع زیستی ایران بی سر و سامان بودن مقررات در مورد ورود و خروج ذخایر ژنتیکی و متمرکز نبودن سازمان های مربوطه است. این آشفتگی سبب سوء استفاده عده ای شده و نه تنها باعث خروج بخشی از ذخایر زنتیکی می شود، بلکه هر کسی به خود اجازه می دهد گیاه و جانوری را به کشور وارد و خسارات سنگینی هم به دلیل ورود گونه های مهاجم به کشورمان وارد شود. ضرورت دارد با توجه به کنوانسیونهای بین المللی مانند کنوانسیون تنوع زیستی این مشکل حل شود و به همین دلیل انتظار داریم که سازمان محیط زیست با همکاری وزارت جهاد کشاورزی و دانشگاهها ابتدا این نابسامانی را قانونمند کند. در عین حال ضرورت دارد تا با همکاری کلیه محققین داخلی و خارجی همه گیاهان و جانوران کشور در سه سطح استانی، کشوری و جهانی مطابق با طبقه بندی گونه های در معرض IUCN ارزیابی صورت گیرد.

18- شورای عالی حفاظت محیط زیست را احیا کنید و با دادن لایحه به مجلس، برای ارتقای قدرت و جایگاه آن اقدام کنید؛ ترکیب کنونی شورا، صد در صد دولتی است و حرف آخر را هم در محیط زیست کشور، مطابق قانون کنونی، ریس جمهور می زند. لازم است شورای عالی محیط زیست مرکب از نمایندگان سه قوه به اضافه‌ی نمایندگانی از دانشگاه‌ها و سازمان‌های غیردولتی باشد تا قدرتی مافوق قدرت یک دولت چهار ساله داشته باشد.

19- وضعیت چرای مفرط در کشور فاجعه است. نفس جنگلها و مراتع بریده است. چرا در پست ترین دشتها و مرتفع ترین قلل مهمترین عامل تخریب مراتع و فرسایش خاک و انقراض گونه های گیاهی و جانوری وابسته است. منشاء بخش عمده ریزگردها هم چرا دام، بخصوص در زاگرس است. هر چند طبق قانون این وظیفه بر عهده سازمان جنگلها و مراتع است، ولی حداقل تلاش کنید کنترل چرا در مناطق چهار گانه در اختیار سازمان باشد. اکثر مناطق حفاظت شده ما فقط در قانون حفاظت شده اند و ماموران سازمان هم بیشتر توجه اشان به حیات وحش است تا گیاهان. لطفا دستور دهید چرا در مناطق چهار گانه طی یک برنامه چهار ساله به صفر برسد تا حداقل گونه های گیاهی در مناطق تحت مدیریت سازمان حفظ شوند تا سایر جانوران و حیات وحش امکان تجدید پیدا کند.

20- یکی از بزرگترین مشکلات محیط زیست شهری، استفاده بی رویه از وسایل نقلیه شخصی و ضعف سیستم حمل و نقل عمومی است. تنها راه حل مشکل آلودگیهای شهری محدود کردن و گران کردن استفاده از وسیله نقلیه شخصی و گسترش وسایل نقلیه عمومی است. راهی که بسیاری از کلان شهرهای دنیا رفته و موفق شده اند. من در این خصوص پیشنهاد مشخصی دارم که در مرحله دوم هدفمندی یارانه ها درآمد حاصل از افزایش بنزین و گازوئیل را به خرید اتوبوس و تجهیز و سیستم های حمل و نقل عمومی -برای شهرهای بزرگ مترو و برای شهرهای کوچک و روستاها اتوبوس، ون و تراموا- اختصاص دهید. البته می دانم که این موضوع فرایندی چند بخشی است و همکاری سایر دستگاههای دولتی و شهرداری ها را می طلبد. من در این خصوص یاداشتی منتشر کرده ام که توجه شما را به آن جلب می کنم.

خیلی دوست داریم شما با عملکرد خوبتان در چهار سال آینده ما منتقدان را شرمنده کنید؛ این فرصت دوباره را با نیلوفر وجودتان غنیمت شمرید.
به امید موفقیت.

به شستشو نیاز داری؟


NEED WASHING?
به شستشو نیاز داری؟
 
A little girl had been shopping with her Mom in Wal-Mart. She must have been 6 years old, this beautiful red haired, freckle faced image of innocence.
دختر کوچکی با مادرش در وال مارت مشغول خرید بودند. دخترک حدوداً شش ساله بود. موی قرمز زیبائی داشت و کک و مک های صورتش حالت بیگناهی به او می داد 
 


 
 
It was pouring outside. The kind of rain that gushes over the top of rain gutters, so much in a hurry to hit the earth it has no time to flow down the spout.. We all stood there, under the awning, just inside the door of the WalMart.
در بیرون باران بسختی می بارید. از آن بارانهایی که جوی ها را لبریز می کرد و آنقدر شدید بود که حتی وقت برای جاری شدن نمی داد. ما همگی در آنجا ایستاده بودیم. همه پشت درهای وال مارت جمع شده بودیم و حیرت زده به باران نگاه می کردیم

We waited, some patiently, others irritated because nature messed up their hurried day.
ما منتظر شدیم، بعضی ها با حوصله، و سایرین دلخور، زیرا طبیعت برنامه کاری آنها را به هم زده بود
 


 
 
I am always mesmerized by rainfall. I got lost in the sound and sight of the heavens washing away the dirt and dust of the world.  Memories of running, splashing so carefree as a child came pouring in as a welcome reprieve from the worries of my da
باران همیشه مرا سحر می کند. من در صدای باران گم شدم. باران بهشتی گرد و غبار را از دنیا می زدود و پاک می کرد. خاطرات بارش، و چلپ چلپ کردن بیخیال در باران در دوران کودکی به اندرون من سرریز شد و به تکرار آن حاطرات خوشامد گفتم
Her little voice was so sweet as it broke the hypnotic trance we were all caught in, 'Mom let's run through the rain,'
صدای کم سن و سال و شیرین دخترک آن حالت افسون زدگی که ما را در بر گرفته بود در هم شکست. گفت: مامان، بیا زیر بارون بدویم

she said. 

'What?' Mom asked.
مادر گفت
چه؟
'Let's run through the rain!' She repeated.
دخترک تکرار کرد: بیا زیر بارون بدویم
'No, honey. We'll wait until it slows down a bit,' Mom replied.
مادر جواب داد
نه عزیزم. ما صبر می کنیم تا بارون آهسته بشه
This young child waited a minute and repeated: 'Mom, let's run through the rain..' 
دختربچه لحظه ای صبر کرد و تکرار کنان گفت: مامان، بیا از زیر بارون رد بشیم
'We'll get soaked if we do,' Mom said.
مادر گفت: اگر برویم خیس خواهیم شد
'No, we won't, Mom. That's not what you said this morning,' the young girl said as she tugged at her Mom's sleevs
دخترک درحالیکه آستین مادرش را می کشید گفت
این اون چیزی نیست که امروز صبح می گفتی
'This morning? When did I say we could run through the rain and not get wet?' 
امروز صبح؟ من کی گفتم که اگر زیر بارون بدویم خیس نمیشیم؟
'Don't you remember? When you were talking to Daddy about his cancer, you said, If God can get us through this, He can get us through anything! 
یادت نمیاد؟ وقتی داشتی با پدر در مورد سرطانش حرف می زدی. تو گفتی، اگر خدا می تونه ما رو از این مخمصه نجات بده، پس در هر حالت دیگه ای هم ما رو نجات خواهد داد
The entire crowd stopped dead silent.. I swear you couldn't hear anything but the rain.. We all stood silently. No one left. Mom paused and thought for a moment about what she would say.
تمامی حاضرین سکوتی مرگبار اختیار کردند. قسم می خورم که غیر از صدای باران چیزی شنیده نمیشد. همه در سکوت ایستاده بودند. هیچکس آنجا را ترک نکرد. مادر لحظاتی درنگ کرد و به تفکر پرداخت. باید چه بگوید؟ 
Now some would laugh it off and scold her for being silly. Some might even ignore what was said. But this was a moment of affirmation in a young child's life. A time when innocent trust can be nurtured so that it will bloom into faith.
ممکن بود یک نفر او را بخاطر احمق بودن مسخره کند و بعضی ها ممکن بود به آنچه او گفته بود بی تفاوت بمانند. اما این لحظه ای تثبیت کننده در
زندگی این دختر بچه بود. لحظه ای که باوری سالم می توانست به ایمانی محکم تبدیل شود
'Honey, you are absolutely right. Let's run through the rain. If GOD let's us get wet, well maybe we just need washing,' Mom said.
مادر گفت:
عزیزم، تو کاملاً درست می گوئی. بیا زیر باران بدویم. اگر خداوند اجازه بده که ما خیس بشویم، خب، فقط به یک شستشو احتیاج خواهیم داشت
Then off they ran. We all stood watching, smiling and laughing as they darted past the cars and yes, through the puddles. They got soaked.
و سپس آن دو دویدند. ما همه ایستادیم و درحالیکه آنها از کنار اتومبیلها می گذشتند تا به ماشین خود برسند و از روی جوی های آب می پریدند نظاره می کردیم. آنها خیس شدند 
 
They were followed by a few who screamed and laughed like children all the way to their cars. And yes, I did.
 
I ran.  I got wet.  I needed washing
آن دو مانند بچه ها جیغ می زدند و می خندیدند و بطرف اتومبیل خود می رفتند. و بله، منم همین کار رو کردم. خیس شدم. باید لباسهام رو می شستم 
Circumstances or people can take away your material possessions, they can take away your money, and they can take away your health. But no one can ever take away your precious memories...So, don't forget to make time and take the opportunities to make memories everyday.
شرایط یا مردم می توانند آنچه به شما تعلق دارد را از شما بگیرند، می توانند پول شما، و سلامتی شما را از شما بدزدند. اما هیچکس قادر نیست خاطرات طلائی شما را بدزدد.... پس، فراموش نکنید که وقت بگذارید و از این فرصت های هر روزه خاطراتی شیرین بسازید
To everything there is a season and a time to every purpose under heaven.
برای هر چیزی زمانی هست و برای هر منظوری هم زمانی معین شده است
I HOPE YOU STILL TAKE THE TIME TO RUN THROUGH THE RAIN.
امیدوارم شما هنوز هم وقت برای دویدن زیر باران داشته باشید
They say it takes a minute to find a special person, an hour to appreciate them, a day to love them, but then an entire life to forget them
می گویند برای یافتن یک شخص بخصوص فقط یک دقیقه، و برای یافتن ارزش او یک ساعت، و برای دوست داشتن آنها یک روز، و برای فراموش کردن آنها تمامی عمر لازم است 
Send this to the people you'll never forget and remember to also send it to the person who sent it to you. It's a short message to let them know that you'll never forget them.
این ایمیل را برای کسانی که هرگز فراموششان نمی کنی، و همچنین برای کسی که این ایمیل را برای تو فرستاده بفرست. این یک پیام کوتاه است تا به آنها بگویی که هرگز فراموشان نخواهی کرد
If you don't send it to anyone, it means you're in a hurry.
اگر این ایمیل را برای کسی نفرستی، معلوم می شود که سخت گرفتاری
Take the time to live!!!
از زمانی که زنده هستی بهره ببر
Keep in touch with your friends, you never know when you'll need each other --
با دوستانت در تماس باش. شما هرگز نمی دونین کی به هم محتاج میشین
 
and don't forget to run in the rain!
و فراموش نکن که زیر باران بدوی 
ترجمه: کامران دبیری
__._,_.___

دانستنیها ...

با خـوراکی های شفابخش آشنـا شویـد
 
HEAD ACHE?
EAT FISH! Eat plenty of fish.
Fish oil helps prevent headaches.
So does ginger, which reduces inflammation and pain.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
سرتان درد می کند؟ ماهی بخورید.
ماهی زیاد مصرف کنید. روغن ماهی به پیش گیری از سردرد کمك می کند.
زنجبیل هم با کاهش تورم و درد عملكرد مشابهی دارد.

گروه اینترنتی پرشین
 استار | www.Persian-Star.org

HAVE FEVER?
EAT YOGURT!
Eat lots of yogurt before pollen season.
Also eat honey from your area (local region) daily.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
تب دارید؟ 
ماست میل کنید. 
قبل از شروع فصل گرده افشانی ماست زیاد مصرف کنید.
همچنین بطور روزانه از عسل محلی منطقه خود میل کنید.

گروه اینترنتی پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
 
TO PREVENT STROKE?
DRINK TEA!
Prevent buildup of fatty deposits on artery walls with regular doses of tea.
(Actually, tea suppresses my appetite and keeps the pounds from invading .... Green tea is great for our immune system)!
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
برای جلوگیری از سكته: چای بنوشید. 
با مصرف مرتب چای از رسوب چربی بر روی دیواره شریان ها جلوگیری کنید. 
(در مورد خودم چای اثر خوبی برای کاهش اشتها داشته و مانع اضافه وزن شده است.... چای سبز برای سیستم ایمنی فوق العاده است)!

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
INSOMNIA (CAN'T SLEEP)?
HONEY!
Use honey as a tranquilizer and sedative.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net
بیخوابی دارید؟ عسل بخورید. 
از عسل بعنوان داروی مسكن و آرامش بخش استفاده کنید.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
ASTHMA?
EAT ONIONS!!!!
Eating onions helps ease constriction of bronchial tubes.
(When I was young, my mother would make onion packs to place on our chest, helped the respiratory ailments and actually made us breathe better).
گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org
دچار آسم هستید؟ پیاز بخورید. 
مصرف پیاز التهاب نایژك ها را از بین می برد. 
(وقتی بچه بودم مادرم بسته پیاز درست می کرد تا روی قفسه سینه ما بگذارد.
برای درمان بیماری های تنفسی خوب بود و کمك می کرد بهتر نفس بكشیم)
گروه
 اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
ARTHRITIS?
EAT FISH, TOO!!
Salmon, tuna, mackerel and sardines actually prevent arthritis.
(fish has omega oils, good for our immune system)
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
از ورم مفاصل رنج می برید؟ باز هم ماهی میل کنید. 
ماهی قزل آلا، تون، خال مخالی و ساردین از ورم مفاصل جلوگیری می کند. 
(ماهی سرشار از روغن های امگاست که برای سیستم ایمنی فوق العاده است)

گروه
 اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
UPSET STOMACH?
BANANAS and GINGER!!!!!
Bananas will settle an upset stomach.
Ginger will cure morning sickness and nausea.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
دل بهم خوردگی دارید؟ موز و زنجبیل. 
موز به معده ای که اذیت شده کمك می کند. 
زنجبیل حالت تهوع صبحگاهی و دل آشوب را درمان می کند.

گروه اینترنتی پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
 
BLADDER INFECTION?
DRINK CRANBERRY JUICE!!!!
High-acid cranberry juice controls harmful bacteria.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
اگر عفونت مثانه دارید؟ آب قره قاط بنوشید. 
آب قره قاط سرشار از اسید می باشد که باکتری های مضر را کنترل می کند.

گروه اینترنتی پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
 
BONE PROBLEMS?
EAT PINEAPPLE!!!
Bone fractures and osteoporosis can be prevented by the manganese in pineapple.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
دچار مشكلات استخوان هستید؟ آناناس میل کنید. 
شكستگی و مشكلات استخوکن با کمك منگنز موجود در آناناس قابل پیش گیری است.

گروه اینترنتی پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
 
PREMENSTRUAL SYNDROME?
EAT CORNFLAKES!!
Women can ward off the effects of PMS with cornflakes, which help reduce depression, anxiety and fatigue.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
از سندرم پیش از قاعدگی رنج می برید؟ ذرت بوداده میل کنید. 
خانمها می توانند با صرف ذرت بوداده که به کاهش افسردگی، نگرانی و خستگی که از عوارض میباشد پیش گیری کنند

گروه اینترنتی
 پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
MEMORY PROBLEMS?
EAT OYSTERS!
Oysters help improve your mental functioning by supplying much-needed zinc.
گروه اینترنتـی پرشین استار | www.Persian-Star.org
دچار مشكلات حافظه شده اید؟ صدف خوراکی بخورید. 
صدف با داشتن روی مورد نیاز به بهبود عملكرد مغز کمك می کند.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

COLDS?
EAT GARLIC!
Clear up that stuffy head with garlic.
(remember, garlic lowers cholesterol, too.)
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
سرما خوردید؟ سیر بخورید. 
سرو کله گرفته را با سیر تمیز کنید.
(یادتان باشد که سیر سطح کلسترول را نیز کاهش می دهد)

گروه اینترنتی پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
 
COUGHING?
USE RED PEPPERS!!
A substance similar to that found in the cough syrups is found in hot red pepper.
Use red (cayenne) pepper with caution-it can irritate your tummy.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
سرفه می کنید؟ فلفل قرمز !!! 
مشابه ماده ای که در شربت سرفه بكار می رود در فلفل قرمز وجود دارد.
البته فلفل قرمز را با احتیاط مصرف کنید شاید معده شما را تحریك کند.

گروه اینترنتی
 پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
BREAST CANCER?
EAT Wheat, bran and cabbage Helps to maintain estrogen at healthy levels.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net
سرطان سینه؟ گندم، سبوس و کلم مصرف کنید. 
این مواد استروژن را در سطوح سالم نگه می دارند.

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
LUNG CANCER?
EAT DARK GREEN AND ORANGE AND VEGGIES!!!
A good antidote is beta carotene, a form of Vitamin A found in dark green and orange vegetables.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net
سرطان ریه؟ سبزیجات تیره و نارنجی رنگ و سبزی مصرف کنید. 
پادزهر مفیدی است که در سبزیجات تیره و نارنجی رنگ یافت میشود A بتا اکروتن، نوعی ویتامین.

گروه اینترنتی
 پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
ULCERS?
EAT CABBAGE ALSO!!!
Cabbage contains chemicals that help heal both gastric and duodenal ulcers.
گروه اینترنتی پرشیـن استـار | www.Persian-Star.org
زخم معده بروز کرده؟ کلم بخورید. 
کلم شامل ترکیباتی است که به درمان زخم معده و دوازدهه کمك می کند.

گروه اینترنتی پرشین استار |
 www.Persian-Star.org
 
DIARRHEA?
EAT APPLES!
Grate an apple with its skin, let it turn brown and eat it to cure this condition.
(Bananas are good for this ailment)
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
اسهال؟ سیب میل کنید. 
سیب را با پوست رنده کنید. بگذارید تا قهوه ای شوید و برای درمان این وضعیت میل کنید.
(موز نیز برای این بیماری خوب است)

گروه اینترنتی
 پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
CLOGGED ARTERIES?
EAT AVOCADO!
Mono unsaturated fat in avocados lowers cholesterol.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
از شریان های رسوب گرفته رنج می برید؟ آووکادو بخورید. 
چربی غیر اشباع شده موجود در آوکادو کلسترول را پایین می آورد.

گروه اینترنتی پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
 
HIGH BLOOD PRESSURE?
EAT CELERY AND OLIVE OIL!!!
Olive oil has been shown to lower blood pressure.
Celery contains a chemical that lowers pressure too.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
فشار خونتان بالاست؟ کرفس و روغن زیتون میل کنید. 
روغن زیتون فشار خون را پایین می آورد. 
کرفس نیز شامل ماده ای است که فشار خون را پایین می آورد.
گروه اینترنتی پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
 
BLOOD SUGAR IMBALANCE?
EAT BROCCOLI AND PEANUTS!!!
The chromium in broccoli and peanuts helps regulate insulin and blood sugar.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
ناهماهنگی قند خون دارید؟ بروکلی و بادام زمینی میل کنید. 
کروم موجود در بروکلی و بادام زمینی انسولین و قند خون را تنظیم می کند.

گروه اینترنتی پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
 
Kiwi:
Tiny but mighty.
This is a good source of potassium, magnesium, Vitamin E &fiber.
It's Vitamin C content is twice that of an orange.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
کیوی: ریز و مقوی.
منبع بسیار خوب پتاسیم،منیزیوم، ویتامین C و فیبر...
ویتامین E موجود در آن دو برابر پرتقال می باشد.

گروه اینترنتی پرشین
 استار | www.Persian-Star.org
 
Apple:
An apple a day keeps the doctor away?
Although an apple has a low Vitamin C content, it has antioxidants & flavonoids which enhances the activity of Vitamin C thereby helping to lower the risks of colon cancer, heart attack & stroke.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
سیب: یك سیب در روز پزشك را دور نگه می دارد؟
با اینكه سیب ویتامین C را افزایش می دهد و به کاهش خطر سرطان روده بزرگ، اکسیدان و می باشد که فعالیت ویتامین C حمله قلبی و سكته مغزی کمك می کند

گروه
 اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
Strawberry:
Power among Protective fruit.
Strawberries have the highest total antioxidant vessels clogging free radicals protects the body from cancer causing, blood & major fruits. Anti-oxidants and they actually keep us actually; any berry is good for you.
They're high in them get rid of all ...
(best and very versatile in the health field blueberries are the ... young (free-radicals that invade our bodies them)
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
توت فرنگی: میوه محافظ. توت فرنگی بالاترین قدرت کنتی اکسیدان را در میان میوه ای اصلی دارد که بدن را در برابر سرطان، رادیكال های آزاد رسوب شده روی رگ های خونی محافظت می کند. در واقع هر میوه ای از خانواده توت برای شما خوب و مفید است. شامل میزان بالای انتی اکسیدان هستند و ما را جوان نگه می دارند ... سته آبی بهترین نوع است و کلیه رادیكال های آزاد را که به بدن هجوم می آورند از بین می برد.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
Orange:
Oranges a day may help keep colds away, lower Sweetest medicine.
Taking 2 - 4 .cancer dissolve kidney stones as well as lessen the risk of colon & cholesterol, prevent
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
پرتقال: شیرین ترین دارو.
خوردن 2 الی 4 پرتقال در روز کمك به پیش گیری از سرماخوردگی و کلسترول پایین می کند
و سنگ های کلیه را از بین می برد و خطر سرطان روده بزرگ را کاهش می دهد.

گروه
 اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
Watermelon:
They are also a key source of dose of glutathione which helps boost our immune system packed with a giant Coolest Thirst Quencher.
Composed of 92% water, it is also other nutrients .
lycopene - the cancer fighting oxidant Potassium& found in watermelon are Vitamin C.
(watermelon also has natural substances) rays sources 
[that keep our skin healthy, protecting our skin from those darn sun natural SPF].
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net
هندوانه: هندوانه شامل مواد طبیعی (منابع طبیعی) بهترین تسكین دهنده عطش.
شامل 92 % آب و حجم بسیار زیادی از گلوتاتیون می باشد که سیستم ایمنی بدن را تقویت می کند.
همچنین منبع اصلی لیكوپن - اکسیدان ضد و پتاسیم می باشد. سرطان است.
سایر مواد غذایی یافت شده در هندوانه شامل ویتامین C می باشد که کمك به حفظ سلامت پوست می کند و همچنین پوست ما را در برابر اشعه های خطرناك SPF محافظت می نماید)

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
 
Guava &Papaya:
Top awards for Vitamin C.. They are the clear winners for their high Vitamin C content.
Guava is also rich in fiber which helps prevent constipation.
گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org
گواوا : گواوا و پاپایا: بالاترین سطح ویتامین C از نظر فیبر نیز غنی است که به جلوگیری از یبوست کمك می کند