حیف نیست که این همه به حجم خاطره هامون اضافه بشه و باز هم یه دلتنگی دیگه به دلتنگی هامون افزوده بشه ؟ بازم همه چیز قدیمی حال و هوای دیگه ای داره ... عزاداری های حصاری ها و قلعه ای ها در اراک قدیم برای پدرم و دوستانش همواره کل کل کردن بود و کمتر از کل کل قرمز و آبی برای ما براشون کم هیجان نبود . صبحونه صبح تاسوعاهئیت علی اصغری که منزل عطاری خونه پشتی مان بود و گهگاه از طریق پشت بام دعوت می شدم کجاست ؟ نه تنها اون خونه بلکه تمام خونه های کوچه شنطیایی آپارتمانهای لوکسی شدند که دیگه جایی برای پذیرایی از هئیت علی اصغری ندارند ... حاج حقدادی نمی دونم هنوز به هیئت محمدی صبحانه می دهد یا نه ؟ همون منزل بر خیابان محسنی اراک که هنوز هم قداست و حال و هوای خودش را حفظ کرده است ... من که شخصا " چند سالی هست که تاسوعا سرکار هستم ... مبادا مشکلی برای سیستم پیش آید ! در عوض عاشورا را عنایت دارند و سر کار نمی رویم ! حاج روح الله خسروپور که نقش امام زین العابدین بیمار را در تعزیه بازی می کرد را چنید روز پیش دیدم نقش خودش را هم به سختی بازی می کرد . دیگه مدتهاست از نذری شب تاسوعای حاج روح الله خسروپور در محله مسکن کوی علوی خبری نیست ... همان نذری که مادر و خاله ها برای کمک از صبح می رفتند و شب با کوله باری از تعریف و خاطره باز می گشتند . مادرم چند سالی است توانایی این کمک را ندارد ... خاله ها را نمی دانم! بابا حاجی که اصلا" هیچگاه حج نرفته بود و فقط چون در روز عید قربان بدنیا آمده بود بهش حاجی می گفتند  مدتهاست که دیگه پوست برای طبل شتر ها آماده نمی کند و با عنایت به اینکه سالیان سال است حرکت نمادین شتر ها و تعزیه ها از ابتدای بازار سرپوشیده اراک تا انتهای آن به مذاق فراموشی رفته است اما هنوز درب منزل نوروزیه در خیابان حاجباشی آنقدر بزرگ است که شتر ها بتوانند آزادانه رفت و آمد کنند . درب منزل پدری افشین نوروزیه هنوز ( شتر خوان ) است . افشین تهران است و گهگاه به شوخی می گفت : هیئت محمدی برای دوشب سینه زنی محمد سماعی چندین امتیاز می دهد و هئیت سجادی چند زنجیز زن قهار را با ارزش های فنی بالا به جمع خود افزوده است . فریاد های حاج کیانوش گودرزیان در هنگام مدیریت کشیدن غذای نذری در روز عاشورا مدتهاست به گوشم نخورده است . حمید راعی که وضعش خیلی خوب شده بود دیگر از وقتی که شهرک گردو رفته است خورش سبزی نذری اش را نمی دانم چه برنامه ای برایش دیده است . صبح تاسوعا برای من یک خاطره خوب هم دارد ... همان روزی که با پسر دایی فرورد برای دستگیری فردی که پول زیادی را از دایی فرهاد گرفته بود و به تهران گریخته بود و طی عادت همیشگی دراین ایام به روستایشان می رفت ... با داشتن حکم جلب سیار و با لطف پاسگاه سنجان طرف بسرعت دستگیر شد و برای حفظ آبروش قبل از غروب آفتاب تمام پول را پس داد ... چه حلاوتی داشت آن روز .

چند سالی است که دیگر تمسال منسوب به ائمه ممنوع است و در صورت مشاهده تیغ کاتر می کشند وپاره می کنند ... از پارسال که چلچراغ و علم ممنوع شده بود  و امسال طبل و سنج هم محدودیت دارد ... سال سال دریغ از پارسال ... . 

امسال جدیت بیشتری در اتمام مراسم عزاداری قبل از ساعت ۲۳ دارند ... تصمیم خوبی است یا بد نمی دانم ؟ ولی یادش بخیر کاوه جعفر آبادی را که با عنایت به اینکه منزلشان نزدیک مسجد سید ها بود برای ما همواره جا می گرفت . کاوه چه عاشقانه سینه می زد برای شب عاشورای هئیت محمدی ... برنامه های عزاداری گاه تا نزدیک سحر طول می کشید ... مداح می گفت قبل از اینکه بروید نماز صبح را هم بخوانید و بروید و نکنه که نماز صبح خواب بمانید که ارزش تمام این عزاداریها را از بین برده اید . کاوه الان آمریکاست و زندگی آروم و خوبی داره ... مهدی رفیعی هم کاناداست ... مهدی قلقلکش میامد سینه بزنه و عزاداری کنه ولی شرکت می کرد . خیلی از مداحها فوت شدند و خیلی مداح جدید اضافه شدند . محمد پسر خاله امیر و رامین داعی برایم شخصیت جالبی داشت . خیلی جدی می گفت که فقط عزاداری اراکی ها را دوست داره و فقط در این ایام از اصفهان به اراک می آمد و خیلی جدی و حرفه ای سینه می زد ... محمد هم زن و بچه دار شده و دوسالی می شه که دیگه اراک ندیدمش خودش تقصیر را به گردن دختر کوچکش می اندازه . یاد مرحوم پدرم بخیر تعصب خاصی روی هیئت محمدی داشت و با همه اهل هیئت سلام و علیک داشت . خدابیامرزدش مازیار اکبر زاده را که چلچلراغ  داشت برای هئیت و وقتی کارت مخصوص اعضاء هیئت را نشانم داد یه جوریم شد . خدا بیامرزدش حاج علی داد نوروزیه را که نیست تا ببیند که شمس کلاهی ها چگونه دانگ خود را از هئیت  محمدی مطالبه می کنند و آقایان داعی  هنوز بزرگ هئیت هستند.کوچه پشت مسجد حاج آقا صابر نذری شکروی که حداقل ده تا گوسفند را می کشت یادتان هست ؟ عجب آبگوشتی بود . یه بار خودم شخصا" در مسجد سید ها برای نذری چلو خورشت  حدود دو هزار پرس برنج کشیدم البته مساعدت و نظر حاج کیانوش هم بود که اینقدر من یکه تازی کردم . یه سال هم تهران بودم مسجد چهارده معصوم نزدیک میدان رسالت . همون شب قصابه سر یه مسایلی  قهر و کرد و رفت  و دست همه را گذاشت تو حنا . من که مهمون بودم ولی شخصا" هفده لاشه گوسفند را  با رعایت تمام موازین اصولی خیلی دقیق برای چلو گوشت  تکه تکه کردم همه اهل اون مسجد فکر می کردند که یا قصابم و یاشاگرد قصاب و هر چه دایی خانمم توضیح داد که چکاره ام  به کتشون نرفت که نرفت ... . سیاوش نیک نفس هم می دونم خیلی زحمت می کشه توی این ایام ... هروقت صدای نوحه پسر بچه ای را می شنوم که خیلی با سوز و گداز می خواند بی تامل یاد عطیه می افتم که می گفت اگر پسر بودم خیلی دوست داشتم نوحه خوان باشم .حاج امیر غفاری یادش بخیر با اون نذری روز سوم محرمش در منزلی که الان یکی از بهترین مجتمع های آپارتمانی شده ... چند سالی می شه که خبری از برنامه اش ندارم ولی می دونم آخرین بار برنامه نذری اش را برده بود حسینیه مدنی کوچه جنت خیابان ملک ... من رفتم  آدمها عوض شده بودند و حال و هوا و پذیرایی تغییر کرده بود ... از چهر های قدیمی خبری نبود ... از ناطقیان و دیگر مداحان اثر نبود نمی دونم کجا بودند ... . دیروز رفتم صدا  و سیمای اراک چند تا عکس عاشورایی بدهم بعنوان " وله " در این شب ها پخش کنند تا شاید برنامه اشان از یکنواختی بدر آید ... تهیه کننده با حالتی غمگین می گفت خیلی محدود شدیم خیلی ... نماهایمان باید خیلی بسته باشد ... نمایش همه چیز محدودیت دارد... علم کتل زنجیر سنج طبل علامت چلچلراغ   تمثال  ... گفتم پس چی  می ماند ؟  مکثی کرد و گفت : پرچم ... گریه ... سینه زنی  ... دیگه همین !

همه چیز عوض می شه و تغییر می کنه نمی دونم برای نسل بعد چی می مونه ولی عجب رسمیه رسم زمونه ... .

ایام عزاداری تسلیت باد ... اگه دلتون شکست التماس دعا