فرقی نمی کنه که عکاس کجا هستی و برای چه خبرگزاری و یا کدام روزنامه کار می کنی ! اصلا" فرقی نداره که عکاس هنری هستی یا نیستی ... اینکه مشکلات پیش آمده برای شما در تهران است یا اصفهان یا تبریز و اراک هم هیچ تفاوتی ندارد  ... مهم این است که شما عکاس هستید و برای عکاسی کردن در فضای کوچه و بازار معمولی هم باید کاملترین و جدید ترین مجوز ها را داشته باشی ... متاسفانه در مملکت ما که هر کسی خود رامسئول برخود با عکاس می داند بدترین برخورد ها و زشت ترین رفتار ها با این قشر زحمت کش می گردد  .شدت تاسف بدان جا رسیده است که در برخی اماکن که تصور می کنی توریستی تر هستند و با عکاس جماعت بیشتر برخورد داشته اند هم اگر چنانچه فقط پول خوبی  بدهی می توانی از آنها و سوژه هایت عکس بگیری .در کارگاهها و تورهای عکاسی همیشه یکی از دغدغه های شرکت کنندگان نداشتن همین مجوز ساده است . فضای فاقد اعتماد هم سبب شده که مشکلات پیچیده و مضاعف بشوند .   مطلب زیر از من نیست بلکه من عینا " آن را از سایت خانه عکاسان تبریز  نوشته آقای خلیل غلامی  برای شما منتقل می کنم شاید کمی قابل تامل و در خور توجه باشد .

با هم بخونیم :

در گورستان وادی رحمت  عکس میگرفتم که جوانی بازویم را گرفت و گفت حق نداری. گفتم من خبرنگارم و کارت هم نشان دادم. و گفت آقای جلالی گفته کسی حق نداره عکاسی بکنه. مگر این که مجوز ما را داشته باشد.دسته‎های عزاداری هیچ کارتی را قبول ندارند.عکاسی از درون مصلا با هیچ کارتی امکان پذیر نیست.برای گزارش تصویری از فوتبال، کارت خبرنگاری به درد نمی‎خورد باید کارت آی دی هم بگیری و کاور بپوشی.در خیابان یک پلیس مانع عکاسی ما می‎شود. کارت خبرنگاری و کارت انجمن مطبوعاتی هم به درد نمی‎خورد.لباس شخصی اصلا کارت نمی خواهد ولی یک تعداد عکس‎هایت را پاک می‎کند.در کنار دریاچه‎ی خشکیده‎ی اورمیه مردی به زور از ما کارت میخواهد. او با زیرکی تمام جوری پلیس را خبردار کرد که انگار دزد گرفته است.درون بازار سرپوشیده‎ی تبریز مردی تهدید میکند که اگر باز هم عکس بگیری به پلیس خبر خواهد داد.در جشنواره‎ی فیروزه برای چند عکاس مهمان مشکلی پیش آمده بود که من به عنوان دبیر اجرایی رفتم کلانتری و کارت شناسایی جشنواره با امضای سرهنگ فرامرزی (معاونت اجتماعی نیروی انتظامی) نیز هیچ اعتباری کسب نکرد و کم مانده بود که خود مرا بازداشت کنند.در روستای لیقوان یک قاطرچی کم مانده بود ما را زیر لگد بگیرد که حق ندارید عکس بگیرید.در یکی از مجتمع‎های مسکونی هیأت مدیره فقط مجوز خودش را قبول داشت.با وجود مجوز از روابط عمومی راه آهن تهران در مسیر راه اندیمشک پلیس مانع عکاسی می‎شد.با وجود مجوز از مدیر رجای تبریز نتوانستیم از ایستگاه راه آهن مراغه عکس بگیریم.شهرداری هیچ کارتی به عکاس خودش نمی‎دهد و در عوض هر جا سر و کله‎ی عکاس را ببیند مجوز میخواهد.در مصاحبه‎ی آقای شفق (مدیر عامل تیم تراکتور) که مدت نیم ساعت عکاسی میکردم با ورود دوربین تلویزیون فورا خود را مرتب کرده، کت‎اش را پوشید و برای مدتی مصاحبه را قطع کرد.خلاصه این که صد تا کارت و مجوز هم که داشته باشی باز کم میآوری (علاوه کنم کارت‎های موتور، بیمه، گواهی، کارت ملی، سند و شناسنامه را که همه در جیبام باید باشند). تقریبا برای هر کوچه و پس کوچه‎ای باید کارت و مجوز مجزایی داشته باشی. هر کسی میتواند از راه برسد و مجوزت را بخواهد. جوری بازویت را میگیرند که یکهو فرار نکنی. مثل این که جاسوس اسراییل گیر آورده. هر کسی میتواند با خشن کردن چهرهاش خود را مأمور اطلاعاتی جا بزند. به نظر می‎رسد اهمیت دوربین عکاسی در ایران به اندازهی هیچ کجای جهان نیست. کسی که در ایران موفق شود عکاسی کند می‎تواند در عرض چند سال به عضویت بهترین آژانس‎های جهان در بیاید.