خیس عرق ام . خوشحالم  . خیلی خوشحالم  . بالاخره شد . 

کلاسی بود که مدتها ، شرکت در آن ذهنم را مشغول کرده بود . کتابهایی را که استاد گفتند تهیه کردم . جالب آنکه کتابی که خودش نویسنده آن بود ، به زحمت و با مرارت بیشتری پیدا شد . وقت کم بود . جای پارک مناسب هم نبود . استرس دیر رسیدن به کلاس هم شرایط را بدتر کرده بود. تهران در هوای نیمه دوم خرداد ماه سال نود و نه گرم بود و انگار در خیابان انقلاب گرمتر هم شده بود . استاد تایید کرده بود ویرایش دوم . در انتهای جمله ای که نام کتاب را می گفتم ، جمله لطفا ویرایش دومش را فقط میخوام را هم اضافه می کردم . فروشگاه یازدهم یا دوازدهم گیرش آوردم . آخ جون . خودش بود . جمله ویراست دوم و افزوده ها را هم داشت . قیمت مناسبی هم داشت . در امتداد انقلاب به سمت آزادی وقتی گوشی تلفن همراهم را روشن کردم چند دقیقه ای بود که کلاس بصورت آنلاین آغاز شده بود . استاد در کادری افقی و شرایطی غیر معقول ، حرفهای دلنشینی می زد . شیشه ها  بالا بود و کولر روشن . کولر را خاموش کردم .تا در طول مسیر با دقت حرفهای استاد را بشنوم . خیس عرق شده ام . 

شهرام / تهران / خرداد ماه نود و نه